این روزها در شبکههای اجتماعی یادداشتها و مطالب مفیدی از سوی عکاسان منتشر میشود که پیش از این شاهدش نبودیم.
سایت عکاسی در نظر دارد از این پس با هماهنگی عکاس مطالب درخور توجه را بازنشر کند.
اولین مطلب پیشنهاد پروژه عکاسی است که محمد تاجیک در صفحه خود منتشر کرده است.
پیش گفتار پروژه:
چند سوال: اینکه ما چند بار به انواع متنوع اشکال عزاداری قیام عاشورا پرداختیم؟ چقدر عکس زنجیرزنی و قمهزنی و گاو و گوسفندکشی و… داریم؟ چقدر توانستیم پس پشت پرده همه این اتفاقات را خوب نشان دهیم؟ محرم و عاشورا و عزاداریها مگر از متن خانهها و اشخاص نمیجوشند؟ چرا به این فکر نمیکنیم که از خانهها میشود عاشورا را نشان داد؟ به نظر نمیرسد که مردم و رسانهها از دیدن عکسهای خبری جاهایی چون خرمآباد و علمکشی و زنجیرزنی و غیره… خسته و دلزده شده باشند؟
کدام یک از ما (عموما) توانستیم با عکسها یا مجموعه عکسهایمان، عاشورا را فراتر از یک کار خبری و به منزله افتخار و یا مشکل تعصبی یک ملت نشان بدهیم؟ عکسهای ما (عموما) کجا و توسط چه قشری تا به حال دیده شده است؟ چه تاثیر و نتیجه اجتماعی گرفتیم تا به حال؟ اساسا کدام یک از ما مطالعه جامعی در مورد اتفاق عاشورا و قیام حسین ابن علی (و اساسا در همه موارد دیگر) بصورت میدانی کردهایم؟ و از این دست سوالات که میشود در مورد هر سوژه و هر نگاهی مطرح کرد.
پروپوزال: (طرح پیشنهادی)
همه ما از متن مردم شرقی و از دامن یک مادر مسلمان (عموما) پرورش پیدا کردیم. این مادر معمولا طبق ژنتیک و عاداتش (و بعضا اعتقادات راسخش) در روزهای تعزیت مثل عاشورا، دچار هیجان، احساسات شدید، و بروز موارد اینچنینی به صورت اشک، پوشیدن لباس سیاه و حضور در انواع مختلف مجالس تعزیت است. با هم کمی فکر کنیم به صحنههایی که مادران ما از داخل خانهها چه جور احساساتی دارند نسبت به اتفاق عاشورا، مثلا مادر من (بخاطر درد پایش) که پای تلویزیون مینشیند و بحثهای مذهبی میبیند و روضههای محمود کریمی رو میبیند و مدام اشک میریزد، برای خودش زیارت عاشورا میخواند توی آشپزخونه و غیره…
تقریبا اکثر مادرهای ما همین شکل و حالت را دارند در موضوع عزاداری عاشورا. اگر هم خیلی راسخ نباشند، به گونهای محترم میدانند ماجرای عزاداری محرم را و رویکرد این آدمها دقیقا نکته منظور ماست در اجرای کار. یادمان نرود که اهمیت این موضوع بسیار زیاد است. شما در واقع به واکاوی و چرایی این برنامه فکر میکنید.
یادمان باشد که عکسها باید معرف حالات خصوصی و درونی سوژه باشد و سعی کنید در کادربندی به افراد دیگر کمتر توجه کنید. نگران دکوپاژ هم نباشید. نه اشکالی دارد و نه به کسی مربوط است. هیچ موردی ندارد که به مادرتان بگویید که مثلا از اینجای مسیر رد شو یا این کار را بکن. چون ناخواسته آنها این کارها را خواهند کرد. پس کمی دستکاری در فرمبندی صحنه هیچ موردی ندارد. در واقع ما داریم تمرین میکنیم و بنا نیست که امسال عکسهایمان برندهی پولیتزر شوند! بلکه شاید زمینهی یک کار اصولی و اساسی بشود برای سالهای آینده
اجرا:
همین الان مداد و کاغذ بردارید، از یک تا ۱۵ فریم (هر چند فریم که داستان رو میتوانید بنویسید) شماره گذاری کنید.
مثلا شماره یک را بنویسید: صبح عاشورا / نمای داخلی / آشپزخانه / مادر / با دامن و لباس آستین بلند ترجیحا مشکی / مشغول آماده کردن صبحانه برای خودش و اهالی منزل…. با توجه به نور پنجره یا نور لامپ و کادربندی مناسب شامل: سوژه وسط عکس و نمای عمومی آشپزخانه و… این میشود نخستین عکس ما.
