نظراتش را بی رو دربایستی میگوید. معتقد است که باند بازی نه تنها در ایران که در تمام دنیا وجود دارد و او یکی از معدود افرادی است که «یک تنه» به جنگ با آن رفته است… و البته چون «زورش نرسیده»، جنگ را رها کرده.
او، کامران عدل است. متولد ۱۳۲۰ در تهران و کارشناس عکاسى از انستیتو عکاسى پاریس. عضو استودیوى عکاسى ژاک روشون، اولین کارگردان بخش عکس و عکاسى تلویزیون ملى ایران، مدرس عکاسى در مدرسه عالى تلویزیون ملى ایران، چاپ و انتشار بیش از یازده جلد کتاب مصور از ایران و کشورهاى جهان، برپایى بیش از شش نمایشگاه انفرادى عکس در ایران و اروپا و همکارى با دولت کویت براى عکاسى از معمارى معاصر این کشور از جمله فعالیتهای اوست.
سایت عکاسی – گیتا جاودانی
باند بازی یعنی چی؟
هر کسی در رشته خودش وقتی زور، شعور، فهم و توانایی پیشرفت نداشته باشد، سراغ باند بازی میرود برای اینکه تنها به این روش میتواند خود را به جایی برساند.
باند بازی فقط در عکاسی نیست در همه چیز هست و در همه دنیا کم و بیش وجود دارد، ولی در ایران بیشتر است.
وقتی به آدمهایی وارد این دار و دسته و گروهها میشوند نگاه میکنید، میبینید که به تنهایی، هیچ نیستند و با آرزوی رسیدن به چیزهایی که شخصا توانایی رسیدن به آن را ندارند، خود را به هر دری میزنند، حتی عضویت در سیستمهای اطلاعاتی و آدم فروشی. به این ترتیب گروهی گرد هم میآیند که هر کدام منافع دیگری را تامین میکنند و به ازای آن از حمایت و خدمات آنها بهره برداری میکنند.
باندها چگونه تشکیل میشود و کار میکند؟
باند به آسانی تشکیل نمیشود. یواش یواش شکل میگیرد. فرض کنید وقتی جوانی میخواهد کار خود را شروع کند، چه دردسرهایی باید بکشد تا بتواند یک گالریدار را متقاعد کند که عکسهایش را به نمایش بگذارد. گالریهای خوب و معتبر قبول نمیکنند چون به قول معروف دنبال شکار «ماهی گنده» هستند تا از قبل آن پول دربیاورند.
این موضوع در اروپا هم وجود دارد. آنها به عکاس جوان میگویند ما برای تو نمایشگاه میگذاریم و تو را مطرح میکنیم اما قرارداد میبندیم که از این به بعد ده الی بیست درصد فروش آثارت متعلق به ما باشد.
من، بچه بودم که این موضوع را شنیدم و در دنیای ایده آلیستی کودکی و نوجوانی، نمیفهمیدم که چطور ممکن است کسی به این کار تن دهد و همیشه برده گالری دار باقی بماند.
الان هم میبینید هر از چند گاهی، این دلالان هنری چیزی را مد کرده و بازار آن را داغ میکنند. مثلا هنر چین یا هنر هند، و سوار بر این موجهایی که خود ایجاد کردهاند به پولهای کلان دست پیدا میکنند.
البته این روند با بحران اقتصادی که در دنیا رخ داد، کمی کند شده است وگرنه سراغ هنر ایران هم آمده بودند.
آنها سلیقه بازار را هدایت میکنند و به هنرمندان خط میدهند.
مثلا شما ببینید با وجود اینکه زنان ایران در همه عرصهها بسیار رشد کرده و شکوفا شدهاند، این موضوع را مخصوصا این روزها همه دنیا دیدهاند، اما عکاسانمان انگار هنوز ندیدهاند و باز تیپ خاصی از زنان را با چادر گل گلی را در نمایشگاهها نشان میدهند.
این نمایشگاه آخر پاریس باز هم همین طور بود. حرف من این است که فلان گالری هر کاری که میخواهد بکند، به خودش مربوط است اما حق ندارد اسم ایران را روی آن بگذارد.
الان چه جوابی به سوال کودکیهایتان میدهید؟ چرا باید یک هنرمند در قرن بیست و یکم، برده شود؟
چون کمتر کسی است که برای معروف شدن و نان در آوردن طریق درست را دنبال کند.
