عکس: کاوه گلستان . از مجموعه کارگرها . عکاسی آنالوگ . ۴۵×۳۰ سانتیمتر . ۱۳۵۶
این چشمها، چشمهای من شاهد حقیقتهای زیادی بودند.
شاهد سختیهای زیادی در کشور من بودند.
دوربین من حقیقت را ثبت میکند.
این جا زجر و بدبختی، واقعیت انسانها است، اما در واقعیت این حقیقت است که زجر میکشد.
یک بار از یک پسر کرد پرسیدم: وقتی بزرگ شدی میخواهی چهکاره شوی؟
او جواب داد: اصلاً مطمئن نیستم که بزرگ میشوم یا نه!
برای کشتن، قاتلها سوار بر هویت خودشان هستند اما برای گفتن حقیقت، همیشه حقیقت را پنهان میکنند.
یک بار یکی از رزمندگان که یکی از چشمهایش را از دست داده بود، به من گفت:
برای دیدن هدف فقط یک چشم کافی است.
و برای هشت سال من با یک چشم به مرگ نگاه میکردم و تصاویری که روی آنها تمرکز میکردم، تصاویر واقعیت بودند.
آن زمان صحبت از خمپاره، جنگ و این جور چیزها بود. اما در حال حاضر تنها چیزی که باقی مانده است، مرگی است که یک فاصلهای زمانی و یک خاطره از آن مانده است.
یک بار به مزرعهای رفته بودم. دیدم زمینهائی را که با خمپاره از بین رفته بود.
اما حالا مرگ فقط یک محاسبهی زمان و مسافت است و نه هیچ چیز دیگر.
برای سالها با کمک شما، آنها ما را قطعه قطعه کردند اصلاً نگاه نکردی و اهمیت ندادی.
من میخواهم صحنههائی را به تو نشان دهم که مثل سیلی به صوررت بخورد و امنیت تو را خدشه دار کند و به خطر بیندازد. میتوانی نگاه نکنی، میتوانی خاموش کنی، میتوانی هویت خود را پنهان کنی، مثل قاتلها.
اما نمیتوانی جلوی حقیقت را بگیری.
هیچ کس نمیتواند.
از متن فیلم «ثبت حقیقت» با صدای کاوه گلستان