ایپولیت بایار، مغروق، ۱۸۴۰

ایپولیت بایار [۱] بینوا را نادیده گرفتند و او از فرط ناراحتی خودکشی کرد. نه در واقعیت، بلکه در قاب عکس. در همان جادویی که خودش ابداع کرده بود. همانی که از ابتدا باورش کردند و صادق شمردنش. بایار پیش از بارت [۲] و دیگران رابطه‌ی عکس و مرگ را فهمید و خواست به همه بفهماند که آن‌قدر متأثر و متأسف است که می‌تواند خودکشی کند. یا بهتر است بگوییم با این عکس می‌خواست مرگ روشش و مرگ مبدع آن روش را اعلام کند، چرا که پشت عکس نوشت: «از این مرد دوری کنید، جسدش بوی تعفن می‌دهد و دست‌ها و سرش در حال فاسد شدن‌اند.»

ایپولیت بایار عامدانه دست‌ها و سرش را تیره کرد تا بیهودگی تلاش سالیانش برای ابداع عکاسی را یادآور شود. سر که نماد فکر اوست و دست‌ها که سال‌ها تلاشش را نشان می‌دهند، در عکس تیره‌اند. انگار که فاسد شده و در حال پوسیدن‌اند.
بایار در عکس خودش را می‌کشد تا در جهان زنده بماند. راهی که بسیاری از عشاق پیش می‌گیرند. عشاق نیاز به توجه معشوق دارند و هنگامی که همه‌ی تلاش‌هایشان برای اندکی توجه بی‌بهره می‌ماند، قربانی می‌دهند. خودشان را قربانی معشوق می‌کنند. از میان می‌روند تا برای همیشه در دلش بمانند. اندک توجهی از سمت معشوق ارزشمندتر از جان‌شان است؛
از همین روست که این معامله ناعادلانه را انجام می‌دهند. جان می‌دهند تا دیده شوند. ایپولیت بایار با این حرکت اولین خودزنی عکاسانه و هنری را در تاریخ عکاسی انجام می‌دهد بلکه او را ببینند. چرا که مرگ هنرمند از دیده نشدن است.

 

 

[۱] Hippolyte Bayard (۱۸۰۱-۱۸۸۷)
[۲] Roland Barthes (۱۹۱۵-۱۹۸۰)