کارگاه عکس «مستند پیشرو» / اهواز اسفند ۹۱ / علی هویسی نفر اول نشسته از سمت راست
توضیح «سایت عکاسی» – اوایل این هفته علی هویسی – عکاس جوان خوزستانی- در بازگشت از یک ماموریت عکاسی جان خود را بر اثر سانحه رانندگی از دست داد. علیاکبر شیرژیان – مولف کتاب «عکاسی مستند» – یادداشت زیر را در این خصوص برای سایت ارسال کرده است که عینا در زیر منتشر میشود:
تا به گریبان نرسد دست مرگ / دست ز دامن نکنیمت رها
دوست نباشد به حقیقت که او / دوست فراموش کند در بلا
سعدی
چند روزی است علی هویسی – عکاس جوان خوزستانی – در ماموریتی ژورنالیستی جان خود را در تصادف شبانه از دست داده است. مرگ به معنای فلسفی آن، حقیقتی است که در هر دم و بازدمی رخ مینماید و مقولهای مربوط به انسان در هستی است و از این بابت حساب و کتابی است میان بنده با خدا و کسی را یارای دخالت در آن نیست.
اما وقتی همین حادثه از ساحت اجتماعی بررسی شود، تبدیل به پرسشی میشود که چون سایه به دنبالمان میدود و یک “چرا”ی بزرگ کنار زندگیمان قرار میدهد، چون از ساحت عمودی خدا-انسان به ساحت افقی انسان-انسان تبدیل میشود. بنابراین حالت دوم به دنبال پاسخ به پرسشهای هستی مدار که مرگ را یک تقدیر نافرجام میداند نیست، بلکه به دنبال حس تقصیر خود میگردد، دراین مرحله پرسش از حالت عمودی به حالت افقی در میآید و نقش و مسئولیت انسانهای دیگر در مقوله مرگ بررسی میشود تا بدین وسیله موجب تزکیه آگاهی جمعی شود.
در پاسخ به ضرورت این بررسی باید گفت دراین حالت انسان نسبت به رخدادهایی که درآینده رخ خواهد نمود، آگاهتر میشود و قدرت پیشبینیش را افزایش میدهد، چرا که همه پیشرفتهای علمی در جهت بالابردن قدرت انسان در افق هستی است.
ملتی که نداند چرا میمیرد، به چرایی زیستن خود جوابی ندارد بدهد، بنابراین همانقدر که مرگ را نباید فقط در ساحت متافیزیک آن بررسی کرد، نباید آن را منحصر به یک حادثه اجتماعی دانست، اما از آنجا که از منظر دوم (بررسی مقولات هستی از زاویه انسان- انسان) یبوست تاریخی شدهایم و معدهمان ویتامینهای فکری را به عنوان ادرار دفع میکند، بایست مسئولیت بازیافت و تصفیه آن را خود به عهده بگیریم. فویرباخ بود نوشت: انسان را میخواهی بشناسی؟ به غذایی که میخورد نگاه کن! به همین سادگی. این قضاوت از منظر یا همان ساحت دوم است.
میخواهی فارغ از کپی مدرک تحصیلی افراد، بدانی سطح شعور پایتختنشینان چقدر است؟ عصری جمعه از بلندای توچال به غبار لولیده از شهر نگاه کن، هر چند درون خیابانها این تقصیر است که دست به دست میشود، اما از روی شانه بلند کوه چون کسی پیدا نیست همه مقصرند. از آنجا که این “همه” را از طریق شناخت میتوان دید، اگر نتوانیم برای “همه” مصداقی یا بهانهای بیابیم تا آن را میانمان تقسیم کنیم تبدیل به هیچ میشود، مثل قصه فوت علی که میرود بعد از مراسم هفت هیچ بشود.
بنابراین اگر بخواهیم فوت نابهنگام علی هویسی را از زاویه انسان-انسان (منظر دوم) بررسی کنیم به نتایج تلخی برمیخوریم که این یادداشت کوتاه قصد بررسی کامل آن را ندارد، بلکه تنها در تلاش برای برملاکردن نمایش تراژیکی است که پذیرفتن نقش آن به قیمت مرگ جوانانی چون علی هویسی رقم میخورد.
