بیشتر فرهنگهای شرقی، از جمله فرهنگ ایرانی، از دوران باستان تاکنون همواره رگههای پررنگی از محافظهکاری، احتیاط و خودیگرایی را نشان دادهاند. جلوههای روشنی از این ادعا را در نمودهای مختلف زندگی مردم این سرزمینها میتوان یافت، از آداب و رسوم و نوع پوشش گرفته تا سبک معماری خانههایشان. اینکه چنین فرهنگ محتاط و گاهی حتی بسته، از کجا آمده و چرا هنوز هم در بسیاری از این سرزمینهای هزارنقش حیات دارد و اینکه کجایش بد است و کجایش خوب و بالنده خود میتواند موضوع بحثی سنگین و جالب باشد. به هر حال هنگام فرهنگشناسی سرزمینی که تاریخ طولانی پرفراز و نشیب با رخدادهای گوناگون دارد پیچیدگی تحلیل هم بخشی ناگزیر خواهد بود.
حالا در چنین شرایط و چنین محیطی بسیاری از رفتارها تا در عرف مردمی جا نیفتد و بقولی مردم با آن کنار نیایند و نتوانند آن را برای خودشان هضم و حلاجی کنند، امکان ظهور و بروز و اجرایی شدن نمییابند یا اینکه در بهترین شرایط اجرایشان با دشواریهای زیادی همراه میشود و کمتر روی همراهی اجتماعی به خود میبینند. رفتارهایی که شاید در گوشهی دیگری از دنیا و در بستر فرهنگی دیگر که چنان رفتارهایی را آسان میگیرد، خیلی سادهتر و زودتر به نتیجه برسند در فرهنگهای محافظهکار باید هزینهی بیشتری برای عبور از فیلترهای عرفی بپردازند.
رفتارهایی که حول پدیدهی «عکاسی» و بخصوص «عکاسی مستند اجتماعی» در ایران رخ میدهد همواره یکی از این موارد است. بدلیل فرهنگ اغلب محافظهکار و فضاهای بستهای که در آن زندگی کرده و میکنیم، اکثر ما ایرانیها تمایل چندانی به آشکارسازی وجوه مختلف زندگیمان نداریم. برای همین بیشتر مردم کوچه و بازار هنوز نتوانستهاند با کارکردهای مثبت «عکاسی مستند اجتماعی» کنار بیایند و هنوز در بسیاری موارد «عکاسی» از خود، زندگی روزانه و محل سکونت و کارشان را هجومی ناشایست به حریم خصوصیشان میپندارند. از طرف دیگر هم باز همان فضای بستهی اجتماعی، باعث ترسی ناخودآگاه در آنها میشود چرا که از کاربرد و کارکرد چنان عکسهایی به درستی آگاه نیستند و از سواستفادههای احتمالی از آن تصاویر میترسند. چنین مردمی همیشه تمایل به پوشیدگی دارند و از آشکار شدن برخی وجوه نادیده و غریب زندگیشان در هراسند. چرا که بر ملا شدن چنان جلوههایی از زندگیشان شاید در بیشتر موارد آنها را وادار به پرداخت هزینههای گزاف اجتماعی کند. پس «عکاسی» در چنین جامعهای و از چنین مردمی کار چندان بیدردسری نخواهد بود. مردم در مواجهه با «عکاسی» سخت میگیرند ولی با توجه به شرایط عرفی و فرهنگی جامعه حق هم دارند.
چنین برخوردهایی با «عکاسی» و چنین دیدگاههایی نسبت به آن سبب شده تا در خیلی از موارد عکاسان به چشم نامحرمانی دیده شوند که بیرحمانه آینه بر روی گوشههای نادیدهی زندگی مردم سنتی میاندازند و اینگونه حریم خصوصی آن مردم را در معرض تماشای همگان میگزارند. در این شرایط حتی کارکردهای مثبت و سودمند «عکاسی»، مانند قدرتش در مستندسازی و ماندگار کردن خرده فرهنگهای رو به زوال، کاملا نادیده گرفته میشود و سودی برای جامعهی کنونی و نسلهای آینده برجای نخواهد ماند. بهترین راه برای اصلاح برخورد مردم عادی با پدیدهی «عکاسی اجتماعی» هم بدون شک آگاهیبخشی و فرهنگسازی عمومیست. ولی این مهم هم یک شبه به دست نمیآید و نیاز به کار مداوم و پیوسته در بستر زمان دارد. آشنا نمودن و فرهنگسازی همگانی در زمینهی کارکردهای چندگانهی «عکاسی» و بیش از هر چیز حضور تعاملی هر چه بیشتر از سوی عکاسان در بین مردم و رفتارهای مثبتی که هنگام و حتی پس از «عکاسی» از سوژههای مردمی از خود نشان میدهند، میتواند تا حد زیادی این سد بیاعتمادی را بشکند و به مردم عادی اطمینان دهد که میتوانند به «عکاس» و «عکاسی» اعتماد کنند.
