گفتهاند دریا را نمیتوان در کوزه ریخت اما امروزه روز، وقتی بتوان تهران را، کلان شهر تهران و دیروز و امروزش را در یک چار دیواری مستند کرد و به تهرانیان نشان دارد لابد میتوان بحر را هم در کوزه کرد.
نمایشگاه تهران مستند روایت آرش حنایی است از آثار عکاسان مستندنگار که در گالری آران بر دیوار رفته است.
میگفتند آثار مستند در گالریهای خصوصی جایگاهی ندارد. این یکی از همان اعتقادات قدیمی است که تجربه، خلاف آن را ثابت کرد.
ادامه ندهیم باختهایم
«هیچ کدام تجربه عکاسی مستند در گالری را نداشتیم و ندانسته قضاوت میکردیم که عکس مستند در گالری به فروش نمیرود.» این را «محسن یزدی پور» میگوید که در این نمایشگاه هشت اثر از مجموعه «تجربه دوباره نگریستن» خود را در معرض دید قرار داده است.
او در این مجموعه عکسهایی از کتاب «تهران قدیم» را انتخاب کرده و در همان زاویه ایستاده و عکسی از امروز آن مکانها ثبت کرده است.
«نمیدانم چرا تاکنون هیچ کس سراغ برگزاری نمایشگاه مستند در گالری نرفته بود. البته بهمن چند بار در گالری راه ابریشم کار مستند گذاشت. ولی گالریدارها معمولا به راحتی طرف کاری که فکر میکنند فروش ندارد نمیروند. البته کم کاری از طرف خود عکاسان هم بوده است.» این گفتههای رعنا جوادی است. او درباره این تجربه میگوید: «راستش ما خودمان هم جا خوردیم. تجربه با مزهای بود. فکر نمیکردیم این کارها برای مردم جذابیتی داشته باشد و بازدید کنندهای دراین تعداد پیدا کند و نهایتا به فروش برود. استقبال از این کار فراتر از حد انتظارمان بود. این نمایشگاه به نظر من یک اتفاق برای عکاسی مستند است و اگرادامه ندهیم، باختهایم.»
جوادی که عکسهای خود ازانقلاب و عکسهای مناظر شهری بهمن جلالی را به نمایش درآورده است از حس مثبتی که نمایشگاه ایجاد کرده میگوید: «در افتتاح این نمایشگاه، خوشی و شعفی را در همه میدیدم. میگفتند اه؛ پس اینجوری هم میشود! انگار همه جان تازهای گرفتند.»
اما انگیزه این کار از کجا آمد. آرش حنایی میگوید: «انگیزه بعد از فوت بهمن جلالی آمد. من میدانستم که او خیلی دوست داشت به عکس مستند در گالریها توجه شود. یکی دیگر از بزرگان عکاسیمان یعنی کاوه گلستان هم به این موضوع علاقه داشت. البته «تصویر سال»، سال هاست که وجود دارد اما من فکر کردم این اتفاق میتواند در فضای خصوصی تر گالریها هم روی دهد.»
تهران تهران
آرش حنایی درباره تم نمایشگاه میگوید: «به موضوعات مختلفی فکر کردیم تا نهایتا به تهران و بحث زمان و مکان رسیدیم. علت این بود که اولا امکان جمع آوری کارها بر اساس این تم بیشتر بود و ما میتوانستیم انتخابهای متنوعی داشته باشیم و دیگر اینکه فکر کردیم برای مخاطب تهرانی جالب خواهد بود تا با شهر خودش آشنا شود.»
اما آیا انتخابهای حنایی تصویری گویا از تهران است. محسن یزدی پور معتقد است «اگر بخواهیم آرمانگرایانه ببینیم ممکن است بگوییم بهتر بود چیزهای دیگری در این نمایشگاه گنجانده میشد و یا نمایشگاه یک روند تاریخی داشت اما با توجه به امکانات موجود، مجموعه خوبی در کنار هم قرار گرفتهاند. از انقلاب، جنگ و روزهای بمباران گرفته تا دیوارنگاری های شهری و تیپ نگاری و پرتره نگاری.»
