نمایشگاه عکسهای حمید جانیپور با عنوان «زنان چهلستونی من» از عصر جمعه دوم اسفندماه ۹۲ در گالری آتبین گشایش مییابد.
در این نمایشگاه ۱۵ عکس در اندازهٔ ۶۰×۴۰ سانتیمتر به نمایش درمیآید. مهدی یزدانیخرم در یادداشتی با عنوان «تسخیر تاریخ» برای آثار این نمایشگاه مینویسد: «زنهایی که از بافتِ تاریخِ دورانی پر خون و مرموز درآمدهاند و الصاق شدهاند به زنانی که احتمالا از جنسِ معاصر هستند. زنهایی که بیش از چهارصد سال است در اصفهان، در چهلستون روی دیوار جا ماندهاند و تمام کمال نمردهاند مثلِ تمامِ مردهگان… شاهدِ تکههای تاریخ بودهاند حلول کردهاند در تنِ زنهایی که هنوز تبدیل نشدهاند به مُردهگان. زندهگانی هستند که خون دارند و پوست و صدا. ترکیبِ اینان با مُردهگانِ نقششده بر دیوارهای پُر تاریخ حمید جانیپور را راوی کردهاست.
ترکیبی که قرار است بخشی از تنهای خاکشده اما بمنقوش را با زندهگانی بیامیزد که از جایی نزدیک آمدهاند. زنبودن؛ این رویاییست که احتمالا در ترکیبِ آن تاریخِ صامتِ این چهرههای احتمالا زنده قرار است تعبیر شود. «زنهای چهلستونی من»، نامی که جانیپور بر نمایشگاهاش گذاشته، هم رگههای طنزی دارد از شورِ آرتیست برای بیانِ فردیتاش در قبالِ یک تاریخ از زیبایی مهارشده در رنگ و هم بیان میکند که میشود اراوح را احضار کرد و در تنهای تازهتر جایشان داد.
آیا جانیپور ارواحِ زنهایی را که چهارصد سال است مُردهاند آورده و جسمی نو برایشان تدارک دیده؟ آیا درهم آمیختهگی تند رنگ و نور نشانی دارد که این تبلورِ جادوگونه؟ آیا زنهای چهلستونی او بیش از حد شاهدِ تاریخ نبودهاند؟ شاهدِ سرهایی که در اصفهان بریده شد، خونِ شاهزادهکان، تنهایی دولتمردانی مغضوبشده و نگران، شقاوت، شکوه… چهقدر مخاطب بودهاند؟ چهقدر کسی ایستاده و نگاهشان کرده و با ایشان حرف زده؟ چهقدر روز دیدهاند که شبشده و شب که صبح نمیشده؟ این همه تاریخ برای نقش سنگین است احتمالا و جانیپور از این ارواح را شریک کرده در تنِ زنی که شاید او را اصلا ندیدهاست. زنِ معاصرش؛ تکههایی از آن تاریخ را وامگرفته و گذارده در دلِ بکرتر این زن. زنی که هنوز نقش نبوده و عکاس تبدیلاش کرده به نقشی جدید. نقشِ زنی بر زنی دیگر، روحی بر روحی و انگار گفتوگویی وجود دارد بینِ این تصویرها. انگار زنهای صفویِ جانی پور سکوتشان را شکستهاند، نفسی بیرون دادهاند بعدِ این همه سال و دارند حرف میزنند با نقشِ زنهایی که هنوز چهارصد ساله نشدهاند، هنوز جوان هستند، نمردهاند، خاک را لمس نکردهاند، هستند و چهقدر این زندهگیشان به چشم میآید.
شاید جانیپور زندهگی را از ایشان وام گرفته به رنگها و ذهنِ زنهای کهنسالِ منقوش داده. اکسیرِ حیات… پس این زنبودهگی دوسویه است انگار. انگار کسی بردیگران برتری ندارد. سرخی و زردی مشترک هستند، نور و سایه. جای زندهگان و مردهگان چنان عئض شده که دمی این زنده است و دمی آنها. دمی زنِ معاصرش در ذهناش به یاد میآورد خونِ ماسیدهشدهٔ شاهزادهگانِ صفوی را بر کفِ تالار و آنی زنِ صفوی گمان میکند روزی در تهرانی دودگرفته و زیبا کنارِ ویترینِ یک کتابفروشی چهرهٔ مردی را دیده که به او خیره شده و ناگهان دوربیناش را بالا آورده و دیگر چیزی به یاد نمیآرود… جای مُردهگان با زندهگان عوض شده و حالا همه مُرده-زندهگان هستند…
حمید جانیپور ما را به تماشای تسخیرِ تاریخاش دعوت کرده… تسخیری که هم ردِ خون و درد را در آن میشود دید، هم سبکسری زندهگی بر دیواری کهنسال را. همه چیز در این دوگانهگیها خلاصه شده و این کاریست که عکاس با ارواحکرده. چه ارواحِ مردهگام، چه ارواحِ زندهگان…»
حمید جانیپور متولد سال ۱۳۶۱ در اهواز است و تحصیلات دانشگاهی را در همین رشته گذرانده و عکاسی حرفهای را از سال ۱۳۸۰ دنبال کرده است. برگزاری دو نمایشگاه انفرادی و چند نمایشگاه گروهی در اهواز و تهران بخشی از سابقه کاری اوست. حمید جانیپور از سال ۸۴ پروژهٔ عکاسی از نویسندگان ایرانی را با همکاری نشر چشمه دنبال میکند. نخستین نمایشگاه انفرادی وی در تهران با عنوان «لطفا با لباس وارد نشوید» سال ۸۸ در گالری مهروا و نمایشگاه بعدی به سال ۸۹ با عنوان «خیز بلند به سمت آهو شدن» در همین گالری از دیگر فعالیتهای او در زمینهٔ عکاسی است. حمید جانی پور از سال ۱۳۸۴ به عکاسی مطبوعاتی نیز میپردازد. همکاری با روزنامههای شرق، اعتماد، هممیهن، کارگزاران، فرهیختگان و مجلات شهروند امروز، نافه، تجربه، مهرنامه، همشهری داستان و چلچراغ به همراه چهار سال دبیری عکس روزنامهٔ دنیای اقتصاد از جمله فعالیتهای خبری اوست.
افتتاحیه: جمعه ۲ اسفندماه ۹۲ – ساعت ۱۶
نمایشگاه تا اسفندماه جاری هر روز از ساعت ۱۶ تا ۲۱ دایر است.
گالری آتبین، خیابان ولیعصر، نرسیده به چهارراه پارکوی، کوچهٔ تورج، کوچهٔ خاکزاد، پلاک ۱۳
عالى بود