نگارنده در نگاه اول به عکسها بر این باور بودم که عکاس فارغ از جنسیت، ما را به دنیای خودش دعوت مینماید اما با تامل بیشتر و عمیقتر بر این باورم که عکسها زاییده دو نگاه است؛ یک مرد و یک زن!
هنگامی که برای مرور خاطرات گذشته خود در عکسها تصویر یک زن در ذهن عکاس شکل میگیرد و آن را در قاب خود دخیل میکند تا شاید با این تصویر جای خالی او را پر کند؛ (تصویر قهوه خانهای در ماسوله به همراه زنی منقش روی قالی دیوارکوب). همینطور عکس خانهای که با طنازی خاصی بسته بودن درب را به رخ میکشد. دری بسته با بند رختی بدون لباس! و تصویر ماهی نئونی در آسمان تیره شهر که از نگاه یک مرد سرچشمه میگیرد. اما در مقابل؛ مردی تنها در ماسوله، دری بسته و دمپاییهای مردانه جلوی آن، قاب عکس مرد جوان بروی تاقچه، عکس مهمان پذیر وتصویر نقاشی مردی تنها بروی دیوار در بهشهر؛ اینها میتوانند از نگاه یک زن به تصویر کشیده شده باشند و حالا عکسهایی که تداعی نگاه مشترک آنهاست: تفرجگاهی در عباس آباد، صندلیهای خالی در روستای گوارشک، و در ادامه فلاش فورواردی که هر یک برای دیگری رقم میزنند: عکسهایی از مردی تنها با انبوهی از عکسهای یادگاری بروی تاقچه و در انتظار! و رویاهایی که هنوز در خواب میبیند. زنی تنها در کنار گربهاش و عکس برهای متلاشی شده زیر آفتاب که به اعتقاد نگارنده این عکس نمادی است از بچهای که میتوانست باشد که نیست. و در آخر ذهن پر تشویش و پر دغدغه و متلاطم: مانند بخشی از پیکره یک مانکن در زبالهها وعکس زنی که به سوی خانهای میرود…
این دومین نمایشگاه انفرادی «کیارنگ علایی» پس از نمایشگاه «جایی دورتر» است که اتفاقا آن را نیز در سال ۱۳۸۸ از نزدیک دیده بودم و نقدی هم در آن زمان بر آن نمایشگاه نوشتم. به عقیده نگارنده عکاس در «جایی دورتر» عکسهای خود را با وام گرفتن و متاثر از یکسری عکسهای کلاسیکی که تا آن زمان مشاهده کرده، اجرا کرده بود اما در مجموعه «یک شرجی آرام» عکاس به خودش و نگاه خودش بسیار نزدیکتر شده و ما بیشتر با یک تفکر مواجه هستیم تا یک سری کادرهایی که بخواهد مخاطب را جذب کند؛ و این را به معنای یک نقطه قوت تلقی میکنم، چرا که این نوع نگاه صمیمی زاییده تفکر عکاس برای رویارویی با مخاطب میباشد و این را باید متذکر شوم که فرق است میان عکسهای ساده و صمیمی یک عکاس دارای تجربه با عکسهای عکاس تازه کاری که در شروع راه است! چرا که در عکسهای کیارنگ علایی عکسی را نمیتوان یافت که اصول ترکیب بندی و کمپوزسیون و نور در آن رعایت نشده باشد.
نقد مستلزم تفسیر است و تفسیر مستلزم توصیف، و بررسی یک اثر هنری یا یک نمایشگاه از آثار هنری با دیدی توصیفی و تفسیری توجه فرد را نسبت به آثار هنری گسترده و به طور قابل ملاحظهای درک او را در مورد اثر یا آثار دگرگون میکند. اعتقاد دارم در کل؛ عکسهای کیارنگ علایی در مجموعه «یک شرجی آرام» به راحتی و آگاهانه در برابر مخاطب پاسخگوی پرسشهایی نظیر «اینجا کجاست؟» و «من چه چیزی میبینم؟» و «در باره این تصویر چه میاندیشم؟» میباشد؛ هر چند که برداشتها و نتیجه گیری کلی از طرف مخاطبان و منتقدین میتواند متفاوت باشد که آن هم در نقد آثار هنری کم و بیش با آن مواجه بودهایم و خواهیم بود.
