شکل ۱. یایویی کاساما (Yayoi Kusama)، «اتاق آینههای بینهایت، روح میلیونها نور از سالهای دور» (Infinity Mirrored Rooms, The Souls of Millions of Light Years Away)، بنیاد هنری بورد، لسآنجلس، کالیفرنیا، آمریکا، ۲۰۱۳
رسانه جدید (New Media) شکلی از رسانه است که در سالهای اخیر جایگاه قابل ملاحظهای در دانشگاهها، موزهها و گالریها به خود اختصاص داده است. زادگاه این رسانه از اساس کامپیوتر، محاسبات کامپیوتری و الگوریتمها بوده و به کامپیوتر برای تولید و باز توزیع وابسته است. این مقاله جستاری در شیوههای ارائه و نگهداری رسانه جدید در هنر معاصر است.
هنر معاصر از اوایل دههی ۱۹۶۰ میلادی همزمان با دوران افول مدرنیسم آغاز شد. این هنر واکنشی بود علیه جریانهای فاقد چالش موضوعیِ مدرنیستی و به دنبال این بود تا تعهدگرایی موضوعی رایج در دوران رمانتیسیسم (Romanticism) را دوباره زنده کند. درواقع هنر معاصر درصدد برآمد تا مطلقگرایی و رویکرد فرمالیستی مدرنیستها را کنار گذارده و به محتوا بازگردد. به عبارت دیگر، در کشاکش میان فرم و محتوا در آثار هنری، هنر معاصر، محتوا را برگزید.
هنر معاصر یا آن بخش از هنر که از آن تحت عنوان هنر جدید میبایست یاد کرد، دارای یک ویژگی عمده است: هیچ تعریفی برای خود برنمیتابد. هنر جدید یک هنر نسبی است؛ هنری ترکیبی، هیبریدی یا بهعبارتی میانرشتهای است. گمراهکننده خواهد بود اگر بخواهیم پیرامون شیوههای ارائه در آن بهطور مطلق و نسخهای صحبت کنیم. چرا که یک رویکرد استاندارد و معیار برای ارائه در هنر جدید وجود ندارد. به عبارت دیگر، هنر جدید پتانسیل پذیرش هر مانیفستی را در خود دارد. هنر جدید هنری دموکرات بوده و با اغلب رشتهها و علوم مختلف پیوند برقرار کرده و با آنها مشارکت میکند.
ران بنر(Ron Benner) یک مهندس کشاورزی است. وی در پروژههای مختلفی در سراسر دنیا برای حفظ و نگهداری فرهنگ و جغرافیای بومی فعالیت کرده است. او چیدمانی دارد تحت عنوان «آنچنان که کلاغ پرواز میکند» (As the Crow Flies). وی با انتخاب طول جغرافیایی مشخصی که شهر لندن در کانادا در آن قرار دارد، از تمام شهرهای ساحلی حاضر در آن طول جغرافیایی که در نزدیکی یک دریاچه یا اقیانوس اطلس قرار دارند عکاسی و از گونههای گیاهی آنها نمونهبرداری کرده است. ران بهمنظور ترویج، حفظ و نگهداری فرهنگ بومی هر کدام از این مناطقٍ ساحلی، گونههای گیاهی را در یک دریاچهی مصنوعی گرد هم آورده و نمایش میدهد. عکسها نیز هر کدام از خط افق ساحلی است، که در این چیدمان آنها را چاپ کرده و بر روی صفحات فلزی در میان دریاچه نمایش داده است. این اثر در واقع نوعی تعامل میانرشتهای بین هنر جدید و مهندسی کشاورزی است.
هنر زیستی (Bio Art) در هنر جدید رشتهی تازهای است. در دانشگاه وینزر (University of Windsor) لابراتواری به نام آزمایشگاه جوجهکشی (Incubator Lab) قرار دارد که دکتر جنیفر ویلت (Jennifer Willet) آن را راهاندازی کرده است. وی در این آزمایشگاه به توسعهی روشهای پیوند میان زیستشناسی و هنر میپردازد. او سعی میکند دغدغههای زیستشناسانه را بهکمک شیوههای بیانی هنر جدید ارائه دهد. برای نمونه در یک پروژه، وی سازهای را تحت عنوان «سازهی جلبکی گرِیت لِیکس» (Great Lakes Algae Organ) طراحی کرده و ساخته است. گرِیت لِیکس منطقهای در جنوب شرق کانادا است که مجموعهای از دریاچههای آمریکای شمالی در آنجا قرار دارد. جلبک یک گونهی گیاهی رایج در دریاچههای این منطقه است و هنرمند با این اثر و بهکارگیری عناصر سرگرمکننده در کنار نمایش نیازهای اولیه برای رشد جلبک، سعی در حفظ و نگهداری و ترویج این گونه در میان کودکان و نوجوانان و نسل تازهتر دارد.
