در این نمایشگاه ۲۵ عکس در ابعاد ۷۰×۱۰۰ و موضوعهای جنگ، تفحص، تبادل شهدا، حلبچه و حج به نمایش گذاشته میشود.
شهید سعید جانبزرگی متولد سال ۱۳۴۴ پیش از بیست سالگی به جبهه رفت، اولین کارش نقاشی دیوارهای دو کوهه بود. در روزهای بیست سالگی به سراغ عکاسی آمد.
در جبهههای جنوب و غرب دوربین به دست گرفت. بعد از جنگ به تحصیلات دانشگاهی در رشته عکاسی تا مقطع کارشناسی ارشد ادامه داد. سال ۷۵ دانشجوی نمونه شد. به جانشینی معاونت فرهنگی لشگر ۲۷ محمد رسول الله (ص) رسید و در سالهای ۷۸ و ۷۹ بعنوان عکاس سازمان حج و زیارت به مکه اعزام شد. تلاشهای موثری در تاسیس انجمن عکاسان انقلاب و دفاع مقدس داشت.
در نمایشگاههای مختلفی شرکت کرد از جمله: نمایشگاه گروهی انسان از نگاه چهار در «خانه عکاسان ایران» نمایشگاه نگاه ایرانی (تهران وپاریس)
همچنین کتابهای حلبچه، جلد ششم جنگ تحمیلی، حماسه مقاومت و نگاه ایرانی (چاپ پاریس) حاوی آثاری از اوست. سعید جانبزرگی در روز ۲۱ تیر ۸۱ ۱۳ بعد از یک دوره بیماری سخت به شهادت رسید.
سازمان بسیج هنرمندان با همکاری انجمن عکاسان انقلاب و دفاع مقدس و همیاری سازمان حج و زیارت به منظور زنده نگاه داشتن یاد هنرمند عکاس سعید جانبزرگی که در زمینه هنر دینی آثار بینظیری را ثبت نموده و به منظور ترویج نمونههای خوب از هنر دینی که در خدمت بشریت میباشد، با میزبانی خانه هنرمندان ایران این نمایشگاه را برگزار میکند.
به یاد سعید آن بسیجی بیادعا
به یاد نداری آن پنجرهای را که گشودنش زیر رگباردوشکای دشمن (در کربلای ۱) جگر میخواست چگونه با دوربین سعید گشوده میشد تا سرود جاودانه ماندن را سر دهد؟ نه من، نه تو بلکه همه آنانی که جگر نداشتند تا جنگ را با چشمان خود ببینند، با چشمان سعید و سعیدها آن را دیده و حتی لمس کرده بودند، بیآنکه بدانند این چشمی که بیمنت ارزانی آنان شده دیدگانی است مظلوم و آرام، که هنرش صادقانه عطا کردن است، بیمنت بخشیدن و آهسته نگریستن.
پرسیدم حالا که دیگر جنگ نیست از چه چیزی عکاسی میکنی؟ بیتکلف گفت: ازآسمان، از همین دیوار و نوشتهای که جای گلوله کنارش ثبت شده و یا از هر چیز دیگری که زیباست. گفتم: مگر اینها زیباست؟ گفت: اگر زیبا نگاه کنی زیباست. گفتم: مردم که این چیزها را نمیفهمند، گفت: اتفاقاً خوب هم میفهمند، یک عکاس خوب باید بداند هر چیز یک زمان قیمت پیدا میکند. مردم چند سال بعد که دیگر هیچ استخوانی از لابلای این خاکها بیرون نیامد، آن وقت قدر و قیمت این عکسها را میفهمند….، و عکسی را از داخل کیفش بیرون آورد، تصویر یک تکه پیراهن پوسیده بود شاید به اندازه دو وجب در یک وجب، و دست شخصی که آن را از لای خاک بیرون آورده بود و مقابل دوربین به ما نشان میداد از خود جنازه بیشتر نمود داشت. روی یکی از جیبهای پیراهن عکسی از امام دوخته شده بود. با وجود گذر زمان وگرد و غبار ظاهری، خاک نتوانسته بود تا لبخند درون عکس را محو یا غبار آلود کند…. آرام و آهسته گفت: چند میارزد؟ من در یک لحظه جا خورده و ساکت شدم! گفت: همین که دنیا بداند رزمندههای به عشق این عکس، سالهاست که زیر خاکها ماندهاند و دیگران نیز به آنان غبطه میخورند برای من بس است آیا تو چیز دیگری از زندگی میخواهی
عکس: سعید جانبزرگی