یوسو وِستِرلُند. از مجموعهی «تپشهای قلب» (۲۰۱۰ – در حال انجام)
همهی ما کودکی را تجربه و با پا گذاشتن به بزرگسالی فقدانش را حس کردهایم. هنگام کودکی، بیشترین کنجکاوی و انطباقپذیری را داشتیم، پیش از آن که جهانمان با سنگینی بار تجربه، صلب و سخت شود. به طرق بسیاری، عکاسان در پی آناند تا ویژگیهای بهتر نوجوانی را بازیابند و با کنجکاوی و ذهنی باز به سوژه نزدیک شوند. با سوژه شدنِ کودکان، این ویژگیها بهویژه بسیار مهم میشوند چرا که از آن طریق میتوان جهان را بهشیوهی آنها دید. شش عکاس که در ادامه از آنها خواهیم گفت، مراحل گوناگونی از کودکی را در نقاط مختلف جهان به تصویر کشیدهاند. عکسهای آنها تجلیلی است از کنجکاوی، انطباقپذیری، زیبایی، پیوندهای خانوادگی و قدرت.
جسی برک از شهر پرُویدِنس در رُد آیلند، آمریکا
وقتی اولین دختر جسی برْک (Jesse Burke)، کلُوِر لی، پنج سال داشت، او با دخترش کاوش در جهان طبیعت را آغاز کرد. برک، که با خانوادهاش در رُد آیلند زندگی میکند، جهان طبیعی را کلاس درسی میداند که ابزارهای ضروری برای زندگی را فراهم میآورد. طی بیش از پنج سال، آنها با هم گاهوبیگاه به حیات وحش رفته و سفرهایی جادهای میان آمریکا داشتند. در سال ۲۰۱۵، برک منتخبی از عکسهایش را در کتاب Wild & Precious گرد هم آورد.
برک در بیانیهاش نوشته است: «در جاده دربارهی عظمت طبیعت صحبت میکردیم و سعی داشتیم بیشتر با زمین پیوند برقرار کنیم. ما باهم مسیرهایی که میرویم، مناظری که کشف میکنیم، موجوداتی که با آنها برخورد میکنیم، حتی متلهای میانجادهای که در آنها میخوابیم را مستند میکنیم.» پس از انتشار این کتاب، دخترهای کوچکتر برک، پاپی دی و هانی بی، بزرگتر شدند و به این ماجراجویی پیوستند.
در کتاب Wild & Precious میتوان حضور برک را حس کرد که شاهد نگاه خیرهی کلُوِر به منظرهای بزرگ یا پیچیدن او زیر پتو با گونههای سرخ است. حسی از ملاطفت و کنجکاوی در هر عکس وجود دارد. برک یک شب، وقتی دخترش خواب بود، نامهای به او نوشت که آن را با این پروژه منتشر کرده است.
او در آن نامه نوشته است: «روزبهروز بزرگتر و شجاعتر میشوی. میدانم که نمیتوانم ازت بخواهم کوچک و معصوم بمانی. طبیعت راهش را میرود. تو تغییر میکنی و بزرگ میشوی. دیدن این تغییر زیباست، اما قلب را به درد میآورد. آه، دختر عزیزم، خواهش میکنم رامنشده (wild) باقی بمان، اما گرامی (precious).»
یوسو وسترلند از هلسینکی فنلاند
یوسو وِستِرلُند (Juuso Westerlund) همچون هر پدر دیگری، از وقتی پسر اولش، اِریکی، به دنیا آمد شروع کرد به عکاسی کردن از او. اما همهی پدرها عکاس نیستند. یک سال بعد، وقتی خواهر اریکی، آنتِرو به دنیا آمد، وسترلند دربارهی عکسهایی که بهطرز غریزی اندوخته بود تأمل کرد.
مجموعهی «تپشهای قلب» نه سال است که در حال انجام است و همچنان ادامه دارد، تا وقتی که فرزندانش دیگر مایل به عکاسی شدن از سوی پدرشان نباشند. این عکسها تصویری سرزنده از کودکی در یک خانهی چوبی گرم و راحت در گوشهای از جهان—جزیرهای در اطراف هلسینکی با نام Laajasalo—هستند.
وسترلند گفته است: «هر دو آنها کودکانی بسیار سرزنده و اجتماعی هستند. فرزند بزرگترم کمی جدیتر است، همیشه برای حرکت بعدی برنامه میچیند. فرزند کوچکترم فارغبالتر و رویاپردازتر است و هیچ گاه عجله نمیکند.» «تپشهای قلب» راهی برای تعمق وسترلند دربارهی جهان است: «پسربچگی، از ته دل خواستن، معصومیت، آسیبپذیری، اخلاق. کودکی به چه معناست، و چه حسی دارد؟»
با کمی عمیقتر شدن درون این کارها، کودکیِ پرکشمکشِ خودِ وسترلند عیان میشود. پدر او وقتی او نه سال داشت در اثر اعتیاد به الکل از دنیا رفت. وسترلند تجاربی را برای فرزندانش ساخته که او شخصاً هیچ گاه نداشت. او گفته: «اگر چه دارم کودکی فرزندانم را مستند میکنم، اما اینها همچنین خاطراتیاند که خودم به دنبالشان هستم.»
