ژیلبر گارسن، محاسبهی صحیح، ۲۰۰۱
دستههای پنجتایی خطخطی، سادهترین راهاند برای شمردن، وقتی آنچه میشماری از انگشتانت بیشتر باشند.
آنچه ژیلبر گارسن میشمارد هم آنقدر زیاد است که خطها همهی دوروبرش را گرفته. میان این همه خط همشکل، فکری نشسته است. اگر نمیدانستم این پیرمرد ژیلبر گارسن [۱] است، همان پیرمرد بازنشستهای که تازه در شصت و پنج سالگی هوس عکاسی به سرش زده، خیال میکردم فیلسوفی است غرقه در بحر تفکر.
نمیدانم غمگین است یا متفکر، یا شاید هردو. البته ژیلبر گارسن فرانسوی هم برای خودش فیلسوفی است. با عکسهایش سؤالات فلسفیِ انتزاعی میپرسد و مثل فیلسوفها اول خودش را خطاب قرارمیدهد. پرسشگر و مخاطب همهی عکسهایش، اول خود پیرمرد است.
شاید به همینخاطر نقش اول و سوژه همیشگیِ عکسها خودِ ژیلبر گارسن است. روی میز کارش در خانهای روستایی، با تکهپارههای عکسهای خودش و خرتوپرتهای دمدستی، جهان ویژهای میسازد، دور از سیاست و خبرهای روز، سوالهای بزرگ و اساسی میپرسد.
به نظر میرسد شمارش در آستانهی پایان است و چوبخط پر شده. چهرهی درهمش میگوید از این پایان یافتن مکدر است انگار. اسم عکسش را گذاشته محاسبهی صحیح. پس لابد دقیق حساب کرده و حتی یک خط هم جا نینداخته است.
به خیالم پیرمردِ عکاس، گذر عمرش را شمرده. هرروز یا هر لحظه، انگار خطی میشود آکنده از یکنواختی و ملال، همچون هزاران خطِ همشکل دیگر، که با آن خط مورب پنجم، درهم تنیده، بایگانی میشوند. خطوط او را در برگرفتهاند. تا روی تنش هم ادامه یافتهاند و خیال میکنم کمی بعد، تن خطخطی او هم در خطوط پسزمینه و پیشزمینه محو خواهد شد.
[۱] Gilbert Garcin (۱۹۲۹)