در پروژهای دیگر با نام «مرور زیبایی» (Browsing Beauty) که چیدمانی صوتی-تصویری است، زیگی تورینوس و آندره ساندر-پلاسمان (Andrea Sunder-Plassmann) از سال ۱۹۹۷ یک وبسایت ایجاد کرده و تعریف زیبایی را از مخاطبان و علاقهمندان، بهشیوههای مختلف دریافت میکنند.
بازدیدکنندگان وبسایت تعریف خود را از زیبایی بهصورت نقاشی، متن یا هر مدیوم دیگری برای هنرمندان این پروژه ارسال میکنند. مدت بیست و سه سال است که این پروژه در کشورهای مختلف در حال انجام است. این اثر در ابعاد کوچک یا بزرگ تاکنون ۱۹ اجرا در بیش از ده کشور داشته است. هنرمندان در برخی از اجراهای این پروژه، موسیقی و آواز را نیز بهصورت زنده در کنار چیدمان ویدئویی اجرا کردهاند. در این پروژه بادکنکهای بزرگی از جنس پیویسی به کار رفته و بهکمک نرمافزارهای اجرای زنده، صدا و تصویر چیدمان شدهاند. این پروژه همچنان ادامه داشته و در حال توسعه است.
پیش از این اشاره شد که از جنبهی تعهدگرایی موضوعی، هنر جدید بازگشتی به رمانتیسیسم است و بنیان آن بر توجه به مسائل معاصر استوار است. بهعلاوه که هنر معاصر در تلاش برای تعامل با تکنولوژیهای جدید برآمده است. به عبارت دیگر، باید تصریح کرد که مسائل و دغدغههای معاصر منشأ پیدایش هنر جدید هستند. گرایش هنرمندان در هنر جدید به طرح مسائل و موضوعات مهم جهانی است. از آزادی گرفته تا محیط زیست تا خطرات هستهای، فمنیسم، مهاجرت، جابجایی و جغرافیای فرهنگی، بحرانهای هویتی، تکثرگرایی و حفظ منابع، جنگها و فجایع جهانی. از سوی دیگر، هنر جدید به پیشرفتهای تکنولوژیک در حوزهی عکس، اینترنت و ویدئو علاقهمند بوده و سعی میکند با آنها ارتباط برقرار کند.
هنر جدید بر خلاف جنبش مدرنیسم، فرمگرا و ابزارمحور نیست. این هنر جنبشی است که از هر ابزار و روش ممکن برای ابراز عقیده استفاده میکند. شخصیت هنرمند و نه اثر هنری و فرآیند تولید اثر در هنر جدید بسیار اهمیت دارد. هنر و شیوهی بیان هنری به حاشیه میرود. فرم و بیان فرمالیستی را کنار میگذارد و محتوامحور و بر مبنای موضوع عمل میکند.
هنر معاصر مرزبندیهای مرسوم هنرهای تجسمی را به هیچ عنوان برنمیتابد. بدین معنا که چیزی تحت عنوان هنرمند عکاس، هنرمند نقاش، هنرمند فیلمساز و… وجود ندارد و اگر کسی را با این عناوین خطاب کنیم در واقع شأن او را در حد یک تکنسین تقلیل دادهایم. چرا که یک تکنسین تنها بر اصول فنی و تکنیکی تسلط دارد اما یک هنرمند پیش از آنکه یک تکنسین صرف باشد یک متفکر است. بنابراین، کار با ابزار تولید بهعنوان تکنیک و هنرمند بهعنوان تکنسین کنار گذاشته شده و شخصیت هنرمند و فرآیند تولید اثر هنری در اولویت قرار میگیرد. هنر معاصر هنری فرآیندبنیان است. درنتیجه، شکلی غیرفیزیکی، مجرد و ضدماده داشته که ارائهی آن نیازمند فضایی عمومی، در دسترس، زنده و آماده برای دخالت است.