جاسم غضبانپور از سال ۶۲ که پایش به تهران باز شد، مستند نگاری این شهر را نیز در کنار مستند نگاری خرمشهر آغاز کرد و اکنون آرشیوی بزرگ از این دو شهر دارد.
آثار او در این نمایشگاه ما را به «دوره پنجاه روزه بمباران تهران و شش، هفت ماه پس از آن» میبرد. «روزهای ترس که به تدریج شهر در استتار گونیهای شن میرود تا زمانی که به تدریج جمع میشوند و زندگی کم کم روال عادی میگیرد.»
او درباره این مجموعه میگوید: «نمایشگاه بستگی به انتخاب آرش حنایی داشت که، از هر عکاسی یک سوژه را گرفت و مجموعه حاضر را به صورت یک پازل کنار هم چید و به نظر من نمایشگاه خوب و موفقی است.»
رعنا جوادی نیز نظر مثبتی دارد. «نمایشگاه جذاب و خوبی بود. موضوع داشت که تهران بود و بر محور آن مجموعه خوبی گرد آوری شد. آثار پراکنده نیستند و کل منسجمی به وجود آمده است. این گونه نمایشگاههای گروهی طیفهای مختلفی را جذب میکند. اینجا هم موفقیت، تا حدودی ناشی از همین تلفیق آدمها و ترکیب نسلها بود.»
از بزرگان تا امروزیها
از حنایی میپرسم چطور به این افراد رسیدید. میگوید: «کسانی چون بهمن جلالی و کاوه گلستان، جدا از اهمیتشان در عکاسی مستند و خبری، استاد دانشگاه و مدرس بودهاند. البته در رده اینها ، افراد پر سابقه دیگری هم هستند، اما به واسطه همین ارتباط آنها با بسیاری از نسلهای جوان تر، تصمیم گرفتیم در نمایشگاه اول کار این بزرگان را در کنار نسلهای بعدی قرار بدهیم.
گشت و گذارمان با این تصمیم اولیه آغاز شد. میدانستم که جاسم غضبانپور، در دوران جنگ از تهران عکاسی کرده است. به سراغ این فرد رفتم و آرشیو بزرگش را دیدم.
از کار دیگر افراد هم یا شناخت قبلی داشتم و یا در طول این پروسه با آنها آشنا شدم. در مورد جوان ترها، از مدرسان دانشگاه کمک گرفتم. آنها افرادی را معرفی کردند و پایان نامههای متعددی را دیدیم و در نهایت از بین آنها دو نفر انتخاب شدند. البته اگر فضا بیشتر بود، تعداد بیشتری را میتوانستیم به نمایشگاه بیاوریم اما در اینجا به علت محدودیت گالری، افرادی انتخاب شدند که تم نمایشگاه در کارشان بیشتر نمود داشت.»
حمایت کنید تا ادامه یابد
حنایی میگوید: «برای برگزاری این نمایشگاه به سراغ فروشندگان تجهیزات عکاسی رفتم اما هیچ کدام قبول نکردند که اسپانسر شوند. در حالی که فکر میکنم با این میزان فروش دوربین و تجهیزات، میتوانند و باید از عکاسی مستند حمایت کنند. تنها در این صورت است که میتوانیم امیدوار باشیم نمایش آثار مستند ادامه پیدا کند.
خوشبختانه گالری آران همکاری زیادی داشت و از هزینه چاپ کاتالوگ بیست و چهار صفحهای گرفته تا هزینه دیوار کشی را تقبل کرد.
رعنا جوادی هم میگوید: «این نمایشگاه، با همت گالریدار برپا شد که خیلی خوب عمل کرد. مایه گذاشت. جواب خوبی هم گرفت. اخیرا شنیدم که همین نمایشگاه را برای نمایش در ایتالیا هم خواستهاند.»
گام بعدی
«گالری فروهر هم بعد از فوت بهمن، میخواست به یاد او کاری انجام بدهد. من گفتم دیوار گالریاش را برای نمایش کارهای مستند در اختیار عکاسان جوان قرار بدهند. چون اگر کار عکاس دیده نشود، ادامه کار سخت است. خیلی پشت کار داشته باشد نهایتا یکی دو پروژه را انجام میدهد و بعد ادامه کار را رها میکند. حالا، اشتیاق گالری فروهر هم بیشتر شده و قرار است در سال جاری آن نمایشگاه را برگزار شود.»