کیارنگ علایی نویسنده و فیلمساز و بهعلاوه عکاسی است که تعدادی از عکاسان و همینطور تعدادی از دانشجویان او در دانشگاه عکسهایشان متاثر از عکسها و اندیشه اوست و این را در تعدادی از نمایشگاههای گروهی و انفرادی دیدهام و بیشک بر این باورم که نمایشگاه «یک شرجی آرام» نابترین نگاه کیارنگ علایی در عکاسی و ارائه است. و معتقدم که عکاس تصویر را ارائه میدهد و منتقد واژههایی برای تصویر؛ مادامی که تصویر بتواند واین انرژی را داشته باشد که واژه سازی کند.
زیبا بود ، آیا امضا و اعتبار عکاس مطرح و سرشناس این عکسها باعث بوجود آمدن چنین تحلیل و یادداشت زیبایی از آثار می شود و با حذف نام و اعتبار مولف آثار باز هم چنین تحلیلی را می توان بر آثار داشت و یا در آن هنگام تحلیلی دیگر بر آثار وارد می شود؟
چند یادداشت بدون نام در زیر این یادداشت ثبت شده است.
سایت عکاسی از انتشار یادداشت بدون نام معذور است.
۱) “نقد مستلزم تفسیر است و تفسیر مستلزم توصیف” و حتما توصیف مستلزم تشریح و تشریح مستلزم تحلیل و تحلیل مستلزم تحصیل و …. بی شک نقد مستلزم تفسیر است اما تفسیر بر چه پایه ای؟ تفسیر بر پایه این که شما می دانی “آنها دو نفر بودند” و ما نمی دانیم. اگر “تصویر ماهی نئونی در آسمان تیره شهر از نگاه یک مرد سرچشمه میگیرد”، پس ان وقت احتمالا تصویر نئونی یک گربه، سگ یا لاک پشت در آسمان تیره شب از نگاه کدام جنسیت سرچشمه می گیرد؟ البته اشاره به این حس هرمان، غیاب یا دلتنگی در عکس ها به ذاته می تواند مضمون جالبی باشد به شرط آن که این ایده بیشتر پرورانده میشد.
۲) بهتر بود نام این نوشته را می گذاشتید ” یادداشتی بر کیارنگ علایی”. نگارنده از هر دری سخن می گوید جز عکس ها و آن جا هم که از عکسی سخن می گوید از توصیف ظاهری عکس فراتر نمی رود. اقای منتقد به جای آنکه شالوده ی نقد خود را بر عکس ها بنا نهد، بیشتر بر آشنایی و اطلاعات شخصی خود از زندگی خصوصی عکاس تکیه کرده است که البته به نوبه ی خود می تواند نویدبخش سبک جدیدی در نقادی باشد.
۳) اما استفاده از واژه ی “ناب ترین نگاه” زمانی شایسته است که تعداد تجارب نمایشگاهی یک عکاس حداقل به تعداد انگشتان یک دست برسد. استفاده از صفت “ترین” برای مقایسه ی دو مجموعه، آن قدر ها به نظر صحیح نمی رسد.
دوستان و مخاطبان محترم. ضمن سپاس از توجهتان به استحضار می رساند که بنده با دقت، تمامی یادداشتها، نظرات و پیشنهادات را مطالعه می کنم. در خصوص یادداشت جناب آقای نصراللهی – با توجه به بازنشر کامنت شان در وبلاگ من توسط ایشان – پاسخی به مسائل مطروحه ایشان در وبلاگم داده ام.
http://kiarang.akkasee.com/17958