موزههای هنری مدرنیستی که برمبنای مدل مکعب سفید (White Cube Model) طراحی شدهاند مناسب ارائهی آثار هنری معاصر نیستند. در اواخر دههی ۱۹۶۰ میلادی هنرمندان محیطی (Land Art) و پرفورمنسآرت (هنر اجرا) در تقابل با رویکردهای متکبرانهی موزههای هنر مدرن در نمایش آثار مدرنیستی، فعالیت خود را آغاز کرده و جنبش ضدمؤسسهای (Anti-Institutional) و ضد هنر (Anti-Art) شکل گرفت.
بهاعتقاد آنها، نگاه به گذشته توسط موزههای هنر مدرن، نوعی اشرافیت واپسگرا تلقی میشد. چراکه مدرنیستها با گرایش افراطی به تکنیک، فرم و مفاهیم هنری، تمایلی به پرداختن به دغدغههای اجتماعی نداشتند. هنر مدرنیستی در پایان جنگ جهانی دوم و همزمان با انفجارهای اتمی دچار نوعی سرخوردگی شد. در این میان، پستمدرنیسم با رویکردی نسبیتگرا به استهزاء و تمسخر مطلقگرایی هنر مدرنیستی پرداخت و با طرح تضادهای موجود در تفکر مدرنیستی، آن را در بوتهی نقد قرار داد. در ادامه، سبکهایی که محصول نسبیگرایی و تابوشکنیِ پستمدرنیستی در هنر بود، زمینهی پیدایش جنبش هنری جدید را فراهم کرد.
هنر معاصر یک هنر غیرفیزیکی است؛ ابژه نبوده و هنرمند با متریال و شیء سروکار ندارد. اهمیت ابژکتیو اثر از بین رفته و محتوای ذهنی هنرمند غلبه دارد. این بدین معناست که هنر جدید، فرارسانهای عمل میکند. بهعنوان مثال، یک عکاس، زمان ایدهپردازی دربارهی هر موضوعی به هر نحوی سعی دارد آن را از دریچهی دوربین عکاسی و ابزار عکاسی ببیند. اصطلاحاً نگاهی اختصاصی به یک مدیوم (Medium Specific) دارد. این در حالیست که هنر معاصر فرارسانهای عمل میکند. بدین معنا که هیچ رسانهای تا پیش از مرحلهی تولید و ارائه بر دیگری برتری ندارد.
هنرمند در مرحلهی ایدهپردازی، با ذهنی عاری از جهتگیریهای ابزاری و بدون توجه به تکنیک، آزادانه به عمل فکری خود میپردازد تا بر مبنای مانیفست، نظریهی شخصی و دغدغهی فردی، به یک ایده برسد. پس از آن برای تولید و ارائه به طراحی میپردازد. در زمان ایدهپردازی و در مواجههی با محیط پیرامون از فعل سادهی دیدن گذر کرده، عمیقتر نگاه میکند و به فعل مشاهده میرسد. هنرمند با ایدهی برآمده از این شهود، سعی در خلق اثر دارد و اینجاست که میتواند مدیوم مورد نظر خود را انتخاب کند.
بنابراین، هنرمند تا پیش از مرحلهی تولید و ارائه، تنها به نظریه و دغدغهی شخصی خود فکر میکند. البته این بدین معنا نیست که در مرحلهی ایدهپردازی اثری از مدیوم در ذهن هنرمند وجود ندارد، بلکه تنها بدین معناست که هنرمند در حین عمل فکری، مدیوممحور فکر نمیکند.
