گروهی از مهاجران در جزیره الیس، از چیدمان عکسهای «بدون قاب» ژان رنه، ۲۰۱۴
آنچه سیل مهاجرت مهاجران اروپایی و آسیایی به آمریکای شمالی شناخته میشود در واپسین سالهای قرن نوزدهم آغاز شد و تا اواسط قرن بیستم یعنی اواخر دههی پنجاه میلادی ادامه یافت. این مهاجران پس از رنج فراوانِ سفر طولانی و پر خطر با گذر از عرض اقیانوس اطلس، و نمایان شدن مجسمهی آزادی، دقیقاً وقتی خود را از هر زمان دیگری به «رویای آمریکایی» نزدیکتر میدیدند، به جزیرهای کوچک به نام اِلیس وارد میشدند و گاه تا مدتها در آنجا میماندند و اگر در نهایت قرنطینههای طولانی را تاب میآوردند، اجازه مییافتند وارد خاک آمریکا شوند. بیش از ۱۲ میلیون مهاجر در این فاصلهی زمانی وارد این جزیره شدند. آماری از آنها که هرگز موفق به ترک آنجا نشدند، در اختیار نیست.
ژان رنه یا جی. آر. هنرمند فرانسوی که با پرترههای محیطی و بدون قاب و اجرای خیابانی نمایشگاههای عکس خود یکی از شناخته شدهترین عکاسان دههی اخیر به شمار میرود، پس از تماشای عکسهای عکاس آمریکایی استفان ویلکز از جزیرهی متروکهی اِلیس که بخش بیمارستان آن تقریباً دست نخورده باقی مانده است، تصمیم گرفت یکی از جاهطلبانهترین پروژههای خود را در این مکان برگزار کند.
او چهار سال در انتظار دریافت مجوز ماند و در نهایت پس از کسب آن با دسترسی به آرشیو غنی عکسهای مهاجران در تمام این سالها اقدام به چاپ تعداد زیادی از آنها در ابعاد گاه یکبهیک و حتی بزرگتر کرد و سپس آنها را بر در و دیوار و شیشههای ساختمانهای پوسیده و در حال فروپاشی این جزیره چسباند. این نمایشگاه با عنوان «بدون قاب» همچنان برقرار است و بازدیدکنندگان در گروههای هشت تا ده نفره به همراه دو نگهبان و با کلاهای ایمنی میتوانند در این ساختمانها قدم بزنند و عکس مهاجرانی را ببینند که روزی آنجا زیستهاند.
آنچه در این عکسهای سیاهوسفید میبینیم مهاجرانی با لباسهای بعضاً مندرس و با نگاههایی عموماً نگرانند. عکسهای پرتره که گاهی فقط صورت و گاهی تمام بدن زنان، مردان، و کودکان را نشان میدهد، با چمدانهایی که تمام دارایی آنها را در خود جای داده و در صف ایستادهاند؛ گاهی برای تحویل مدارک، گاهی برای معاینهی پزشک، و گاهی برای دریافت غذا. آنها تقریباً بدون استثناء خستهاند. بسیاری از آنها به دوربین نگاه نمیکنند و در افکار خود غرق شدهاند. بسیاری دیگر نشسته به خواب رفتهاند. قامت آنها که ایستادهاند گاهی خمیده است. این عکسها در زمان ثبت کارکردی توصیفی داشتهاند و صرفاً برای مستند کردن روند پذیرش، نگهداری، قرنطینه، و صدور مجوز ورود به خاک کشور آمریکا گرفته شدهاند. از این رو تقریباً همهی عکسها همتراز با چشم بینندهاند. احتمالاً در بسیاری موارد نام عکاسان، دقیقاً مانند نام سوژهی این عکسها نامشخص است.
تماشای چیدمان این عکسهای بدون قاب دقیقاً در جایی که به آن تعلق دارند، یعنی جزیرهای که برای حدود ۷۰ سال مقصد اصلی این مهاجران بوده است، بیننده را با ادراک آنها از واژهی «امید» تنها میگذارد. بینندهی این مجموعهی عکس کمی دورتر و در پسزمینه، کرانههای منهتن و نورهای خیرهکنندهی ساختمانهای سر به فلک کشیدهاش را میبیند که بسیاری از آنها در زمان ثبت این عکسها وجود داشتهاند یا در حال ساخت بودهاند. ساخت یعنی امید و امید برای مهاجر تنها دلیل به خطر انداختن جان است.