شماره دو را بنویسید: صبح عاشورا / نمای داخلی / هال و پذیرایی / مادر با همان شرایط / کنترل تلویزیون به دست و تلویزیون در بکگراند دارد مثلا بخشی از مراسم عزاداری عاشورا را نشان میدهد و…
بعد شماره سه را بنویسید و همینجوری بروید قصه را تا شماره ۱۵.
اگر مادر اهل بیرون رفتن و تماشای هیاتها نیست، سعی کنید ترغیبش کنید تا سر کوچه و خیابون و هیات با شما بیاید تا از پرتره محیطیهای مادر با بکگراند عزاداران هم عکس بگیرید. یادتان باشد سوژهی شما مادرتان است (به عنوان نماد یک زن ایرانی و شرقی) و تحت هیچ شرایطی از هیچ حاشیه و چیز دیگری نباید عکس بگیرید. فقط به سوژه خودتان فکر کنید و حالات، رفتارش و بازخوردهای آن مراسم احتمالی در رفتارش مثل اشک ریختن و یا نریختن و سینهزدن و غیره…
پیشنهاد تکنیکی:
البته این سلیقه من است ولی با این حال فکر میکنم در همه احوال مادرتان، یعنی سوژه را وسط کادر ببینید (در واقع فکر کنید کادر عکس مربعی است. فقط شما را به جان همین مادر عزیزتان قسم میدهم که از گرفتن کادرهای عجق وجق خبری و لنزهای واید آنچنانی پرهیز کنید. کادرها باید همه ثابت باشند. برای همه عکسها از یک لنز استفاده کنید. زوم نکنید. تو چشم سوژه نروید. یادتان باشد همه اجزای درون عکس باید تعریف دقیق داشته باشند. پس مراقب باشید وقتی عکس میگیرید اشیا و آدمها نصفه نیمه و بیمعنی خلق نشوند درون کادرتان
البته این سلیقه من است ولی با این حال فکر میکنم در همه احوال مادرتان، یعنی سوژه را وسط کادر ببینید (در واقع فکر کنید کادر عکس مربعی است. فقط شما را به جان همین مادر عزیزتان قسم میدهم که از گرفتن کادرهای عجق وجق خبری و لنزهای واید آنچنانی پرهیز کنید. کادرها باید همه ثابت باشند. برای همه عکسها از یک لنز استفاده کنید. زوم نکنید. تو چشم سوژه نروید. یادتان باشد همه اجزای درون عکس باید تعریف دقیق داشته باشند. پس مراقب باشید وقتی عکس میگیرید اشیا و آدمها نصفه نیمه و بیمعنی خلق نشوند درون کادرتان
پیشنهاد میکنم به شدت از اینکه این عکسها به چه دردی خواهند خورد (حداقل فعلا) پرهیز کنید. از همین الان فقط و فقط به مداد و کاغذ و سوژه فکر کنید. یادتان باشد که باید کادرها و فرمبندیها را بنویسید و سر صحنه دنبال عکس خاص نگردید. دقیقا مثل یک کارگردان موفق عمل کنید. آیا فیلم خوب، سر صحنه ساخته میشود؟! در این مرحله دیدن عکسهایی که با حس و حال شما جور در میآیند عالی هستد. مثل عکسهای عکاسان خارجی که از ایران گرفته شدهاند و یا تعدای از عکاسان خودمان که مجموعه داستانی ایرانی و زندگی مردم را کار کردهاند.
این کار به پیشنهاد من در تاجیکستان و آذربایجان قرار است (به نحوی دیگر) کار بشود و انصاف نبود که این حرکت را برای مادران خودمان انجام ندهیم. بزرگترین حسن این کار در این است که مثلا ۵۰ تا عکاس ۵۰ تا مادر را هم زمان با شرایط جغرافیایی و حس و حالهای مختلف کار میکنند. به همین روی ۵۰ تا مادر ایرانی و عزادار را ما در یک زمان ثبت کردهایم. این یعنی ثبت بخشی از تاریخ یک ملت با تنوع فرهنگی و آیینی.
چی؟ همه یک جور در میآید؟!
نه در نمیآید. چون جغرافیا و شکل مراسم و شکل مادران ما فرق دارد با هم. تازه مثل هم دربیاید. چیزی نمیشود. بهتر از این نیست که ۵۰۰ نفر میرویم خرمآباد تو سر هم میزنیم و میلیونها فریم عکس به درد نخور میگیرم و که چی؟! اینجا لااقل مادر میبیند که مورد توجه قرار گرفته است. میفهمد که چقدر مهم است برای یک عکاس. به پس پشت ارتباطات این رابطه چند ساعته که اتفاق میافتد و انس و الفتی که بین ما و مادرانمان ایجاد میشود (که عموما رابطه خوبی نداریم الان) فکر کنید. من فکر میکنم فوقالعاده خواهد بود. کافی است از همین الان برای یک ساعت در موردش فکر کنید و عمیق بشوید. آرزو خواهید کرد کاش فردا عاشورا بود که زودتر این پروژه را کار کنید.
