به نام خدا
هفت روز است که یاران باوفا و عزیزمان ما را واگذاشتهاند و آسمان را برگزیدهاند. هفت روز است که در عکسهایشان به ما خیره مینگرند، این مظلومیت هفت روز است که جانمان را میگدازد.
تقدیر و سرنوشت نیز زخم خورده اند و ما نیز تجسم چهرههای مهربانشان در میانه آتش به چشمانمان اشک که نه خون مینشاند.
اینجا فرودگاه مهرآباد است. دقایقی است که پرواز آخر پا از زمین گرفته است. بچهها ساعتها تأخیر را تحمل کردهاند و با دلهرههای همیشگی اشان تن به پرواز دادهاند. باید که بروند. آسمان آنها را صدا میزند، گرچه هنوز نمیشنوند ولی گوش آنها در پی حضور در عرصههای خطر و جانبازی با این صدا آشناست.
خلبان نقص فنی را به مرکز کنترل اعلام و درخواست فرود اضطراری میکند. نمیدانم تا لحظه حادثه به بچهها چه گذشته است، ای کاش با هم بودیم. این بار آسمان آغوش گشوده است و بازهم سهم خود را از نیکان روزگار طلب میکند. پرندگان سپید با سقوط پرنده سیاهشان به رسم عاشقی شعلهور میشوند و تن خستهاشان را به کوچی زودهنگام میسپارند. شایسته آنها نبودیم وگرنه اینگونه آنان را به آتش نمیکشیدیم. خدایا ما را ببخش، رسم عاشقی یادمان رفت دستان تو مشق نور میکنند. مشقی که هیچگاه در آن اشباهی نیست و ما را به حکمت آن راهی نیست.
صبر، و اگر صبر نبود و رضای او، ما را چه طاقتی بود؟
ـ چندان از نگاه مهربان، قامت پاکباخته و دل پردرد و غرور با شکوهشان دور نشدهایم. که فاصله در عشق جز آتش نیافروزد.
و اکنون اینجا حسینه ارشاد است. دور هم جمع شدهایم. شاید که خیلی سردمان شده است. آتش یاد شما را برافروختهایم. برای ما دعا کنید برای حقیقت ، برای باور برای هر آنچه که به آن اعتقاد داشتید آخر شما جهانی بدون جنگ بدون ظلم، بدون تحقیر، بدون فقر و بدون ندانم کاری میخواستید. اصلاً برای همین این کار را انتخاب کرده بودید. میخواستید حرکت کنید آرام و قرار نداشتید، به همه جا سرک میکشیدید. چشمان ما بودید برای دیدن ، گوشهای ما بودید برای شنیدن و انگیزه ما بودید برای فهمیدن.
بسا که از پس دریچه دوربینتان اشک ریختید و بسا که کاغذ تحریرتان به خون آغشته شد. آسمان، کوهها، درهها، صحراها و جنگلهای این دیار شاهد شما بودهاند.
شما بزرگ بودید. غنچه حضورتان در جای جای این آب و خاک شکفته میشد و ای صد افسوس که اینچنین زود پژمرد. دوستان و یارانتان با شما میثاقی پایدار میبندند که بر رنگینکمان آرمانهایتان هر روز صدها بل هزاران رنگ بیافشانند.
اینجا حسینیه ارشاد است. همکاران شما مجلس بزرگداشتی برای شما ترتیب دادهاند. بله ، بله صدایتان کاملاً رسا به گوش میرسد. مگر میشود صدای یک هنرمند درهمه دوران طنین انداز نشود. چه هنری بالاتر از مصلحت اندیشی و صداقت و همدردی با مردم. مسلماً جای شما در پناه حق چندان رفیع است که طلب آمرزش ما برای شما به درخواست آمرزش برای خودمان بدل میشود. زندگی موهبتی جاودانی است. زندگی یعنی عشق ورزیدن، در راه بودن و جستجو کردن.
