اخیراً روی عکسهای جنگ، عکسهایی که یک عمر تجربه و سختی پشتش خوابیده بود، عکسهایی که در کمد اتاقم آزارم میداد، با فتوشاپ کار کردهام، این همان عکس خبری تبلیغاتی است که با یک لایه قرمز ماهیتش عوض میشود،
گذر زمان، محوشدن، چیزی که باقی میماند خون است…
کم کم آن عکسها واقعیتش از بین میرود، محو میشود، این عکسها زندگی دارد، زنده است، خون سمبل است، اسم این عکسها را «خونستان» گذاشتهام.
– چرا از رنگ خون استفاده کردهاید؟
رنگ خون بیشترین حسی بود که از جنگ گرفتم … اگر از من بپرسند پس از هشت سال حضور در جبهههای جنگ و تهیه مستمر عکسهای خبری از جبهه چه چیزی را نماد جنگ میدانی، جواب میدهم «خون»
هرجا میرسیدیم خون نخستین چیزی بود که توجهم را جلب میکرد و در من اثر میگذاشت.
– آیا روی سایر عکسها هم با استفاده از نرمافزار فتوشاپ کار کردهاید؟
روی عکسهای سیاه و سفید از شهرنو که یک سال قبل از انقلاب به تصویر کشیده شده است کار کردهام .
هیچکس عکسی از آنجا ندارد، تنها چیزی که از آن فضا، فرهنگ و زندگی باقی مانده است همین عکسهاست.
همه جا را با خاک یکسان کردهاند، همه آنها دربه در شدند و چیزی از آنها باقی نمانده است، قبل از انقلاب این عکسها را در دانشگاه به نمایش گذاشتم و هدفم نشان دادن وضعیت بد آنها بود.
اخیراً با فتوشاپ روی این عکسها لایهای از رنگ آبی کشیدهام.
با این لایه فضای آنجا کپک زده شده است.
در این عکسها آنقدر سوررئال کار میکنم که بیشتر از خود واقعیت رئالیستی میشود. هدفم رسیدن به یک رئالیسم فردی است، رئالیسم فکر به جای رئالیسم دنیای بیرون مینشیند.
واقعیتی که خود حس است. البته ماهیت فیزیکی عکاسی مستند هم فرق کرده است. با وجود اینکه خودم اینطوری عکاسی میکنم، خودم میزنم زیر قواعد، خطشکنی میکنم، خودم فرمهای جدید به وجود میآورم، سنتهای رایج را قبول ندارم، این عکس مستند است اما من با فتوشاپ روی آن کار میکنم و بیشتر رئالیستی میشود، چرا؟ چون با آن لایه قرمز و آبی بیننده بیشتر وارد فضای ذهنی من میشود.
از متن کتاب کاوه گلستان