آنری کارتیهبرسون. بروکسل، بلژیک، ۱۹۳۲
پیرامون عکاسی خیابانی، تعریف و مرزبندیهای آن، مباحث فراوانی صورت گرفته، مقالات زیادی نوشته شده و اظهار نظرات گوناگونی وجود دارد. از انتساب آن بهعنوان یکی از گونههای عکاسی مستند گرفته تا گسترش آن در ابعاد یک دستهبندی بزرگ عکاسی و زیرمجموعه قرار دادن سایر گرایشها نظیر مستند اجتماعی، مناظر شهری، پرترههای محیطی و … ذیل عنوان آن.
متن ترجمهشدهای که در ادامه میآید مقالهای است بهقلم ایوانجلو کاستادیمس عکاس، کیوریتر مستقل و استاد دانشگاه ساوانا که به بررسی ویژگیهای عمدهی عکاسی خیابانی پرداخته و حدود و ثغور آن را در تقابل با سایر گرایشها مشخص میکند.
«هنر دروغی ست که ما را وادار به درک حقیقت میکند» – پابلو پیکاسو
جستجوی واژهی «عکاسی خیابانی» (Street Photography) در اینترنت و تلاش برای یافتن تعریف آن معمولاً با این جمله آغاز میشود: «…شکلی از عکاسی مستند». اما آیا واقعاً همین طور است؟ عکاسی خیابانی و عکاسی مستند هر دو سنتهای شناختهشدهای هستند، اما چرا این دو همیشه با یکدیگر اشتباه گرفته میشوند؟
بدون شک، زمانی که این دو گرایش را با هم مقایسه میکنیم، با شباهتهای بصری زیادی مواجه میشویم. همچنین این مسأله هم ممکن است جای بحث داشته باشد که عکسهای خیابانی غالباً میتوانند بهعنوان تصاویر مستند ارزش استنادی داشته باشند، بهویژه با گذر زمان، چرا که میتوانند لحظهای را ارائه دهند که نشان میدهد مردم در گذشته چگونه «به نظر میرسیدند».اما این درست همان جاییست که شباهتها پایان مییابند.
یکی از دلایلی که این سردرگمی همچنان ادامه دارد این است که یکی از عکاسان تأثیرگذار در ظهور و شکلگیری عکاسی خیابانی آنری کارتیهبرسون (Henri Cartier-Bresson) بود، کسی که از راه فتوژورنالیسم معیشت میکرد. برسون هیچگاه خود را عکاس خیابانی نخواند، همچنین ادعا میکرد که علاقهای هم به مستندنگاری ندارد. بهعلاوه، بیشتر عکسهای فتوژورنالیستی او بسیار عادی هستند، اما در مقابل، عکسهایی که بهعنوان شکلی از بیان شخصی خلق کرد، شناختهشده و الهامبخش نسل بعدی عکاسان خیابانی بهویژه در نیویورک بودند.
روش کارتیهبرسون در عکاسی از مردم در وضعیتهای زندگی روزانه مشتمل بود بر قاببندیهای دقیق و ترکیببندیهایی که بهمنظور ثبت یک «لحظه تعیینکننده» (decisive moment) استفاده میشد. این لحظه بهتنهایی معنای کامل را به تصویر میداد، در حالی که ثبت کسری از ثانیه زودتر یا دیرتر از آن نمیتوانست چنان معنای مشابهی به دست دهد. برسون اقرار کرده که عکاسی در نظر او یعنی تشخیص این که آن لحظات (لحظات تعیینکننده) چه زمانی در شرف وقوع هستند، پیش از آن که اتفاق بیافتند، به طوری که او بتواند دیدگاه، ذهن و قلبش را در یک محور قرار دهد. پس از آن و تنها پس از آن است که عکسش میتوانست بیشتر از یک عکس سردستی (اسنپشات) یا مستند صرف باشد.
عکاسی خیابانی پرترهنگاری نیست، استیللایف نیست و با مناظر شهری هم ارتباطی ندارد. عکاسی خیابانی غریزی ست، بدون برنامهریزی و قصد قبلی ست، واکنشی ناگهانی و خودبهخود است، بدون ژست و تصنع است و از همه مهم تر بیهوا (کاندید) (candid) است. کاندید در اینجا بدین معناست که در لحظهای که عکس در حال ثبت شدن است سوژهها از این که عکاسی میشوند آگاه نیستند.
سوژهها همیشه مردم هستند (غریبهها) و موضوع و تم عکسها پیرامون لحظات انسانها [دربرگیرندهی صرف حضور انسان] (human moments) است—و نه لحظات «انسانی»[انسانگرا، دربرگیرندهی مفاهیم انسانی] (humanistic moments). این تفاوت در واژهها بسیار ظریف اما بهلحاظ معنایی قابل توجه است. یوجین اسمیت (Eugene Smith) یک عکاس انسانگرا بود. گری وینوگراند (Garry Winogrand) اما یک عکاس خیابانی بود، اگرچه از این واژه تنفر داشت، چرا که توسط عدهای، بهشکلی بسیار بیقاعده و بیپایه استفاده میشد.