می دانیم که همه ما را به زندگی و شکوه حیات میخوانید. شما حالا قدر زندگی را میدانید. شنیدیم. شنیدیم. به خدا شنیدیم، دعایمان کنید تا بتوانیم عمل کنیم.
* * *
عزیزان روی سخن با شماست. شمایی که هنوز در مدار زندگی در گردشید.
باید که قدر زندگی را بدانیم. جان موهبتی الهی است نباید آن را به رایگان واگذاشت. این خود گناهی کبیره است. چه چیزی در جهان ارزش جان یک انسان را دارد.
میدانید چه از دست دادهایم. میدانید چه سرمایهای را از دست دادهایم. چنین ازداشتههایمان پاسداری میکنیم؟ این ضایعه کمر جامعه رسانه را شکست.
اکنون نه تنها خانوادههای این عزیزان که ایرانی عزادار است.
اصحاب خبر و رسانه این مرز و بوم وامدار مردم قدرشناسشان هستند والا کافی است تنها یک روز قلم و دوربین را زمین بگذارند و شایسته بود که چنین میکردند تا باب این گونه رخدادها برای همیشه بسته شود.
روی سخن ما با چند گروه است:
1 ـ چرا مدیران و مسئولان در بخش رسانه علیرغم تأخیر چند ساعته و بروز مشکلات و اختصاص چنین پروازی به خبرنگاران بازهم بر اعزام آنان اصرار ورزیدهاند. چرا در گامی فراتر خود از پرسنل درخواست نمیکنند که در صورت وجود چنین اشکالاتی از پوشش خبری و تصویری چنین رویدادهایی اجتناب شود. چرا در مقابل کسانی که هیچ ارزشی برای جان عزیزان ما قائل نیستند قد علم نمیکنند و آنان را بایکوت خبری نمیکنند. در بسیاری موارد خبرنگاران و عکاسان به دلایل و الزامات شغلی و عدم حمایت مدیرانشان تن به چنین مأموریتهایی میدهند. این حرفه بسیار پرخطر است ولی نه اینکه برای انتقال به محل مأموریت نیز با خطر دست و پنجه نرم کنند. به واقع هدف هر دو طرف منتفع از این مأموریتها مدیران جراید و مسئولین اجرای برنامه مانور هستند هر دو بواقع هدف مشترکی دارند. مدیران رسانهها در پی کسب خبر و تصویر و انجام کار خود هستند و یگان درخواست کننده این مأموریت نیز میخواهد پوشش خبری مناسبی از سوی خبرنگاران و عکاسان خبرگار برای فعالیت صورت گرفته از سوی آنان انجام شود. در این میان تنها و تنها خبرنگاران و عکاسان خبرنگار که عامل اصلی ثبت رویداد هستند آسیب میبینند.
امید است انجمنهای صنفی به عنوان حامیان جدی اعضاء خود و حافظان حقوق آنها به عنوان داوری بی غرض، تمامی همّ خود را در دفاع از موقعیتهای شغلی همکاران خود به کارگیرند تا آنان گاه به اجبار تن به چنین مأموریتهایی ندهند.
خبرگزاریها، روزنامهها و سایر بنگاههای اطلاع رسانی باید تمام توجهشان را معطوف به این نکته کنند که متقاضیان اطلاع رسانی باید نهایت تلاش و توان خود را برای حفظ جان خبرنگاران به عمل آورند و قبلاً از چنین اقداماتی کاملاً آگاه باشند و سپس نسبت به اعزام نیروهای خود اقدام کنند.
2 ـ وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی بالاخص معاونت مطبوعاتی باید به جد پیگیر دلایل بروز این رخداد فاجعهبار باشند و با نهایت دقت روند رسیدگی به این پرونده را دنبال کنند تا سختترین برخورد با عاملان این حادثه صورت پذیرد. حادثهای که زخمی به عمق بیتدبیری و بیتوجهی مسئولین این مأموریت برجان و دل جامعه رسانهای و خبری کشور نشانده است. ایشان باید پیگیری کنند که چرا چنین هواپیمای نامناسبی برای انتقال خبرنگاران درنظر گرفته شده است. متأسفانه در خلال چندین مصاحبه تلویزیونی و گفتگوهای خبری متوجه خونسردی و بیتفاوتی و فرافکنی مسئولین ارتش نسبت به این مسئله بودهایم.