تانی چَتمن از شهر آپر مارلبُرو در ایالت مریلند، آمریکا
تانی چَتمن (Tawny Chatmon) برای شکل دادن به آثار عکسبنیانش از نوجوانان سیاهپوست غالباً از نقاشیهای تاریخی الهام گرفته است. او برای مجموعهاش با عنوان «بیداری» (۲۰۱۸ – در حال انجام) و استایلیستش Isabelle Philogene، جامههای بلند و پارچههای پرنقشونگار ویکتریاییِ آثارِ ماریان استُکْس (Marianne Stokes) را مد نظر قرار داده است. او برای مجموعهی «رستگاری» (۲۰۱۹ – در حال انجام)، به نقشهای درخشان آثار گوستاو کلمینت (Gustav Klimt) در «دوران طلایی» ارجاع داده است. او جامههایی با روکش طلا را روی پرترهی دختران با دست نقاشی کرده است که، باهم، قاموسی تصویری از مدلهای موی سیاهپوستان شکل میدهند.
چتمن گفته است: «با این دو مجموعه میخواستم چیزی بیزمان و زیبا برای تجلیل و تقویت زیبایی مو، ویژگیها، زندگی و فرهنگ سیاهپوستان بسازم، و نیز پیچیدگیهای ظریفِ حفاظت و بزرگ کردن یک کودک سیاهپوست در جهان امروز.» سوژههای او غالباً کودکانی در حلقهی خانواده و دوستان صمیمیاش هستند و نیز سه فرزند خودش.
چتمن از طریق این دو مجموعه هم از عهدهی سلیقهی معاصر برآمده و هم سلیقهی تاریخی. او در مقابل این ایده ایستاده که موی سیاهپوستان «وز وزی و زبر، غیرجذاب و غیرحرفهای است،» ایدهای که در سیاستهای مربوط به لباس در مدارس و محل کار نهادینه شده است.
همزمان، چتمن خلائی را در روایتهای هنری-تاریخی پر میکند. او گفته: «عدم نمایش یا نمایشِ بسیار محدودِ مردم سیاهپوست در هنر و فرهنگ غرب همچنین بر گرایشمان در بازتعبیرِ تصویرِ تاریخی از موجودیت سیاهان—غیر از «دیگری»، سیاهیلشگر یا خدمتکار—تأثیر میگذارد. در آثارم سیاهپوستان بهعنوان سوژههای اصلی پیش آمده و برجسته میشوند.»
لوئیزا دُر از ایتاکاره، برزیل
وقتی لوئیزا دُر (Luisa Dörr) برای اولین بار مایزا دختر ۱۱ ساله زاغهنشین سائوپائولویی (بخش Brasilândia) را ملاقات کرد، این دختر آرزو داشت که روزی دختر شایستهی برزیل بشود. دُر اولین بار زمانی مایزا را عکاسی کرد که در مأموریتی برای برنامهی دختر جوان شایستهی برزیل قرار داشت. مایزا یکی از شرکتکنندگان این برنامه بود. مایزا زیر یک درخت عکاسی شد، پوست تیره و لباس ساتن سبزرنگش غرق در نوری طلایی بودند.
پنج سال بعد، این دو، مجموعهای طولانیمدت و ادامهدار را آغاز کردند. همکاری واقعی آنها وقتی شروع شد که مادر مایزا از دُر خواست که عکسهای پرتفلیو دخترش را بگیرد. دُر از دستمزدش صرف نظر کرد و در عوض سفر شش ماههی مایزا تا بردن جایزهی دختر جوان شایستهی سائوپائولو را عکاسی کرد. او طی این مدت با کل خانوادهی مایزا صمیمی شد.
مایزا در نهایت موفق شد جایزهی جداگانهی «زیبایی سیاهان» را ببرد، جایزهای که برای جذب مشارکت بیشتر دختران جوان رنگینپوست ایجاد شده بود. دُر در بیانیهی مجموعهاش نوشته است: «متأسفانه نژادپرستی در برزیل بسیار شایع است، با آن که بیشتر مردم ما تلفیقی از نژادهای مختلف هستند. چندان رایج نیست که سیاهپوستان زیادی را در رقابتهای زیبایی ببینید.»
دُر عکاسی از مایزا را ادامه داده و حداقل برای دو بار در سال با او وقت گذرانده است. او گفته: «وقتی میخواهید بهطرز عمیقی زندگی کسی را مستند کنید، سخت است که فاصلهی احساسیتان را حفظ کنید و درگیر عواطف و احساسات نشوید.» مایزا در ۱۶ سالگی، دیگر در چنین مراسمهایی شرکت نمیکند. او به مدرسه میرود و بهعنوان یک مدل حرفهای مشغول به کار است. عکسهای دُر تصویرگر زیبایی و زنانگی، تبعیضهای نژادی و طبقاتی، و پیوندهای نزدیک خانوادگی هستند، همگی از مجرای چشمان یک دختر.
