Courtesy of the artist Charles Negre
نگاهی به دو عکس که به فاصله ۱۰۰ سال از هم گرفته شدهاند. اولین عکس، چاپ شده با کاغذ آلبومین از دو مرد جوانی است که چارلز نیگر از پیشگامان بزرگ عکاسی در قرن نوزدهم گرفته و عکس دوم اثری قدیمی با سوژهٔ دو پسر بچه است که توسط برتهاردی یکی از دوستداشتنیترین فتوژورنالیستهای قرن بیستم ثبت شده است. عکس نخست که در اوایل دهه ۱۸۵۰ ثبت شده کاملا منحصربفرد بوده و کمتر به نمایش در آمده است. اما عکس دوم در مجله پیکچرپست در سال ۱۹۸۴ زمانی تیراژ آن مجله به بیش از یک میلیون نسخه می رسید منتشر شد. علی رغم مخاطبان مختلف و محتوای تفاوتشان هر دو تصویر صمیمیت قابل توجهی با خود به همراه داشته و از همدردی عمیقی بین عکاس و سوژه پرده بر میدارند.
هر دو این عکسها در بردارنده بسیاری از ویژگیهایی هستند که شخصا به یک عکس ممتاز نسبت میدهم. حضور در لحظه، درگیر کردن، صمیمیت و کشف یک حقیقت. من هر دوی این عکسها را پیش از دیدن نسخهٔ چاپی اصل آنها با دیدن کپیهای تکثیر شده آنها دیده بودم و میشناختم ولی بعد از دیدن نسخهٔ اولیهٔ چاپ شدهٔ هر کدام (اصل آثار در نمایشگاه)، هر دوی آنها موجب غافلگیری من شدند: اندازهٔ ریز و رنگ سیر برنزی اثر نیگر به عطوفت عکس افزوده و چاپ زیبایی اثر هاردی آن را از دنیای عکس خبری به سطح بالاتری کشیده بود.
برای سالیان متمادی در تلاش برای درک مفهوم عکس نیگر بودم. اثری با عنوان دوکس ساوویاردز ظاهرا در شهر پاریس گرفته شده است که نشان دهندهٔ دو گدای دورهگرد است. اما چرا انتخاب چنین موضوع خاصی؟ هنر در آن دوران نخستین مراحل رشد خود را سپری میکرد. موضوعات مهم با زمان نوردهیهای طولانی –ساختمانهای بزرگ مخصوصا مکانهای عمومی ثابتی همچون کلیساها بودند. افراد به ندرت در تصاویر دیده میشدند و در صورت حضور هم اغلب از خانوادههای اشرافی یا دوستان عکاس بودند. پس چرا باید بر آزاردهندهترین چهرهٔ زندگی یعنی فقر و آن هم در شهری مدرن تاکید شود؟ عکس دقیقا چه چیزی را نشان میدهد؟ چرا از یک ژست سرهمبندی عکس گرفته شده است؟ چرا یک عصا؟
برای سالهای متمادی از دیدن آنچه جلوی چشمانم بود عاجز بودم. اینکه این عکس اولین عکس در تاریخ عکاسی است که کوری را موضوع خود قرار میدهد. اگر چه پیش از این عکس، دو عکاس مشهور اسکاتلندی هیل و آدامسون در دههٔ ۱۸۴۰ نوازندهٔ نابینایی را با یک چنگش به تصویر کشیده بودند، اما این به تصویر کشیده شدن نوازندهٔ نابینا بیشتر به دلیل تصویر کردن یک نوازنده با سازش بود و نه تصویر کردن خود نابینایی. هنگامی که فهمیدم نابینایی موضوع اصلی تصویر نیگر بود، دلیل آن ژست پسرک برایم آشکار شد: عصا، نگاه خیرهٔ پریشان، پسرک نابینا سعی کرده با قرار دادن دستش بر روی شانه نفر کناری موقعیت خودش را دریابد. این عکس همانند بسیاری از عکسهای خوب به همان اندازه راجع به برقراری ارتباط است تا دیدن صرف.
Bert Hardy – Gorbals Boys ©
یک قرن بعدتر در خیابانهای گوربال – محلهٔ فقیرنشین گلاسگو – تمامی سوژهها پرتحرک هستند، همچنانکه دو پسر بچه به سمت ما در حرکتاند. هاردی همچون نیگر فقر را نشان میدهد، اما در این جا همه سوژهها در تکاپو هستند و با شور و حرارت و به کثرت یافت میشوند. دوباره، برقراری ارتباط با عکس یک کلید است. پسربچهها دست در دستان یکدیگر که نشاندهندهٔ ارتباط عمیقی بین آنها و علامتی بارز از قدرت و نه وابستگی – که به سمت ما میدوند. با اینکه آنها چرکین و کثیف هستند ولی زندگی در این خیابانها جالب است. هاردی که خود در مشابه همین خیابانها بزرگ شده است، بعدها این اثر را اثر محبوبش خوانده که هویت خود او به نوعی در این دو پسربچه متبلور شده است.