اما تا رسیدن چنان روزی مسلما کاروانهای خیابانی و حضور بیواسطهی مردم در خیابانها میتواند فضای کار برای عکاسان مستند اجتماعی را کمی سادهتر کند. در فرهنگ ما برعکس بسیاری از موارد مشابه در جهان، کاروانهای خیابانی کمی به چشم میخورد و حضور خودجوش و پرشمار مردم در خیابانها برای بزرگداشت، یادبود یا جشن گرفتن مراسم و مناسبت خاص تاریخی، ملی، آئینی و مذهبی، زیاد رخ نمیدهد. همین هم هست که آداب و آیینهای عزاداری محرم و بخصوص مراسم دو روز تاسوعا و عاشورا که مجالی برای حضور پرتعداد مردم در خیابان و نه در پس دیوار خانههایشان است فرصت خوبی برای «عکاسی» راحتتر در اختیار عکاسان حرفهای و تازهکار قرار میدهد تا با موانع کمتری برای «عکاسی» از رفتار روزمرهی مردم روبرو باشند و در نتیجه راحتتر و با اضطرابی کمتر کار کنند. در چنین فضایی حتی مردم تمایل زیادی برای دیده شدن دارند. این قضیه بخصوص برای عکاسان تازهکاری، که تجربهی کمتری در چگونگی برخورد با مردم عادی دارند و چندان به فنون جلب رضایت عوام برای گرفتن اجازهی «عکاسی» کردن از زندگیهایشان وارد نیستند، بهترین فرصت برای آشنایی هر چه بیشتر و کسب تجربههای گران در عرصهی ارزشمند و ماندگار «عکاسی مستند اجتماعی»ست. البته وقتی به تجربهی اندک خودم در «عکاسی مستند اجتماعی» نگاه میکنم، به روشنی میبینم که مردم ما امروز به نسبت پنج سال پیش آشنایی بیشتری با «عکاس» و «عکاسی» پیدا کردهاند و فضای کار برای عکاسان در بسیاری از موارد بهتر شده است ولی واقعیت این است که هنوز تا رسیدن به حداقل استانداردها برای «عکاسی» آسان و بیدغدغه بسیار فاصله داریم. این است که هنوز رویدادهایی چون عزاداری محرم در خیابانها، برای شمار زیادی از عکاسان ایران، فرصت مناسبی برای تمرین برخورد و تعامل با سوژههای اجتماعی است.
در بعدازظهر عاشورای امسال، وقتی در راه برگشت به خانه بودم، مدام به پاسخ این پرسشها فکر میکردم که چند نفر از عکاسان ماندگار یا سرشناس کنونی ایران با «عکاسی» از چنین مراسمی یا حداقل با به کار بستن تجربههای ناشی از کار در آن فضا و محیط، عکاس شدهاند؟ چقدر عکاسانی بودهاند که با «عکاسی» در فضای مردمی رقیقتر این روزها ترسشان از گرفتن دوربین رو به مردم عادی ریخته است و در برخوردهای بعدی با اضطراب کمتری کار کردهاند؟ چند نفر از این افراد هنوز و پس از تثبیت خود در «عکاسی» ایران همچنان در این روزهای خاص از مناسک و آداب عزاداری عکس میگیرند؟ و چرا؟ چند تن از عکاسانی که امروز در ژانرهای دیگری غیر از مستند اجتماعی سرشناس هستند، روزی کارشان را با «عکاسی» دههی اول محرم شروع کردهاند؟ خلاصه اینکه «عکاسی» ایران چقدر به عاشورا و آیینهای عزاداری محرم مدیون است؟ و آیا «عکاسی» پیش از هر چیز با نقش رسانهای خود، آیا دین خود به این مراسم را ادا کرده است؟ آیا توانسته جلوههایی از این عزاداری و عرض ارادت به امام سوم شیعیان و خاندانش را که در هر گوشهای از ایران هزارنقش با رنگ و بوی خاصی برگزار میشود، به مردمی با فرهنگهای دیگر نشان دهد یا در جریدهی تاریخ ماندگار کند؟*