شخصیت هنرمند بستر نظری مجموعهکارهایی است که هنرمند در طول دوران هنری خود تولید میکند. این همان چیزی است که در کنار فرآیند قرار گرفته و بهمرور، مانیفست هنرمند را شکل میدهد. زمانی که از فرآیند سخن میگوییم، بدین معناست که هنرمند بهطور مثال همواره در حوزهی هنرِ زیستی در حال تولید اثر است. یا تمامی آثار هنرمندی دیگر در زمینهی مهاجرت و مهاجران است. یا اگر تمامی پروژههای یک هنرمند معاصر را در طول ۱۰ سال گذشته بررسی کنید به یک فصل مشترک میرسید که بستر نظری و فکری هنرمند، آن را شکل داده است. هنرمندی در مورد مسألهی زنان کار کرده یا هنرمندی دیگر در حوزهی زیست محیطی بر گرم شدن کرهی زمین تمرکز داشته. ممکن است که شکل ارائه در هر پروژهای در طول یک دورهی طولانی تغییر کند و از ابزارهای دیگر و مدیومهای تازهتری استفاده شود، اما همچنان میتوان عنصر نظری و موضوع مشخصی که بنمایهی تمامی آثار هنرمند است را در آثار وی یافت. این یک ذهنیت نهفته در شخصیت هنرمند است، به عبارت دیگر، دغدغهی اوست.
یک هنرمند پیش از آنکه هنرمند باشد ممکن است یک روانشناس، زیستشناس، مهندس کشاورزی، فیلسوف و … باشد. هنرمند از اساس یک متفکر و صاحب دغدغه هست. وی بهطور مداوم در محیط پیرامون خود در حال کنکاش بوده و به دنبال یافتن روشهای بیانی تازهتری برای بروز تفکر خویش است.
فرآیندمحور بودن هنر معاصر میراث جنبشهایی است که در دوران گذار از مدرنیسم به پستمدرنیسم ظهور کردند. جنبش فلاکسس (Fluxus)، جنبشی است که اواخر دههی ۱۹۶۰ و اوایل دههی ۱۹۷۰ میلادی شکل گرفت. این جنبش فرآیندمحور بوده و به شکل نهایی اثر فکر نمیکند، یعنی هنرمند میبایست بدون در نظر گرفتن نتیجهی نهایی، عازم یک پروژهی هنری شود. فرآیندِ تولید، هدف غایی از کار هنری است. دادائیستها نیز به همین نحو غالباً به دنبال آثار هدایتمحور هستند. آنها پیروان مکتب وولتر (Voltaire) بودند، که بعدها نام خود را به جنبش دادائیستی تغییر داد. برای نمونه، مقالات روزنامهها را تکهتکه میکردند و به واژگان خیلی ساده میرسیدند و مقاله را دوباره و این بار بهطور تصادفی با آن کلمات چیدمان میکردند. البته که در نهایت به شعرها و مقالات خالی از معنا میرسیدند اما همانطور که اشاره شد، مسیر و فرآیند پروژهی هنری بیشترین اهمیت و شکل نهایی اثر کمترین اهمیت را داراست.
هنر جدید از طرفی یادآور طبیعتِ هدایتمحورِ جنبشهای دادا و فلاکسس است و از طرف دیگر، نادیده گرفتن ابژهی هنری را پیوسته ادامه میدهد که همین هستهی هنر مفهومی (Conceptual Art) بود. هنر معاصر، خصوصاً شکلی از آن که با رسانهی جدید سروکار دارد، یک هنر فرآیندبنیان است. نمیتوان آن را به یک شیء تقلیل داد. این هنر از اساس شکلی مجرد و غیرمادی دارد. این شکل غیرفیزیکی در رسانهی جدید، مانند اینترنت و کامپیوتر، کاملاً بدیهی است. چراکه در این رسانه با نرمافزار (Software) مواجه هستیم.
گفته شد که هنر جدید فرآیندمحور است. اما ارائهی یک فرآیند به هر روی نیازمند یک رابط است. آپاراتوس (Apparatus) یا سختافزار نقش همین رابط را میان ذهن هنرمند و دریافت مخاطب بازی میکند و شکلی ملموس به پروژه میدهد. سختافزار نقش همان متریال در هنرهای مرسومِ پیش از این (نقاشی، عکاسی) را اجرا میکند. سختافزار به لحاظ فنی مولد رسانه (مدیوم) بوده و از اساس شکلی فیزیکی دارد. در رسانهی جدید، کامپیوتر و تجهیزاتِ مولد دیجیتالی، سختافزار تلقی میشوند. اما هنرمند لزوماً به نمایش این سختافزارها نمیپردازد بلکه محصول نهایی تهیه شده توسط این ابزارها یعنی رسانه (مدیوم) را به مخاطب عرضه میکند که میتواند محتوای دیجیتالی مانند عکس، ویدیو یا نور باشد.