من قبلا تحت تاثیر محتوای این عکسها قرار گرفته بودم اما وقتی اصل آنها را در دستانم گرفتم تجربهام دربارهٔ آنها عمیقتر شد. با انتشار و تکثیر عکسها در کتابها، مجلات یا به صورت آنلاین فهم و درک ما از خود شی از بین میرود. زمانی که به نسخهٔ تکثیرشدهٔ یک اثر هنری همچون نقاشی نگاه میکنم، میفهمم که واقعی نیست و تجربهٔ من دربارهٔ یک عکس هم نیازمند این است که مستقیم، رودررو، قابل لمس و در دستانم باشد. درست مانند یک نقاشی، انتشار دوبارهٔ یک عکس مخصوصا عکسی شناختهشده نمیتواند جایگزینی برای نسخهٔ واقعی باشد.
ارتباط عکاس با موضوع خود – آنجا که آنها به طور عینی یا استعاری در ارتباط با موضوع قرار میگیرند – حساس و مهم است. آیا نگاه سخت و خشن یا لطیف است؟ روشن است که میتوان بدون ارتباط با سوژه یک تصویرساز بزرگ بود اما در اغلب موارد ارتباط نزدیک با سوژه است که به عمق بیشتر عکس میانجامد.
یک عکس خوب مخاطب را هم احساس و هم ذهن مخاطب را درگیر میکند. عکس خوب بیننده را با بخشیدن دیدی متفاوت نسبت به دنیا و کشف چیزهای تازه به چالش میکشد. ارتباط او با بیننده ثابت نیست بلکه در طول زمان تغییر مییابد. من هربار با دیدن دوبارهٔ یک عکس خوب، به آن واکنش جدیدی نشان میدهم. میدانم که آن را خیلی کم میشناسم. عکاسی ممکن است ساکن و صلب باشد اما یک عکس خوب پویا و مسبب و موجب تغییر است.
یک عکس شاید در آن واحد همه چیز را خیلی واضح به شما بگوید، تمامی ظواهر و نه باطن را – سرشار از صدا و هیجان – و هیچ چیز را برجسته نکند. در حالیکه تصویر آرامتر دیگری ممکن است به صورت پیوسته شما را درگیر خود کند. ریموند موور این چنین آثار ضمنیای دارد که قدرت تحلیل مرا برمیانگیزند. آثار او همراه با مضامین غیرنمایشی، ظریف، غیرواقعی و بیاندازه اغواگر و درگیرکنندهٔ فکر هستند.
بیایید مطلب را با نگاهی به تصویر سومی به پایان ببریم که در نسبت به دو عکس قبلی جدیدتر است. عکس مربعیشکل بزرگ و سیاه مخملی از کن گرنت که در کتابش با عنوان «No Pain Whatsoever» بازنشر شده است.
Ken Grant – No Pain Whatsoever ©
دوباره عکسی داریم که سعی در برقراری ارتباط از نزدیک دارد. دختربچهای روی زمین دراز کشیده و سگی همهیکل خودش را بغل کرده است. اما در این عکس نگاه ما سریعا از کل به جز حرکت میکند. در مرکز تصویر و نیز کمی این طرف و آن طرف با شلوغی ناشی از حضور چندین دستروبرو هستیم: دستان دخترک هستند که سگ را در آغوش گرفتهاند، پنجههای سگ و دست بیحرکت یک بزرگسال که از تاریکی بیرون آمده و بدون مزاحمت سعی دارد در نقشی حفاظتی از افتادن سگ روی دختربچه جلوگیری کند. همه چیز طوری نشان داده و احساس می شود که گویا در چنگ عکاس است. کن آنجاست. ما هم همینطور – ما جزئی از عکس هستیم. در عکس مشارکت داریم و تنها نظارهگر بیرونی نیستیم.
بنابراین یک عکس خوب از نگاه من درباره خود شی فیزیکی موجود در عکس و همچنین خود تصویر است. دربارهٔ موضوع و محتوا است. اما علاوه بر آنچه در بالا ذکر شد یک عکس خوب درباره رابطهها و نسبتهاست: رابطهٔ بین عکاس، موضوع و مخاطب. عکس خوب دربارهٔ یک اعتماد است. تلاشی است برای برقراری یک ارتباط.
منبع: ?What Makes a Good Photograph
مطلبی بسیار مفید و خواندنی بود. ممنون از ترجمه و انتشار آن. باز هم از این دست مطالب که به تحلیل و تفسیر عکس میپردازند، بگذارید.
یک نکته اینکه عکس آ. نیگر از کپیرایت خارج شده و در سیطره عموم (public domain) است بنابراین گذاشتن علامت کپیرایت کنار نام پدیدآورنده درست نیست. البته همچنان ذکر نام پدیدآورنده لازم است چون حقوق معنوی با انقضا کپیرایت از بین نمیروند. در اینجور مواقع در انگلیسی معمولاً از اصلاح courtesy of استفاده میکنند که میتواند معنی این را داشته باشد که با احترام به پدیدآورنده با ذکر نامش از اثرش استفاده میکنند. (البته دقیقتر اینست که بگوییم این اصطلاح یعنی از اثر بدون پرداخت پول و همچون هدیهای دریافتشده استفاده شده.)
هر دو عکس خیلی زیبا و تاثیرگذار است. کاش میشد پوستری از آنها را پیدا کرد و خرید…
بسیار سپاس از توجه شما و نکته خوبی که به ان اشاره کردید.
مورد اصلاح شد.
خوب بود
من کمی جستجو کردم درباره گوربالز بویز. مال سال ۴۸ است نه ۸۴
در مقاله قید شده که عکس گوربالز بویز سال ۱۹۸۴ در مجله پیکچرپست به چاپ رسیده و منظور تاریخ ثبت عکس نیست.