رعنا جوادی اضافه میکند: «من به آرش پیشنهاد کردم که این کار را جدی بگیرد و تلاش کنیم هر سال حداقل یکی دو نمایشگاه از آثار مستند برگزار شود.» البته انجام این جور کارها به قول بهمن پوست کرگدن میخواهد و آرش واقعا همت به خرج داد. امیدوارم آرش و آرشهای دیگر این کار را ادامه دهند.
اما پاسخ حنایی این است که: «شخصا به دلیل اینکه مشغول کار دیگری هستم، به راه انداختن نمایشگاهی دیگر کار آسانی نیست.
شاید یکی دو سال دیگر و باز با یک تم مشخص بتوانم نمایشگاهی ترتیب دهم.
اما میدانم که بعد از برگزاری این نمایشگاه، یکی دو گالری مشتاق شدند و آدمهای داوطلب زیادی هم هستند که میتوانند در برپایی این نمایشگاه کمک کنند.»
حسن ختام
سخن آخر رعنا جوادی این است: «از آنجا که عکس مستند همواره نگاهی انتقادی با خود دارد، طبیعتا همواره مشمول محدودیتهایی میشود. اما نباید به این دلیل راحت از کنار نمایش آن گذشت. به نظر من با صحبت، بحث و مذاکرده و اقناع کردن، میتوان فرصت نمایش آنها را فراهم کرد. به هر حال کار راحت و سهل الوصولی نیست و باید برایش انرژی گذاشت.»
محسن یزدی پور میگوید: «این نمایشگاه خیلی راهگشا بود. همیشه پایه کارهای من عکاسی مستند است. اما این نمایشگاه و استقبالی که از آن شد، شخصا به این فکر افتادم که کار مستند را ادامه بدهم و یا حداقل این مجموعه را کامل کنم.»
جاسم غضبانپور سخنان بیشتری دارد. او به اهمیت شاخههای مختلف عکاسی اشاره میکند. «پیشتر و در کوران حوادث و اتفاقات، عکاسی مستند جایگاه بهتری داشت اما الان آن جایگاه را از دست داده است. متاسفانه در دهههای اخیر، عکسهایی با عناوین عجیب و غریب، عکاسی مستند را از گردونه خارج کردهاند. امروزه برای عکسهای چیدمان، تک شاخه در برف و انواع و اقسام چادرها پول داده میشود. البته اینها هم شاخههایی از عکاسی است و همه گرایشها لازم است و مورد احترام.»
او یاد آوری میکند: «بهمن جلالی میگفت عکسهای آتلیهای شش در چهار هم بخشی از تاریخ است که اطلاعات تاریخی زیادی را جا به جا میکند.» و میگوید: «امیدوارم همه دوستانی که دوربین به دست میگیرند و شاتر را فشار میدهند به اهمیت آنچه انجام میدهند واقف باشند و به آن به عنوان ثبت جزیی از جهان در حال گذر اهمیت بدهند و جدی تر به آن نگاه کنند.
اگر این عکسها نگهداری شود و بماند، یکی دو دهه دیگر، شاهد بانک تصویری خوبی از این جهان در حال تحول هستیم.»
اما سخن آخر آرش حنایی چیست. او گریزی به پروژه باند بازی میزند و میگوید: «در برگزاری نمایشگاه برای همه باز است. تا جایی که میدانم گالری فروهر و راه ابریشم هم علاقمند به برگزاری نمایشگاه هستند. آنهایی که داد و فریاد میکنند و بد و بیراه میگویند، بروند سراغ آنها و نمایشگاه بگذارند.
هیچ کدام از افرادی که آثارشان در نمایشگاه تهران مستند بود، پسرخاله من نیستند. اینها را خواستم بگویم تا به این نکته اشاره کنم که همه چیز را پیچیده و سیاه نبینیم. در کار هنری، باند و باندبازی وجود ندارد.»*
سایـت عکاسی: برای این نمایشگاه کاتالوگ منتشر شد و در آن یادداشت، مطالب و
گفتگوهایی با عکاسان گردآوری شد که آن را می توانید در اینجا ببینید.