پل گراهام یادداشتی دارد به نام «عکاسی آسان است، عکاسی سخت است». او در این یادداشت یادآور میشود که عکاسی تا چه حد میتواند ساده باشد. ساده مانند نگاه کردن به چیزها، کاری که همهمان میکنیم. فقط کافی است که به جای چشمانمان، دوربینی را به سمت چیزی بچرخانیم و دکمه شاتر را فشار دهیم. او مینویسد عکاسی آسان است، آنقدر آسان که حالا با دوربینهای دیجیتال با هوش و همهکاره که روز به روز ارزانتر و پیشرفتهتر میشوند، حتی ممکن است مسخره به نظر رسد.
اما در عین حال عکاسی میتواند خیلی هم سخت باشد. چرا که ما همیشه از چشمانمان استفاده میکنیم. همیشه، حتی حالا که من مشغول نوشتن این مطلب هستم و شما مشغول خواندنش. از چشمانمان استفاده میکنیم، اما آیا واقعا داریم میبینیم؟ آیا همین صحنه پیش رویتان -مثلا لپ تاپ و میز تحریر و کتابهای روی آن- میتواند تبدیل به یک تصویر شود؟ اگر همیشه و در همه حال داریم میبینیم، پس ارزش عکاسی در چیست؟ چه موقع میان انبوه لحظات، آن لحظهایست که باید تبدیل به عکس شود و همیشه در زمان حال بماند؟ و چگونه؟
عکاسی آسان است، عکاسی سخت است به نوعی توصیف کاریست که خود پل گراهام انجام میدهد.
بیایید به سراغ یکی از مجموعههای اخیر او برویم، مجموعهای به نام «اکنون». گراهام در این پروژه به خیابان رفته و مثل بزرگانی همچون واکر اوانز،گری وینوگراند، رابرت فرانک، هری کالاهان و لی فریدلندر به عکاسی پرداخته است. همین نامها کافی هستند برای درنظر گرفتن این واقعیت تاریخی که انگار خیابان همانجایی است که عکاسی به عنوان یک هنر در آنجا تعریف شده و این بار سنگین تاریخ عکاسی بر دوش هنرمندی همچون گراهام که به خوبی مسیر پشت سرش را میشناسد، مخاطبین را نسبت به نتیجه کار او کنجکاوتر میکند.
پل گراهام اما، بینندهاش را غافلگیر میکند. او به جای یک عکس از هر صحنه، دو و حتی گاهی سه عکس را ارائه میکند. به شکل دو به دو در نمایشگاه و یا در دو یا سه صفحهٔ کنار هم در کتاب. او یک لحظه را انتخاب میکند و عکس میگیرد. و چند لحظه بعد دوباره از نو از همان صحنه عکس میگیرد. گاهی فکوس و حتی قدری کادربندی عوض میشود. در عکس دوم، افرادی که در عکس اول میدیدیم، جایشان تغییر کرده و یا حتی دیگر در کادر نیستند. حالا سالهاست که میدانیم هیچ لحظهای قطعی نیست و همه لحظات در عین حال قطعی هستند. و عکسهای گراهام چیزی از زندگی جاری در خیابان را در خود جای دادهاند که اصولا پر است از این لحظات قطعی و غیر قطعی. میبینید؟ کار گراهام ساده است، اما از هر کسی بر نمیآید، چرا که این اوست که تصمیم میگیرد چه لحظاتی و چگونه پیش روی ما قرار بگیرند. لحظات سادهای که انتخابشان حاصل سالها تفکر درباره عکاسی هستند.
در زمانهای که بسیاری حرف از تمام شدن عکاسی میزنند، شاید زیباترین ویژگی آثار پل گراهام این باشد که میخواهد عکاسی را قدری، شاید چند سانتیمتر و حتی شاید چند میلیمتر به جلو هول دهد، البته با استفاده از سادهترین خصوصیات خود عمل عکاسانه مثل دیدن، انتخابکردن و حتی مورد سئوال قرار دادن آنها. آیا گراهام در این چالش موفق خواهد شد؟ کار او آسان است. کار او سخت است.
کاری گزارشی که شاید با آمدن دوربینهای فیلمبرداری نسل جدید مثل ۴kیا شاید بعدها ۱۰۰k عکاسی را بی مزه تر بکندبه عقیده من این گونه عکاسی هیچگونه جایکاهی نخواهد داشت لحظه قطعی فلسفه خاص خودش را دارد نه این گونه که احساس قربانی یک عمل مکانیکی میگردد.
شاید نکته نهفته در این عکس هاهمین عنوان مقاله باشد. ممکن است این عکسها بجای آنکه عکاس در محل حضور داشته باشد بقول شما توسط یک دوربین فیلمبرداری ۱۰۰K گرفته شده باشد چه فرقی دارد که ما آنجا باشیم یا از طریق یک نمایشگر لحظه ها را بررسی کنیم؟ مهم آن لحظه و آن اندیشه و آن انتخاب است که در پس سادگی این عکس ها می افتد.
ممنون بابت این مطالب خوب.