او عکاس آزاد بود و چون بسیاری از عکاسان جوان استانهایایران، برای کار ناچار به قبول فروش عکس در ازای قبول همه مسئولیتهای جانبیش بود. حالا که جان او در حادثه از دست رفته است، قوانین صنفی مرگ او را بیرون از دایره حقوقی سازمانهای مرتبط میداند، اما عدالت و اخلاق (اگر زنده باشد) جواب دیگر به این مسئله خواهد داد. سئوال نخست اینکه چه کسی (سازمان، صنف، ارگان، نهاد، سازمان مردمنهاد، موسسه، …) مسئول اجتماعی مرگ اوست؟
مسئولیت حقوقی-اخلاقی مرگ علی هویسی به عنوان عکاس جوان که مشهور نبود، اما در انجام مسئولیت جانش را با حرفهاش معاوضه کرد را چه کسی میدهد؟ اگر هیچ گزینهای در پاسخ به این پرسش به ذهن شما نمیآید، به بودن آن ساختارها شک کنید، چرا که “بودن” مقولهای صرفا فیزیکی نیست، وگرنه یک تکه سنگ در بودن با ما یکی است اما وقتی درباره حیات حرف میزنیم، روی هیچ سنگی حسابی باز نمیکنیم.
اما مرگ علی اگراین تنبه جمعی را در ما زنده کند که چقدر زندگی ما با تکهای سنگ یکی شده است، به نظرم ارزش دارد برای پذیرفتناین نقش به او تبریک بگوییم. به عبارتی مرگ علی اگر نشان بدهد به لحاظ تاریخی گزاره انسان-انسان به گزاره انسان-سنگ تبدیل شده، علی هویسیها را از آیندهای تاریک و مبهم نجات دادهایم و مرگ علی را نه به عنوان اتفاق، بلکه به عنوان یک مسئله قلمداد کردهایم که میتواند در یک روز یا شب ناگهان برای هر کدام از عکاسان آزاد دیگراین سرزمین اتفاق بیفتد.
اما دریغ، پاسخ به پرسش مطرح شده و تعداد بیشمار سئوال دیگر که در پی آن میآید، در جامعهای وجود مییابد که میداند چرا میمیرد و چطور باید بمیرد. البته اگر مرگ را نه فقط حادثه فردی که مسئلهای جمعی نیز ببینیم، مگر سعدی نگفت چو عضوی بدرد آورد روزگار دگر عضوها را نماند قرار؟ اما از آنجا که در دنیایی جمعزدایی شده زندگی میکنیم، در دنیایی که رشد تکنولوژی و نظام سیاسی مرتبط با آن هر روز بیشتر فردیت را در اندام زندگی تزریق میکند، سالهای نوری با تفکر سعدی در فاصلهایم.
همگی ما با شعار خدمت به همه (همان جمع غایب یا مجازی شده) به نام جامعه، مردم، ملت و جهان… دشوارترین مسئولیتها را پذیراییم اما برای بررسی صادقانه بازخورد همان تلاش حاضر به تعطیل کردن یک روز کاری خود نیستیم، واین تناقضهای بزرگ رفتاری که در بحرانهای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی و محیط زیست خودش را نشان میدهد، ثابت میکند صاحب واقعیتی که خود رقم میزنیم نیستیم، و اگر “مرگ” را به قول فیلسوفی “پایان امکانها” بدانیم، نتیجه میگیریم در دوران مرگ خود بسر میبریم، چرا که هیچ امکانی برای تغییر ماجرا نداریم.
از خودم میپرسم حالا که امکانی نیست پس چرا مینویسم؟ والتر بنیامین در دوران سیاه تاریخ سیاسی اروپا نوشت: نوشتن، تنها راه بازگرداندن حقیقت به کاریکاتوری است که همه به شرط فداشدن نقشهای واقعی آن، به آن میخندند. امروز عصر خنده است، عصر لودگی، عصر فراموشی هر چه هست، بنام خوشبختی. مهم نیست چون شعار یک مرده زندهباد زندگی نیست، مردهباد مردگی است.