عکاسی خیابانی مبهم، نامتعارف و حتی غالب اوقات سورئال است و این از نشانههای غیرقابلگریز عکاسی خیابانی است. روابطی را در داخل فریم خلق میکند که ممکن است در واقعیت چنین نباشد. روابطی میان رهگذران یا مردم و محیط پیرامونشان. این امر از طریق همجواریهای عمدی، ترکیبی از قاببندی تعیینشده و زمانبندی دقیق حاصل میشود. اجازه گرفتن از یک عابر برای عکاسی از او در خیابان، بهسرعت چنین عکسی را به عکس پرتره تبدیل میکند، اگرچه باید گفت پرترهی خیابانی، اما به هر حال عکاسی خیابانی محسوب نمیشود، چرا که در آن لحظه سوژه با عکاس همکاری میکند و ژست میگیرد. درمقابل، عکاسی مستند چنین پرترههایی را در بر میگیرد، بهویژه در عکاسی انسانگرایانه [زمانی که هدف، عکاسی از موضوعات و ارزشهای انسانی است]، که همان طور که گفته شد این نوع عکاسی، عکاسی خیابانی نیست. در نتیجه، نامیدن یک تصویر با عنوان « پرترهی عکاسی خیابانی» در خودش تناقض دارد.
عکاسی خیابانی به خودی خود ارتباطی با حقیقت ندارد. بلکه باید گفت یک عکس خیابانی خوب، بیشتر دروغی ست که میتواند ما را وادار به درک چیزی دربارهی زندگی یا حقیقتی کند. همچنان که در نقل قول پیکاسو عنوان شد، عکاسی خیابانی عبارت است از خلق روایتی ساختگی که به عکاس اجازهی اظهار نظر و بیان شخصی میدهد. بنابراین، عکاسی خیابانی بیشتر با هنر وجه اشتراک دارد تا با فتوژونالیسم (عکاسی خبری). عکاسی خیابانی، عکاسی مستند یا انسانگرا نیست، در حالی که بسیاری از عکاسان آماتور غالب اوقات این دو ژانر را با عکاسی خیابانی اشتباه میگیرند.
اجازه دهید تا به انگیزهای که در پس عکاسی خیابانی ست در مقایسه با عکاسی مستند، نگاه نزدیکتری داشته باشیم.
در عکاسی خیابانی تنها یک سوژه وجود دارد: مردم. در مقابل، موضوع عکاسی مستند میتواند هر چیزی باشد. در عکاسی مستند بسته به موضوع عکاسی، وجود مردم یک پیش شرط نیست.
عکاسی خیابانی در محیطهای عمومی انجام میشود، در درجهی اول در خیابان. اما عکاسی مستند در محیط مشخصی که موضوع ایجاب میکند صورت میگیرد که میتواند محیطهای عمومی یا غیرعمومی باشد (بیمارستانها، مدارس، کارخانهها، دفاتر کاری، محیطهای کسب و کار، محیطهای خصوصی نظیر خانهها، محیطهای زیست، شرایط آب و هوایی خاص، طبیعت، حیات وحش و غیره…).
عکاسی خیابانی با زندگی، طبیعت انسان، تعاملات انسانی و لحظات تصادفی روزانه مرتبط است. عکاسی مستند هم با زندگی، طبیعت انسان و تعاملات انسانی ارتباط دارد اما لحظات و اتفاقات بسیار مشخص یا نتیجهی یک اتفاق مشخص را به تصویر میکشد.
عکاسی خیابانی از طریق کنشهای غیرمنتظره و غیر قابل پیشبینیای بیان میشود که یک «لحظه تعیینکننده» را به ارمغان میآورند، لحظهای شاعرانه و تأثیرگذار. در سوی دیگر، عکاسی مستند، با نمایش عینی واقعیتهای یک فعالیت یا وضعیت مداوم در محدودهای از زمان سر و کار دارد که میتواند به کوتاهی یک روز یا حتی به درازای چندین سال باشد.
عکاسی خیابانی کاملاً ذهنی (subjective) است در حالی که عکاسی مستند بنا به تعریف میبایست عینی (objective) باشد. عکاسی خیابانی واقعیتی را خلق میکند، عکاسی مستند تنها تلاش میکند واقعیت را نمایش دهد. عکاسی خیابانی دربارهی درک [و کشف] «یک حقیقت [ناشناخته]» (a truth) است در حالی که عکاسی مستند دربارهی آگاه ساختن ما از «حقیقت» (The Truth) است[۱].
