عکس از سام تیگن
چرا باید جنگید؟
یک راهحل واضح آنست که گونه دیگر را هم [برای سیلی] پیش بیاورم. با این کار حداقل زمانم کمی بازتر میشود که بتوانم بیشتر عکاسی کنم، و رها کردن موارد نقض حقوق شک ندارم که برای فشار خون من هم بسیار مفید خواهد بود.
اما حقایق دنیای کسب و کار چیز دیگری را مقرر میکند. اگر وضع من تا حدی خوب است، به این خاطر است که من از موارد نقض حقوق نمیگذرم و با بیاعتنایی برگزار نمیکنم مساله را. تصاویری که کپیرایت آنها پیگیری و اِعمال نشود، توانایی این را که به طور مستقیم بتوان از آنها درآمدی حاصل کرد، از دست خواهند داد، به چند دلیل. دلیل اول آنست کهعکسهای اصلی و ذکر نام شده در وبسایت شخصی عکاس زیر نتایج جستجوی بیشمار دفن خواهند شد. رتبه بالای جستجو برای عکسهای من بسیار مهم است زیرا بیشتر مشتریان مرا از طریق گوگل مییابند. با اینحال موج پرقدرت استفاده از عکسهای من در فیسبوک، ناینگگ 9gag و ایمگور imgur سبب شده که این مشتریان در آشوببازار عکسهای ذکر نام نشده، سختتر و سختتر بتوانند وبسایت شخصی مرا پیدا کنند. من در بیشتر مواقع در حال رقابت با- و باختن به- عکسهای خودم هستم که جاهای مختلف از آن استفاده کرده ولی نام مرا ذکر نکردهاند. اگر مشتریان واقعاً بتوانند ردی از من پیدا کنند هم انگیزه کمی برای خرید عکس خواهند داشت. چرا کسی بخواهد به عکسی پول بدهد که همه جا مجانی در دسترس است؟
این سوال آخر استفهام انکاریست؛ اما من در واقع گذاشتهام که تعداد کمی از آثارم که از همه بیشتر مورد استفاده بیاجازه قرار گرفتهاند، بدون پیگیری حقوقی باقی بمانند. نمیتوانستم هم دیگر کاری برای آنها کنم بنابر این آنها را بدون پیگیری و در عوض برای یک بررسی تجربی رها کردم. نتیجه این تجربه آنچه را انتظار داشتم، تایید کرد: تصاویری که به گستردگی در اینترنت پخش میشوند، دیگر قابلیت استفاده تجاری و درآمدزا نخواهند داشت. به عنوان مثال، هزاران کسبوکار در سرتاسر دنیا اکنون یکی از عکسهای من از مورچه استرالیایی را برای بازاریابی خدمات خود استفاده میکنند و از زمانی که من پیگیری و اِعمال حقوق آن عکس را رها کردهام، تاکنون حتی یک مشتری پا پیش نگذاشته که برای استفاده از آن عکس بخواهد اجازهنامهای با من تنظیم کند.
جنگیدن برای حفظ کپیرایت آنقدرها هم بد نیست. یک خوبی این کار- که نباید همیشه انتظارش را داشت- آنست که اگر محترمانه انجام شود، سبب میشود درصد مشخصی از ناقضان حقوق عکسهای من تصمیم بگیرند هزینه استفاده از آن را پرداخت کنند که بتوانند به استفاده از آن ادامه دهند. تعدادی از آنها حتی بعداً برای عکسهای بیشتری باز به من مراجعه میکنند. البته هنوز نیاز دارم که سیستم بهتری اندیشه کنم برای تماسی رسمی و سرد با مشتریان بالقوه تا اینکه بخواهم یک تور بزرگ از اخطارهای قطع استفاده که به نحو محترمانه تنظیم شدهاند، پهن کنم، چون تعداد ناقضان حقوق که تغییر کنند به مشتریانی که بابت استفاده از عکس پول میپردازند، تنها حدود یک درصد از کل ناقضان را تشکیل میدهد. این تعداد هنوز هم آنقدر هست که چند هزار دلار اضافه به درآمد سالیانه من بیافزاید. آنقدری نیست که وقتی را که به نقض حقوق اختصاص میدهم، جبران کند، اما به هر حال، چیزیست.
