با نام و آثار او در سال ۱۹۷۵میلادی در حین تحصیل در رشته عکاسی در انگلستان آشنا شدم .
از آن موقع تا به امروز سه نکته که او همیشه بر آن تاکید داشت در ذهنم به طور دائم نقش بسته اند. لحظه قطعی- استفاده از کادر کامل ( فول فریم ) و استفاده نکردن از فلاش سه الگوی مهم برای بدست آوردن یک تصویر خوب هستند. در زمان تدریس در دانشگاه آزاد این«احکام» را کرارا” به دانشجویان خود گوشزد کرده ام و خود نیز در پیروی از آن کوشا بوده ام.
از سال ۱۹۸۴ به مدت چهار سال در پاریس اقامت داشتم و از آنجا به فعالیت عکاسی برون مرزی ادامه میدادم .
به غیر از عباس با چند تن از عکاسان مگنوم از جمله سالگادو – کودلکا – ژان گامی آشنائی داشتم و به آژانس شان گاهی سر می زدم و کارتیه برسون را در آنجا و گوشه و کنار دیده بودم .
روزی در تظاهرات دانشجویی در پاریس او را درلابلای جمعیت در حال عکاسی دیدم و برایم خیلی عجیب بود که او با این سن و سال در آن مکان حضور دارد. بعدا” فهمیدم که دختر او در آن زمان دانشجو بوده و این دلیل حضور او بوده است .
چون می دانستم که او از این که عکسش گرفته شود اکراه دارد یواش دوربین را بدون آنکه به چشم نزدیک کنم بالا برده و عکسی گرفتم .
در همان لحظه او انگار که سنگینی دوربین را روی خود حس کرده باشد برگشت وبا یک لبخند و خوشرویی سلامی کرد و منهم گفتم سلام استاد، بعد هر دو به کار خود ادامه دادیم.
اوعکاس بسیار متواضعی بود وبا وجود تکثر آثار قابل تعمق در طول عمر حرفه ای اش تعداد عکس های خوبش را از مجموع انگشتان دو دست بیشتر نمی دانست .