عکاس خیابانی سوژهها را نمیشناسد و به آنها اهمیت نمیدهد، کیستی و چیستی آنها یا این که در چه «وضعیتی» هستند اصلاً اهمیتی ندارد. عکاس خیابانی خودش خالق «وضعیت» است در جایی که وجود ندارد. در مقابل، عکاس مستند عمیقاً با سوژه مرتبط است، سوژه عامل محرک اوست، از قبل با پرس و جو و تحقیق، مسیر خود را مشخص کرده است و دیدگاهی از پیش تعیینشده دربارهی آن دارد و در نهایت، با هدف افزایش آگاهی از آن وضعیت یا اتفاق، عکاسی میکند.
بهعنوان مثال، قربانیان ایدز بهعلت تزریق خون، یا قربانیان سونامی، فقر، یا یک تظاهرات خیابانی مشخص و غیره میتوانند موضوع عکاسی مستند باشند. چنین سوژههایی را عکاسان مستند دنبال میکنند، چرا که یک دستور کار مشخص دارند. اما عکاس خیابانی تنها با آنچه که یک سوژه بهطور بالقوه ممکن است در مقابل دوربین انجام دهد سر و کار دارد، همچنین چگونگی قاببندی آن بهمنظور خلق یک وضعیت و سرانجام چگونگی انتخاب بهترین زمان برای فشردن دکمهی شاتر تا آن لحظه را لحظهای معنادار بسازد.
در عکاسی خیابانی عکاس در تلاش است راههایی بییابد که دیده نشود یا حداقل کمتر دیده شود، تا قادر به ثبت لحظات بیهوا (کاندید) باشد. این امر غالب اوقات از طریق عکاسی بدون جلب توجه با پایین آوردن دوربین در محدودههای بسیار نزدیک حاصل میشود. از سوی دیگر، این به انتخاب عکاس مستند بستگی دارد که بهروش بیهوا عکاسی کند یا نکند. او بهندرت، آن هم شاید بهعلت خطرات بالقوه مرتبط با سوژه یا «وضعیتی» خاص، ممکن است به عکاسی مخفیانه یا عکاسی از فاصلهای قابل توجه نیاز داشته باشد.
عکاس خیابانی برای تشخیص لحظهی وقوع یک لحظهی تعیینکننده، میبایست نسبتاً نزدیک به سوژهها باشد. معمولاً عکاسانی که با این گرایش خاص عکاسی سر و کار دارند خودشان را به لنزهای ۵۰ میلیمتری یا فاصله کانونیهای کوتاهتر (در حسگر فولفریم یا فیلم ۳۵ میلیمتری) محدود میکنند. در سوی دیگر، ژورنالیست و عکاس مستند ممکن است کلکسیونی از لنزها و فواصل کانونی مختلف، بسته به سوژهی عکاسیاش، انتخاب کند.
عکاسان خیابانی در خیابانها پرسه میزنند و پیرامونشان را تحت نظر دارند به این امید که در حضور آنها چیزی رخ دهد. آنها هیچ اولویتی برای عکاسی از کسی ندارند و چون عکاسی خیابانی واکنشی و ناگهانی است، زمان اندکی برای فکر کردن یا انتخاب وضعیت پیش رو وجود دارد حتی باید گفت در برخی موارد اصلاً زمانی وجود نخواهد داشت. در مقابل، عکاس مستند انتخابهای محدودی دارد، چرا که بر اساس یک دستور کار عکاسی میکند. مارتین پار (Martin Parr) تنها از آن چیزی عکاسی میکند که مرتبط با مجموعههای مشخصی است که در دست انجام دارد، مثلاً موضوعاتی چون «امور پیشپاافتاده و خستهکننده» یا «سلایق سطحی و زننده» و غیره. مارتین پار یک عکاس مستند است که به خاطر تفکر مفهومیاش در جهان هنر شناخته میشود. او عکاس خیابانی نیست علیرغم این که خیلیها بهاشتباه وی را با این عنوان میخوانند.
در پایان، عکاسی خیابانی که با عکسهای نوابغ دوران اوجش (دهههای ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰) تعریف میشود، به عنوان یک قاعده و سنت که بهخوبی توسط مورخان هنری، دانشگاهیان، منتقدان و کیوریترها تعریف و فهمیده شده، اشتراک بسیار کمی با عکاسی مستند یا پرترههای محیطی و عکاسی انسانگرا دارد.
پینوشت
[۱] نویسنده در مقاله، بهمنظور ذکر واژهی حقیقت (Truth)، برای عکاسی خیابانی از عبارت A Truth و در جای دیگر برای عکاسی مستند از واژهی Truth با حرف تعریف The استفاده میکند، که مقایسهی این دو نشان از ناشناختگی و نامأنوس بودن حقیقت در عکاسی خیابانی دارد در حالی که حقیقت در عکاسی مستند بهزعم عکاس شناختهشده و آشناست. م.