دوم اینکه سراغ سوژههای تکراری مثل قمهزنی و گلمالی و زنجیرزنی و شترکشی و اینها مثل همیشه نرفتیم و کلی در هزینههایمان هم صرفهجویی شده است. خاطر نشان میکنم این پیشنهاد برای دوستان جوان و علاقمند است و قصد داریم تمرین کنیم که نحوه بیبرنامه عکاسی کردن را از ذهنمان پاک کنیم و نه دوستان حرفهای (یک وقت جسارتی نکرده باشم). دوستان حرفهای پروپوزالهای خوب و فکر کرده دارند (با همین روش عمل میکنند) و مثل ابراهیم نوروزی (با عکسهای پرتره خرمآباد) میتوانند روی جامعه خود تاثیر بگذارند. ما هم داریم همین روش را تمرین میکنیم منتهی با عملکرد سادهتر و عمیقتر و پایهایتر.
میتوانید بخندید به این طرح. اما یادتان باشد همه عکاسان بزرگ دنیا، وقتی در آثارشان مطالعه میکنیم میبینیم که به مواردی پرداختهاند که هر روز دم دست ماست و باهاش دم خور هستیم ولی توجهی بهش نداریم و مدام دنبال قر و فر و عکاسی از سوژههای جالبتر هستیم، چرا که فکر میکنیم این سوژه است که میتواند عکس ما را عکس کند. یادتان باشد که این ما هستیم که باید عکاس بشویم و سوژه هیچ تاثیری در روند عکاس شدن ما ندارد.
آخرین پیشنهاداتم خیلی بیشرمانه است! ببخشید. پیشنهاد میکنم قیافههایتان را شبیه مردمی کنید که میخواهید بروید درونشان عکس بگیرید و نکتهی دیگر اینکه: اگر موبایل خوب دارید، با موبایل این پروژه را عکاسی کنید. بزرگترین حسن این کار در این است که نه مشکل امنیتی خواهید داشت و نه مشکل گارد گرفتن سوژه و مردم در حال عزاداری.
یادمان باشد ساحت مردم ایران و همه ابنای بشر، مقدس و محترم هستند. هر چیزی هم که باشند. بیاییم با این کار این تقدس را در نگاه خودمان (با عکاسی) پرورش بدهیم و از مادر خودمان شروع کنیم و به همه نشان بدهیم. بیغرض و بیقضاوت. تاریخ را برای همین مینویسند که قضاوت را مخاطب انجام بدهد. برای پروژه خودتان اسم هم بگذارید. مثل من که اسمش را «مام مصومه» گذاشتم. شاید این کتاب جاودانهترین کتاب تاریخ عزاداری عاشورای مردم ایران بشود، کسی چه میداند. جدی بگیریم. گرچه میدانم حوصله این روزهای ما در حد این جور کارها نیست. اما از همه این داستان، یک نفر، حتی یک نفر هم بتواند در بیاید، من به نتیجهام رسیدم. حالا شما فکر کنید تا یک ماه دیگر ۵۰ نفر کار آماده کنند. چه اتفاق بزرگی رقم خورده است. ۵۰ تا مادر دیده شدهاند همراه با آیینهای مخصوص به خودشان.
به هر صورت قصد من بحرکت در آوردن قوای ذهنی مخاطب هنرمند است تا بتواند بدون ابزار یک ماجرا را ترسیم کند. یک مجموعهٔ روایی ارایه کند. چیزی که این روزها در کشور ما یا موجود نیست و یا بسیار نادر است.
ما باید به سمت تولید اثری برویم که در خور بیان خوشبختیها و شکستهای مردم جامعهمان است. و چه ابزاری بهتر و رساتر از هنر عکاسی. نکته مهم جوشش درونی یک روایت پیش از تولید آن است. به بیان سادهتر اینکه تا ما از درون دردمند نشویم و مشکل مورد نظر برای ما تولید بحران فکری نکند، محال ممکن است بتوانیم کاری تاثیر گذار ارایه کنیم.
امید وارم این زمزمهها، ما را با خانوادهٔ خودمان، پدران و مادران آشتی دهد. فاصلهمان را کم کند تا بتوانیم بیشتر دوستشان بداریم. چه این تنها راه شناخت خود و بعد شناخت مردم و جامعه و مشکلات و خوشبختیهای آن است.
تا آن روز.
ایده بسیار نو و خلاقانه ای بود. بسیار ممنون
واقعا بسیار نو و خلاقانه؟!
خیلی عالی بود ممنون
بسیار عالی ..
عالی بود و جرقه ای برای ایجاد ایده های زیادی در این زمینه میتونه باشه .