با این وجود، حتی رسانه (مدیوم) هم تنها یک نقطهی پرتاب است که مخاطب را به وادی ذهنی هنرمند و مفهوم مورد نظر وی هدایت میکند. بنابراین، هنرمند در وهلهی نخست میبایست بستر را به کمک استیتمنتی که ارائه میدهد مهیا کند تا رویکرد و تعریف کلیشهای حاکم بر ذهن مخاطب نسبت به رسانه (مدیوم) های مرسوم را بزداید. در نتیجه، مخاطب با ذهنی فارغ از پیشفرضها با اثر هنری مواجه میشود. در ادامه، باید اشاره کرد که این بدین معنا نیست که از سختافزار (متریال) در تولید هنری استفاده نمیشود، بلکه بهمعنای دقیق کلمه، آشناییزدایی از فیزیک مواد مورد استفاده در رسانه (مدیوم) بوده و توجه به این امر که رسانه (مدیوم) از اساس یک نقطهی پرتاب به مفهوم است.
نظام خلق اثر هنری به سه بخش ایده، تولید و ارائه تقسیم میشود. هر اثر هنری برای ارائه به ظرفی نیاز دارد که اصطلاحاً به آن رسانه (مدیوم) (Medium) میگوییم. رسانه بر مبنای نظر مارشال مک لوهان نویسندهی کتاب درک رسانه (Understanding Media) چند ویژگی دارد:
- رسانه خود، پیام است.
- رسانه بهتنهایی با حضور خود، محیط تازهای خلق میکند.
- رسانه هرگونه امتدادی از وجود ماست.
- رسانه تمام تکنولوژیهایی است که در درک و فهم ما از محیط پیرامون مؤثراند.
- رسانه مانند زبان است.
رسانه هرگونه امتدادی از وجود ماست. رسانه میتواند یک کامپیوتر باشد که توسعهای از مغز ماست. رسانه میتواند عینک باشد که شکل گسترش یافتهای از چشمان ماست. رسانه میتواند یک انبردست باشد که شکل گسترش یافتهی دست ماست. رسانه میتواند کفش باشد که گسترش یافتهی پای ماست. رسانه لزوماً روزنامه و تلویزیون و دیگر رسانههای معمول و سنتی نیست. بنابراین، رسانه میتواند بهشکلی نامحدود، هر چیزی باشد.
پیام چیست؟ پیام محتوا نیست. پیام درواقع تغییر نگرش، رفتار و رویکردی است که یک نوآوری یا ارائه میتواند در مخاطب ایجاد کند. در واقع، رسانه در نهایت میبایست تغییر ایجاد کند.[۱] به عنوان مثال، پیام یک محصول تئاتری، نمایش صحنهای یا نمایش موزیکال تولید شده نیست، بلکه شاید تحول در گردشگری است. شاید پیام یک نمایش صحنهای یا موسیقایی، تغییری در رفتار یا کنش بر بخشی از مخاطبان باشد که از خودِ رسانهی نمایشِ صحنهای حاصل میشود، که کاملاً متمایز از رسانهی محصولِ تئاتری به طور کلی است. به همین شکل، پیام یک خبر رادیویی یا تلویزیونی، خود گزارش خبری نیست، بلکه تحولی است در نگرش عمومی به جرم، یا ایجاد یک فضای بیم و وحشت. در نتیجه، پیام غایی یک اثر هنری، میتواند تغییر نگرش یا جلب توجه مخاطب نسبت به یک بُعد یا ابعاد مختلف یک مسألهی معاصر باشد.