واقعیت اینکه پدر علی هویسی بانکدار نیست تا به یادش بنیاد و گالری تاسیس کند، او آنقدر هم عکاس شناختهشدهای نبود تا بیرون از سفارش و ضمانت سازمانی مورد شناخت جمعی واقع شود، به عبارت ساده او میان جمع حرفهایها غریب بود چرا که حرفهای شدن با ممارست در ترویج نام و عکس اتفاق میافتد و او ازاین ممارست بیبهره بود، چرا که در جستجوی نان و عکس بود.
دوستان علی در اهواز و مابقی شهرهایایران، باید بدانند علی هویسی در جادهای کشته شد که از قبل علیهای زیادی را به کام مرگ برده بود (جاده اهواز-ایذه) حالا ما برای چه کسی گریه میکنیم؟ برای آن علی که میشناسیم؟ در آن صورت ما عزادار عادات خود هستیم و نه غمگین از واقعیتی که مصداق اصل کلی “همه ما مقصریم” است.
ارسطو نوشت تراژدی انسان را پاک میکند اما کیست در زندگی به استقبال تراژدی برود؟ هیچکس، تراژدی خودش میآید واین فرصت را به آدم عادی میدهد تبدیل به اسطوره شود، اگر شد رسته است و اگر نشد؟ به قول گاندی آدم متوسط، قدیس شکستخورده است. از آن پس باید میان آدمهای متوسط، کاری متوسط را در ساعات متوسط روز به مدت همه عمر تکرار کند. این شما و این تراژدی…
– عکس اول این یادداشت از آرشیو نویسنده و سایر عکسها از گزارش تصویری خبرگزاری ایسنا هستند.
اینجانب از طرف خود و جامعه عکاسان استان همدان ضایعه ی اسف ناک را خدمت خانواده ی محترم مرحوم هنرمند عزیز علی هویسی و جامعه هنری و عکاسان این مرز و بوم تسلیت عرض میکنم.یاد و نامش گرامی باد.
تاریخ، اقوام و ملت های گوناگونی را به ما نشان می دهد
و نیز بسیارند کسانی که به جای بررسی علل و عوامل اصلی و زیر بنائی حیات و مرگ گناه را به گردن عوامل کم اهمیت و خرافی و خیالی می اندازند. بسیاری تمام علت بدبختی خود را به بیگانگان و سیاستهای مخرب آنها نسبت می دهند و عده ای همه این حوادث را مولود گردش موافق و مخالف افلاک می پندارند
همه اینها برای این است که از درک علل واقعی وحشت دارند .قرآن درباره نیکبختی و بدبختی جامعه ها می گوید: «ان الله لایغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم»؛ «خداوند وضع هیچ ملتی را عوض نمی کند تا اینکه خودشان تغییری در خود ایجاد کنند».رعد /۱۱.
و آن اینکه سری به اعماق قلبتان بزنید، و نگاهی به زوایای اجتماعتان بیفکنید، ببینید دگرگونی ها از ناحیه خود شما شروع شده است.
از طرفی آنچه که دانشگاه هاروارد در سال ۱۹۶۸ در مورد مرگ توضیح داد این بود: فرد زمانی جان خود را از دست داده که دچار مرگ مغزی شده باشد
از برخی لحاظ ، توصیف هاروارد از مرگ عجیب است زیرا زمانی که روح هنوز در بدن وجود دارد نمیتوان او را مرده پنداشت اما از سوی دیگر هاروارد متعتقد بود زمانی که انسان حافظه و شخصیت خود را که در مغز او جا گرفته از دست بدهد نمیتوان او را زنده پنداشت.
در نتیجه:
تکنولوژی پزشکی میتواند بدن را زنده نگه دارد حتی اگر مغز از بین رفته باشد و این همان زمانی است که خود هیچ اختیاری نداریم و نفس کشیدن و یا نکشیدن را دیگران باید تعیین کنند و در واقع آنها هستند که میگویند دستگاهها تا چه زمان بدن را نگه دارند .
حال ، این فرد است که در این عصر یخبندان تصمیم میگیرد در این تراژدی خود نفس بکشد یا نفس خود را به دستگاه بسپارد ..