در پاسخ چنان موجز، موثر و تکان دهنده گفت که هنوز پس از طی هفتهها ،در اندیشهام!
او گفت: هنوز ندیدم! این پاسخ برای من که نگارنده ی مقالهای با عنوان "دیدن" در سالهای دوری بودم بسیار تامل بر انگیز بود. در آن مقاله مراحل تکاملی افعال دیداری را به سه دستهی: تماشا کردن، نگاه کردن و دیدن تقسیم نمودم که صراحت یاد کرد این فعل در پاسخ راستانی مرا به نگارش این چند سطر در پاسداشت ذهن بلند و رویاهای فراخ این عکاس بی بدیل ایرانی واداشت.
او که امروز پنجاه ساله میشود در حالی که (به مصداق آن روایت تاریخی در باب سن درگور خفته گان آن قبرستان…) چشمان او هنوز در طفولیت است، چشمانی ناظر و بالغ و پرنشاط، چشمانی که به هستهی مرکزی بودن و واقع شدن مینگرد. آری نیم قرن بر جان محسن گذشت، ۱۸۲۵۰ صبح بیدار شد و معجزهی پلک زدن و ملاقات با عالم را درک کرد و به همین میزان شبهایی که به بستر رفت و به محاسبهی دست آوردها و یا به تعبیر بهتر چشم آوردهای خویش پرداخت و به نقد جان و جهان خود صراحت ورزید تلاش بیشائبهاش در این سالها برای دریدن پردههای مصلحت اندیشی و منفعت طلبی در عکاسی ایران مثال زدنی است، احساس میکنم در اولین روز نیم قرن دوم زندگیاش میتوان به او تبریک گفت تولد دوبارهاش را و گشودن چشمهای معصوم پنجاه سالهاش را به روی عالم نامراد!
باشی و ببینی و بنمایانی، محسن!
کوروش ادیم
تهران – شانزدهم دی ۸۷
کوروش ادیم
تهران – شانزدهم دی ۸۷