اما سوی دیگر امید، «بیم» است. بیم از آنکه هنوز چند قدمی مانده و هیچ چیز تا زمانی که پای آنها به خاکِ کمی آنسوتر نرسیده مشخص نیست. این چنین است که رد ناچاریِ امر مهاجرت را میتوان در نوع ایستادنشان، پشتهای خمیده، گاهی ناامیدیشان، و گاهی برق امیدشان دید. در روایتی که خود جی. آر. از این مهاجران دارد گفته میشود بسیاری از آنها به ناچار به آب زدهاند و شاید هرگز به ساحل دیگر نرسیدند. خیلیهای دیگر نیز در تاریکی شروع به زیست کرده و هرگز این جزیره را ترک نکردند.
این عکسهای کمکنتراست با ابعاد بزرگ، در سکوت دالانهای این ساختمانهای در حال زوال، و زوزهی باد از میان شیشههای شکسته، یادآور روح تمام آنهایی است که موفق نشدند. بسیاری از آنها مستقیم به چشمان بیننده زل زدهاند و بیواسطه در ابتدا روایتگر دردی هستند که در سرزمینهای مادریشان بر آنها رفته، و سپس امیدی که شاید در آخرین لحظات رنگ ببازد. اما معانی ضمنی دیگری نیز از این چیدمان بر میآید. مهاجر، حتی اگر موفق به مهاجرت شود، گاهی ممکن است همچون یک جزیرهی منفرد و جدافتاده توان یکی شدن با سرزمین بزرگتر را نیابد.
این جزیره همچنین یادآور کمپهای نگهداری از پناهندگان سالهای اخیر جنگهای خاورمیانه و آفریقا است. یکی از بدنامترین آنها در شمال فرانسه، یعنی سرزمین مادری جی. آر. قرار دارد؛ با شرایطی مشابه و با فاصلهی کانال مانش از کشور انگلیس؛ فاصلهای که پناهندگان مستأصل گاهی به امید رسیدن به ساحل آرامش، و اغلب ناموفق، تصمیم به شنا کردن در عرضش میگیرند.
جی. آر. در مجموعهی «بدون قاب» و با انتخاب این مکان بهخصوص و شروع این نمایشگاه کمی پیش از سیاستهای ضدمهاجرتی ترامپ که بهزعم بسیاری پوپولیست و عوامفریب بود، به کارکردی دوگانه دست یافته است. در ابتدا با یادآوری تاریخْ ذهن مخاطب پرسشگر را متوجه این امر مهم کرده است که کشور آمریکا، جدا از بومیان آن که صاحبان اصلیاش محسوب میشوند، همواره پذیرا و بدونشک نیازمند این مهاجران بوده است.
صاحبان این عکسها، یا نسل بعدی و یا نسلهای بعدیشان به چهرههایی سرشناس و بعضاً پرنفوذ در آیندهی این کشور بدل شدهاند. اما اینکه این نمایشگاه در ساختمانهای فراموششده و روبهنابودی این جزیره برگزار شده است، استعارهای از رویای درحالفساد آمریکایی است که زمانی سرزمین ممکن کردن ناممکنها خوانده میشد و همچون آینهای است که هنرمند در برابر رسانههای وابسته در تمامی دولتهایش گرفته که سعی در جا انداختن چنین تصویری از کشور آمریکا داشتهاند.
اما پدیدهی مهاجرت به سرزمینهای دوردست به امید یافتن منابع بیشتر، و گاه لاجرم در فرار از شرایط موجود و در جستجوی یافتن امید، و گاهی نیز شروعی نو، همواره بخشی جداییناپذیر از حیات بشر بوده است. انتخاب نام «بدون قاب» برای این مجموعه و چیدمان هنری، آن را از قید و بند هر گونه مختصات جغرافیایی و زمانی خارج میکند. بسیاری از عکسهای این مجموعه مخاطب ایرانی را به یاد عکسهای مهاجران ایرانی میاندازد که با نگاههای گاه نهچندان مطمئن در برابر دوربین بهنام صدیقی در پروژهی بلندمدتش با عنوان «آخرین روز» قرار گرفتهاند که با بیم و امید، گاه در جستجوی خویش، و گاه در گریز از خویش، با چمدانهایشان عازم جزیرهای در سرزمینی دوردستاند. جایی که بسیاریشان حتی به شرط رسیدن، راهی به خارج از آن نمییابند.
پینوشت
عنوان مقاله برگرفته از نام شعری از احمد شاملو برای مرتضی کیوان است.
بسیار متن خوبی بود