رسانه جدید از مدیومهایی است که در کنار سایر رسانههای سنتی، در هنر معاصر جایگاه ویژهای یافته است. این رسانه از کامپیوتر، محاسبات کامپیوتری و الگوریتمهای دیجیتال بهره میبرد. ویژگی رسانهی جدید، فرآیندمحوری (Process Based) و زمان بنیان بودن (Time Based) آن است. مخاطب نه میتواند مانند یک فیلم سینمایی در سینما آن را تماشا کند و نه از طرفی مانند ابژههای هنری مرسوم، مانند عکس یا نقاشی در یک گالری میتواند حداقل زمان ممکن را برایش صرف کند. زمانبندی معینی دارد و میبایست در یک دور (لوپ (Loop)) زمانی مشخص کار را تجربه کند. هنر رسانهایِ جدید (New Media Art)، پویا و بیدرنگ (Real Time) بوده و با کمک نرمافزار و تغذیه از طریق دیتابیس (Database) های موجود در سرورهای آنلاین یا آفلاین (مثلاً هارد درایوها)، بهطور تصادفی ایجاد شده و فرآیند مدنظر هنرمند را به مخاطب عرضه میکند.
آثار رسانهی جدید مشارکتی، گروهی و اجرایی هستند. این آثار چندجزئی (Modular)، متنوع (Variable)، مولد (Generative) و قابل تنظیم (Customizable) هستند. در هر بار اجرا بسته به مکانی که در اختیار است، میتوان اجزای اثر را کم کرد یا گسترش داد. برخلاف کارهای ابژهمحورِ هنریِ پیش از این، در هنرهای جدید، هنرمند، مخاطب را برای مشارکت و تعامل با اثر هنری فرا میخواند.
مدلهای تعامل در هنر معاصر عبارت اند از: مدل مشارکتی (Collaborative) که در آن مجموعهای از هنرمندان با همکاری یکدیگر آزادانه و بدون چارچوب یک پروژه را پیش میبرند؛ مدل کیوریتریال (Curatorial) که در آن هنرمندان در یک پلتفرم یا چارچوب معین پروژههایی را پیش میبرند؛ و در نهایت مدل تعامل اجتماعی (Social Interactive).
مدل تعامل اجتماعی بهمعنای تعامل مخاطب با اثر است. این مدل بر مبنای میزان گشودگی سیستم برای دخالت مخاطب بر دو قسم است: مدل تعاملی متن باز (Open Source) که به کمک نرمافزار صورت میپذیرد. هنرمند به کمک نرمافزارهای اجرا، برای نمونه، نرمافزارهای Processing, Isadora, Max MSP, Mad Mapper، چارچوبهای قابلتغییری بهمنظور اجراهای زندهی صوتی-تصویری ایجاد میکند که به آنها جزء (Patch) میگویند. در این اجزا، همواره امکان تکمیل یا تغییر وجود دارد. در مدل دیگر که یک سیستم بسته تلقی میشود، هنرمند با تعیین چارچوبی مشخص و ازپیشتعیینشده اثر را میسازد و مخاطب در محدودهی چارچوب تعیینشده و نه بیشتر، تعامل میکند. امکان تغییر یا توسعه در این چارچوبها وجود ندارد.
رسانه جدید اجزاء متعدد دارد. چند جزئیست. ماشینیست. تغییرپذیر است. اغلب کدگذاری شده است. به خودی خود عمل نمیکند و هنرمند تعیین میکند که چگونه کار کند. دستورالعمل میخواهد. مخاطب در مواجهه با آن شگفتزده میشود. آثار هنر جدید را پروژه مینامند نه اثر هنری، چراکه پایان نداشته و دائماً در حال تکمیل است. پروژهها دارای یک فرآیند قابل تعریف هستند و مرتب میتوان آنها را گسترش داد. پروژههای هنر جدید مکانْویژه هستند بدین معنا که در هر فضا و مکان شکلی یگانه و اختصاصی دارند و از طرف دیگر، هر بار بسته به محل اجرای اثر شکل اجرا تغییر کرده و مناسبسازی میشود. رسانه جدید بر مبنای این قواعد کلی در هنر معاصر در حال توسعه است. این هنر بهازای هر بار ارائه، نتیجهای منحصربهفرد به دست میدهد. همچنان تعاریف را بر نمیتابد و با شکل غیرمادی خود، تنها راه نگهداری آن ثبت و مستند کردن آن در زمان ارائه است.
[۱] در مورد معادلهی معروف مک لوهان، رسانه پیام است، در یک مقالهی مجزا «معادلهی معروف مکلوهان «رسانه پیام است» بیانگر چیست؟» به ترجمهی اینجانب به تفصیل صحبت شده است.