این باندها میتوانند یک روز کسی را به عرش ببرند اما از سوی دیگر هم میتوانند روز دیگر همان فرد را با مغز به زمین بزنند.
یک نمونه برایتان میآورم.
نقاشی به نام «کلود بوفه» در سال ۱۹۵۰، از سوی یکی از دلالان هنری به نام «ارژه» کشف و مطرح میشود. او مسیر رشد را چنان با سرعت طی میکند که در بیست و یک سالگی صاحب قصر و ماشین رویزرویس میشود و در آن سن و سال کم در شهرت از پیکاسو سبقت میگیرد.
اما در سال ۱۹۵۷، در پی اختلافی، ارژه او را رها کرد و نقاش جوان، از اوج چنان سقوط مرگباری کرد که تا امسال دیگر نتوانست خود را مطرح کند.
با این وجود کم هستند کسانی که تن به کار بدهند و مشکلات را قبول کنند و بخواهند که مستقل بمانند.
یکی از مواردی که شخصا شاهد باند بازی بودهاید، شرح دهید.
من شخصا درگیری زیادی سر پارتی بازی و حق کشی داشتم. یکی از این موارد، نمایشگاه باغ ایرانی بود که در سال ۸۳ در موزه هنرهای معاصر برپا شد. ایده اجرای این نمایشگاه، به صورت اینستالیشن، از من بود اما بعد، پای باندها به آن باز شد و دوباره یک سری اسامی تکراری… من تهدید کردم که مساله را در روزنامهها منعکس میکنم و این کار را هم کردم. اما بعد دیدم هر جا پا میگذاریم از دست این باندها در امان نمیمانیم. برای همین است که بعد از مدتی دیگر دنبال موضوع را نگرفتم.
به نظر من جایی باید باشد که هنرمندان جوان و آتیه دار را به جامعه معرفی کند آنها را برای قدمهای اول شان مورد حمایت قرار دهد.
از طرف دیگر هم جوانترها باید صبر و حوصله نشان دهند.
این راه، راه دور و درازی است. من اولین نمایشگاهم، سیب زمینیها، را در پنجاه و هشت سالگی برگزار کردم.
جوانی که استعداد دارد و خلاق است اگر کمی هم صبوری چاشنی کارش کند، میتواند یواش یواش و با گذر عمر رشد کند. از گالریهای کوچک شروع کند و اینقدر عجله به خرج ندهد.
شما نمیتوانید در هجده سالگی حافظ بشوید و در عین حال مستقل و متکی به خود هم باشید. این کار، کار عاشقی است.
از سوی دیگرگالریدارهایی هم هستند که از جوانان حمایت میکنند. مثل گالری «مهروا» که فقط به دنبال پول نیست و نمایشگاههایی برگزار میکند که خارق العاده است.
آیا شما هم به بودن در گروه یا باندی خاص متهم شدهاید؟
من عضو هیچ گروهی نیستم. حتی عضو هیچ انجمنی هم نیستم. چون در آن صورت باید از آنها حمایت کنم. حتی اگر کاری نادرست انجام بدهند.*
– مقیمنژاد و باند بازی/ بستههای هنری و فرهنگی +
– آرش حنایی و باند بازی/ قطعیتی وجود ندارد +
– طهماسبپور و باند بازی/ بدگمانی، بیانگیزگی و … +
– زندهروح و باند بازی / مگر ما در اروپا بزرگ شدهایم +
– کاوه بغدادچی و باند بازی / شمس شما، اینترنت است +
– سیف الله صمدیان و باند بازی/ آدم باید عاقل باشد +
– سایت عکاسی آماده انتشار و انعکاس نظرات شما در باره «پرونده باند بازی» و این مصاحبه است. لطفا قبل از درج نظر حتما دو یادداشت «پرونده یک موضوع: باند بازی در عکاسی ایران» و «باند بازی در عکاسی ایران؛ واقعیت یا توهم» را مطالعه و در درج نظرات خود به نکات اشاره شده در یادداشت دوم توجه کنید.
– از همکاران محترم رسانهای، سایتها، وبلاگها و نشریات چاپی و اینترنتی خواهشمندم حق نشر این مصاحبه را برای سایت عکاسی محفوظ بدانند و در صورت نیاز به ارجاع به این مطلب حتما مطابق «آییننامه بازنشر مطالب سایت عکاسی» عمل کنند.
بسیار روشنگرانه و جذاب…