کتاب «عکاسی خیابانی نوین» نوشته‌ی سوفی هاورث و استفن مک‌لارن که در سال ۲۰۱۲ توسط انتشارات تیمز اند هادسون منتشر شده است، کتابی است دویست و چهل صفحه‌ای که در پنج مقاله‌ی جدا و مبسوط رویکردهای موجود به عکاسی خیابانی را از جنبه‌های مختلف به بحث می‌گذارد.

تاکنون ۳ مقاله‌ی نخست این کتاب توسط محمد امین نادی به صورت اختصاصی در سایت عکاسی، به شرح زیر ترجمه و منتشر شده است:

– مقاله‌ی اول (خیره شو، کنجکاوی کن، درک کرده و تیزبین باش): قسمت نخست و قسمت دوم.

– مقاله‌ی دوم (ایده‌ای نیست مگر در اشیاء): قسمت نخست و قسمت دوم.

– مقاله‌ی سوم (نیمی از جمعیت جهان هم اکنون در شهرها زندگی می‌کنند): قسمت نخست، قسمت دوم و قسمت سوم.

در مطلب زیر بخش نخستِ مقاله‌ی چهارم (برخی حقایق را نمی‌توان گفت، مگر با بازآفرینی) را خواهید خواند و در هفته‌های آتی ترجمه‌ی بخش‌های دیگر این مقاله به تدریج منتشر خواهد شد.

 

عکاسی خیابانی با علاقه‌اش به خصوصیات منحصر به فرد زندگی روزمره، همواره سریع و آزادانه با مفاهیم واقعیت بازی کرده است. بازیگوشی و پتانسیلِ جدا کردن موضوعات از متن و همنشین کردن عناصر نامرتبط، در خون عکاسی خیابانی است. عکاس آمریکایی ریچارد کالور [۱]، چنین کشمکشی را مختصر اظهار کرده است: «من واقعیت را ثبت کرده و هرگز به آن ژست نمی‌دهم. اما زمانی که ثبت شد، آیا کماکان واقعیت است؟»
یک عکس خیره کننده‌ی خیابانی را که با اتفاق و امر عجیب و غریبی پر شده است به صد نفر نشان دهید، بخش اعظمی از آن‌ها خواهند پرسید که عکاس چگونه آن را بازسازی کرده است؟ مخاطبان حالا دیگر به دیدنِ تصاویری که با اندکی جادوی فتوشاپ، اصلاح یا بهتر شده‌اند، یا که با استوری‌بُرد [۲]، مدل‌ها و صحنه‌سازیِ با دقت طراحی شده‌اند، عادت کرده‌اند؛‌ به همین دلیل از اعتماد به لحظات صریح و بی‌هوای [۳] ثبت شده توسط عکاسان خیابانیِ حقیقی ناامید هستند.

فِرِد، فیلیپ لورکا دی کرسیا، ۱۹۸۶

رابطه‌ی بین حقیقت و بازآفرینی در عکاسی خیابانی در سال‌های اخیر حتی پیچیده‌تر شده است. نسل تازه‌ای از هنرمند- عکاسان [۴]،‌ از قبیل فیلیپ لورکا دی کُرسیا [۵]، گریگوری کرودسون [۶] و متیو بام [۷]، موفقیت قابل توجهی در تطبیق ظاهر عکاسی خیابانیِ صریح و بی‌هوا [۸] با اهداف بازیگوشانه به دست آورده‌اند؛ چه تصاویر را در خیابان صحنه‌پردازی کنند یا به طور دیجیتال، چندین عکس خیابانی را دستکاری می‌کنند تا یک ترکیب ساختگی خلق شود. کار آن‌ها سؤالات فراوانی را ایجاد می‌کند؛ وضعیت استنادیِ یک عکسِ ترکیبی که از عکس‌های صریح و بی‌هوا [۹] ساخته شده، چیست؟ جایگاه عکاسی خیابانی در ارتباط با قواعد فتوژورنالیسم و اختیارات عکاسی هنری [۱۰] دقیقاً کجاست؟

کشف گاو مرده، گریگوری کرودسون، ۱۹۹۸

سهولتی که با آن عکس‌ها می‌توانند به طور دیجیتال دستکاری شوند، و اشتیاقی که تشکل‌های هنری به دریافت عکس‌های صحنه‌پردازی شده دارند، به بحرانی از اعتماد به نفس برای برخی از آن‌هایی که در سنت عکاسی مستند کار می‌کنند منجر شده است. تاد پاپاجورج [۱۱] عکاس شناخته شده، تنها کسی نیست که با این مسائل مشکل دارد: «در حال حاضر ایده‌ها بسیار مهم‌اند، و کامپیوتر و فتوشاپ به عنوان ابزارهایی برای صحنه‌پردازی و پیاده‌سازی دیجیتالی آن ایده‌ها به شکلی فیزیکی – معمولاً‌ شکلی خیلی بزرگ – شناخته می‌شوند. این فرآیند تصنعی است، و نتایج هم برای من، اغلب به شکل تأثر برانگیزی تصنعی است.»