3 ـ مصرانه از همکاران خود درخواست میکنیم از این پس در صورت بروز رویدادهای مشابه، تحت هیچ شرایطی نسبت به پوشش خبری رویداد مورد نظر اقدام نکنند و مراتب را با انجمنهای مرتبط خود در میان بگذارند. همه میدانیم علاج واقعه قبل از وقوع است.
4 ـ علیرغم شوک وارده به همکاران درپی این حادثه هولناک عکاسان مطبوعات با سرعت خود را به محل حادثه رسانده و اقدام به ثبت این فاجعه میکنند. آنان در حالی که با چشمان اشکبار در حال انجام وظیفه خود و ثبت واقعیات بودهاند به شدت از سوی برخی مسئولین انتظامات حاضر در محل (اغلب از نیروهای منتسب به نیروی هوایی ارتش) مورد ضرب و شتم قرار گرفته و از کار آنها ممانعت به عمل میآید. همچنین در پی بازداشت و محبوس نمودن آنان در یک اتاق، تمامی عکسهای ثبت شده توسط آنان که اسناد با ارزش تاریخی محسوب شده و به صرف اطلاع رسانی و انجام وظیفه تهیه شده بودند را از بین میبرند. تا کی میخواهیم در اینگونه امور سلیقهای عمل کنیم. چگونه است که نیروی انتظامی که وظیفه اصلی کنترل اوضاع را دارد نمیتواند با مأمورین انتظامات نیروی هوایی ارتش هماهنگ شود و آنها را وادار به تمکین نماید و آنها خودسرانه و به روش خود اقدام به برخورد با خبرنگاران و ضرب و شتم آنان میکنند. به جاست انجمنهای صنفی در یک اقدام هماهنگ این موضوع را به جد پیگیری کرده و عاملان این برخورد ناصواب را وادار به پاسخگویی کنند. در این میان به دلیل اینکه حضور عکاسان و دوربینشان در این حوادث و نوع فعالیتشان کاملاً به چشم میآید معمولاً سختترین برخوردهای بازدارنده با آنها صورت میگیرد و در موارد متعددی منجر به آسیب دیدگی های جدی خود و لوازمشان میشود. بسیار بجاست که عکاسان مطبوعات مخاطب اصلی خود را که بواقع باید تسهیل کننده کار آنان در انجام مأموریتشان باشند را بشناسند و با آنها به تعاملی که بارها از آن سخن رفته است ولی در عمل شاهد آن نیستیم برسند. این اتفاق باید هرچه سریعتر صورت پذیرد والا ما کماکان شاهد چنین برخوردهای غیر حرفهای در صحنههای مختلف خواهیم بود.
* * *
خبرنگاران و عکاسان خبرنگار نمایندگان مردم در عرصههای گوناگون و در رویدادهای مختلف اجتماعی هستند. دانستن است که حق انتخاب میدهد و اینان کوشیده و میکوشند که بدون هیچ گونه غرضورزی آینه حقایق جامعه خود باشند تا برای مشکلات چارهای اندیشیده شود و جامعه روند فعالی را طی کند.
روح و ثروت جامعه صاحبان اخلاق آن جامعه هستند و خبرنگاران کاوشگران کیمیای سعادتاند.
قدرشان را بدانیم و تلاششان را ارج بگذاریم. نگذاریم که این سرمایهها بازهم به آتش جهل و نادانی و ندانمکاری بسوزند.
علیرضا، محمد، محمدحسن، سید مهدی و رسول عزیز چشمان ما ارزانی شما باد.
چه فرقی میکند با چشمان ظاهر ما ببینید و با چشمان دلتان بازهم عکس بگیرید. آخر شما بیقرار خدمت به انسانیت بودید. عزیزان، چراغ یادتان همیشه در جان ما روشن است.