جولی بلکمن از اسپرینگفیلد، ایالت میسوری، آمریکا
عکسهای جولی بلکْمن (Julie Blackmon) از زندگی خانوادگی تصویرگر نوعی بینظمی کنترلشده هستند. رخدادهای زندگی خانوادگی—تلنتشوها، بعدازظهرهای کنار استخر و فیلمهای شبانه—در مقابل لنز دوربین او مثل یک صحنهی تئاتر به نمایش درمیآیند. کودکان در اتاقهای خانه حکمرانی میکنند—با لباس یا با پوشک، حین بازی، لمیده روی مبل و گاهی در حال پرواز. در یکی از عکسها، کودکی را میبینیم که روی دستان پدرش قرار گرفته و دهان کوچکش را بهنشان فریاد باز کرده است.
حتی وقتی کودکان مطیع نقششان هستند و برای عکس گروهی در جای خود قرار میگیرند، برخی دیگر در گوشهای از کادر بینظمی ایجاد میکنند. اسباببازیها، کاغذها و پروژههای مدرسه نیز ظاهراً بهشکلی اتفاقی در گوشه و کنار پخش شدهاند. به هر حال، این ارکستر یک رهبر دارد: او پشت دوربین است.
نمایشهای ساکن بلکمن ظاهراً میتوانند از هر جایی در آمریکا باشند، اما به هر حال همگی آنها در غرب میانهی آمریکا تهیه شدهاند، محل زندگی خود او. او در «یک خانوادهی یان استینی (Jan Steen)» بزرگ شده—عبارتی هلندی مربوط به خانههایی که شلوغ و سرزنده هستند، همچون نقاشیهای این نقاش عصر طلایی. همچنین، بلکمن مستقیماً از اساتید هلندی و فلاندری در آثار شبهخودزیستنامهایاش الهام گرفته است، و نیز از صحنهپردازی تئائری که الهامبخش پیشینیانش بوده.
اگر چه نقاشیهای پرهیاهوی استین با ضربالمثلهایی که با صحنهها همراه میشوند، آشکارا شکلی تمثیلیتر دارند، بلکمن نیز در کارهایش تفسیری بسیطتر از فرهنگ معاصر آمریکا شکل داده. او در بیانیهاش نوشته است: «توقعاتی که از زندگی خانوادگی وجود دارند هیچگاه با یکدیگر مغایرت نداشتهاند.» محوریت زندگی فرد حول کودکان و خودش با تکریم و احترامی همراه شده که بلکمن روی آن تمرکز کرده است—یک شیوهی زندگی غالباً متناقضنما.
الینر کاروچی از نیویورک، آمریکا
الینر کاروچی (Elinor Carucci) زندگی را مقابل دوربینش قرار داده است. دوربین او همچون فیلتری است که آشفتگی و سرخوشی جهان را مینمایاند. اولین کتاب او با عنوان Closer (2002) دربارهی رابطهی او با شوهرش است، در میان اعتیاد او و خیانت خودش. جدیدترین اثر او با عنوان Midlife (2019) بدن تغییرکرده و ملالت افزایش سن را به تصویر میکشد. او پیش از این مجموعه، مجموعهی Mother(2013) را شکل داد، یک پروژهی نه ساله دربارهی مادری که با بارداریاش کلید خورد.
کاروچی در سال ۲۰۱۳ به تلگراف گفت که او از زمان تولد دوقلوهایش بهطور پیوسته از آنها عکاسی کرده است. او گفته: «بخشی به خاطر این است که این کار من است—کاری جز عکاسی نمیدانم. جهان را از میان لنز میبینم. این گونه آن را معنا میکنم. اما هچنین چیزهای بیشتری در این باره وجود دارد: فکر میکردم که مادر شدن میتواند مرا تغییر دهد و میخواستم این را نشان دهم. همه چیز تغییر میکند، نه فقط بدنمان. چیزی هست که وقتی مادر میشویم همگیمان را به هم پیوند میدهد. این چیز صرفاً رابطهی پربرکت مریم و مسیح نیست. امیدوارم بازتابگر چیزی جهانشمول باشد.»
لمسکردن را در مجموعهی «مادر» بسیار میتوان دید. شوهر او دستانش را دور دخترشان گرفته یا پسرشان را در رختخواب به آغوش کشیده است. او صورت درهمرفتهی پسرشان را میبوسد، یا لبخند دخترش را. دست شوهرش روی شکم باردارش مینشیند؛ او پشت دستش را بهآرامی روی گونهی پسرش میگذارد.
کاروچی با بهکارگیری کادرهای بسته و نورهای قوی، عواطف و احساسات را از نزدیک نشان میدهد: عشق، خجالت، ملالت، درد، که میتواند صمیمیتی معذبکننده باشد. با نور طبیعی، ممکن است بیننده حضور دوربین را فراموش کند و این احساس ایجاد شود که همگیمان شاهد زندگی کاروچی هستیم—به همان پیچیدگی و نتراشیدگی.
اقا لینک مطلبو من پیدا نکردم.میشه راهنماییم کنید؟
سلام. در بخش منابع (Source) در انتهای مقاله لینک مقاله اصلی موجود است.