به مفهوم دیگر، این امر عجیبی است که مسئله‌ی اصالت باید منجر به مجادله‌ی بسیاری در میان عکاسان خیابانی شود. لازم نیست کسی در تاریخ ژانر عکاسی خیابانی خیلی عمیق کندو کاو کند تا پی ببرد که چه تعداد از عکس‌های معروف خیابانی کارگردانی شده‌اند؛ بسیاری از عکس‌های براسایی [۱۲] در مجموعه‌ی «پاریس در شب» [۱۳] و «شبی در لندن» [۱۴]، و آثار بیل برانت [۱۵]، به عنوان دو نمونه‌ی شناخته شده در این باب مطرح هستند. سنت گرایان اغلب زمانی که پی می‌برند عکس نمادین رابرت دوآنو [۱۶]، «بوسه کنار هتل دوویل» [۱۷] بازسازی شده است، رنجیده خاطر می‌شوند. دوآنو خود از این بابت شرمنده نبود: «من هرگز جرأت نکردم از مردم اینگونه عکاسی کنم. عاشقان یکدیگر را در خیابان می‌بوسند،‌ آن‌ها به ندرت زن و شوهر قانونی‌اند.»

پروانه‌ها و اتاقک، گریگوری کرودسون، ۲۰۰۱-۲۰۰۲

با این وجود، اگر متوجه شویم که یک عکس خیابانی کارگردانی شده است، تأسفی که می‌خوریم قابل درک است. ما به آن عکس‌ها به دیده‌ی بازنمایی‌هایی صرف از یک حقیقت نگاه نمی‌کنیم، بلکه آن عکس‌ها را با دیده‌ی بخش کوچکی از حقیقت در معنای کلی‌اش، بریده‌ای از زندگی واقعی که ممکن است معنا داشته یا بی‌معنا باشد می‌بینیم؛ اما آن عکس‌ها را می‌پذیریم چون می‌دانیم قطعاً اتفاق افتاده‌اند. به لیک اندروز [۱۸]، عکاس خیابانی، در این باره نوشته است: «مشکلی که من با عکاسی “ساختگی” دارم این است که گویا به نحوی یکی از ویژگی‌های ذاتیِ رسانه طرد شده است؛ قابلیت آن در انجماد یک لحظه‌ی واقعی از یک تسلسل، و به همین ترتیب، دراماتیزه کردنِ آن.»
اما دوربین صریح و بی‌هوا [۱۹] هیچ گاه کاملاً راستگو نبوده است. ثبت برشی از یک ثانیه اغلب به منظور “بازنماییِ” هر چیزی از یک دقیقه تا یک دهه استفاده می‌شود. چیزهای معینی در قاب گنجانده می‌شوند، اما همزمان بسیاری دیگر حذف می‌شوند. برخی عناصر مربوط به ترکیب‌بندی در مرکز توجه قرار می‌گیرند، درحالی‌که باقی در اطراف یا خارج از وضوح رها می‌شوند.

بدون عنوان، مجموعه‌ی هجده، متیو بام‌

اوایل سال ۱۹۳۸،‌ منتقد آمریکایی، لینکولن کِرستن [۲۰] نوشت که «دوربین صریح و بی‌هوا مهم‌ترین دروغگو در خانواده‌ی عکاسی است؛‌ طوری که روی روتوش‌گرِ دستیِ عکس را که دروغگو نامیده می‌شود، سفید کرده است! دوربین صریح و بی‌هوا، با آن ادعاهای فراوانش در دقت و صراحت، تعهدش در جهت ارائه‌ی حقیقت شورانگیز،‌ چشم‌اندازش از لحظه‌ی قطعی،‌ وارونه‌ای از حقیقت را نشان می‌دهد؛‌ نوعی از افشای ناگهانی که بیشتر، واقعیت راستین و آنچه در حال اتفاق‌افتادن است را پنهان می‌کند تا آن را نشان‌مان دهد… چشم را تخدیر می‌کند تا باور کند شاهد یک واقعیت قابل توجه است، درحالی‌که تنها یک کورسو را ثبت کرده است.»

پی‌نوشت‎ها:
۱. Richard Kalvar
۲. Story-board
۳. Candid moments
۴. Artist-photographers
۵. Philip Lorca diCorcia
۶. Gregory Crewdson
۷. Matthew Baum
۸. Candid street photography
۹. Candid shots
۱۰. Art photography
۱۱. Tod Papageorge
۱۲. Brassaï
۱۳. Paris by Night
۱۴. A Night in London
۱۵. Bill Brandt
۱۶. Robert Doisneau
۱۷. Kiss by the Hôtel de Ville
۱۸. Blake Andrews
۱۹. The candid camera
۲۰. Lincoln Kirstein