همهشان را تعقیب کنید!
اگر روش درخواست محترمانه جواب نداد، تنها راه باقیمانده آنست که مسائل را نزد وکلا برای طرح دعوا در دادگاه ببرید. جدای از اینکه اقامه ۵ دعوا در هر روز چطور میخواهد ممکن باشد، مشکل در بیشتر موارد آنست که خطر دعوای حقوقی برای یک دارنده حقوق که شخص حقیقی و تنها باشد، خیلی بیشتر از منافع آنست. بسیاری از ناقضان حقوق آن مقدار پول نقد که حتی هزینه وکیل و دادرسی را بپردازند، ندارند و این یعنی ضرر و زیان و هزینهها جبراننشده باقی خواهند ماند. اگر آنها آن مقدار پول را داشته باشند هم یعنی ممکن است بتوانند خیلی بیشتر از من خرج کنند تا دعوا را به هر قیمت ببرند.
اداره کپیرایت ایالات متحده آمریکا تخمین میزند میانگین هزینه اقامه دعوای نقض کپیرایت که به انتهای دادرسی برسد، ۳۵۰ هزار دلار است. اگر معمول موارد نقض حقوق را در دادگاه پیگیری نکنم، به معنی تنها چند صد یا چند هزار دلار کاهش درآمد خواهد بود، اما اگر تصمیم بگیرم که موردی را به دادگاه ببرم اگرچه ممکن است دعوا را ببرم و خوانده به پرداخت مبلغ هنگفتی ضرر و زیان به من محکوم شود اما احتمال آن ضعیف است و در مقابل باید خطر ورشکسته شدن را بپذیرم. جمع و تفریق در اینجا دورنمای خوبینشان نمیدهد.
بیشتر تولیدکنندگان محتوا- نویسندگان، هنرمندان و موزیسینها- هم در وضع مشابه این هستند: مستقل و بدون پشتوانه مالی. طبق اعلام وزارت کار آمریکا، درآمد متوسط یک عکاس در ایالات متحده تنها ۲۸ هزار دلار در سال است، حدود نصف درآمد یک معلم مدرسه [اعداد و ارقام در ایران یکسان نیست- مترجم]. به همین ترتیب، بیشتر موارد نقض حقوق از سوی افراد یا کسبوکارهای کوچک با تعداد اندکی کارمند رخ میدهد که به همین اندازه بیپشتوانه مالی هستند.
موارد معمول نقض حقوق در مورد یک آهنگ پاپ فوقالعاده محبوب که میلیونها دلار پرداخت بابت استفاده از آن در خطر باشد، رخ نمیدهد. بلکه از سوی کسبوکارهای کوچکی است که آثار هنرمندان مستقل را که هر کدام یک ۳۰۰ دلاری ارزش داشته باشند، کش میروند، آن هم گاه از روی تصادف یا ناآگاهی.
نظام حقوق کپیرایت ما [در ایالات متحده منظور است- مترجم] برای افرادی مثل من که با مواردی از نقض حقوق که شرح دادم روبهرو باشند، طراحی نشده بلکه طراحی شده که به شرکتهای بزرگ دارنده حقوق که به منابع گسترده مالی و حقوقی دسترسی دارند کمک کند که اختلافات بسیار نادری که موجب ضرر و زیانهای هنگفتی میشود را سر و سامان دهند، درست برعکس آنچه در چشمانداز مالکیت فکری مدرن با آن روبهروئیم.
نقض کپیرایت برای بیشتر هنرمندان به معنی مرگ تدریجی همراه با شکنجه است. یک نقض حقوق ۱۰۰ دلاری اینجا و آنجا خیلی زیان بزرگی نیست. اما اینها جمع میشود و وقتی تعداد استفادههای تجاری بیاجازه از تعداد استفادههای با کسب اجازه به نسبت ۲۰ به ۱ بیشتر شد، آن هم حتی با وجود تلاشهای ستوهناپذیر که موارد بیاجازه را شناسایی و پیگیری کند، آنوقت است که به چشم میتوان دید که راه حلی نیست. به جایی میرسد که همان تعداد در حال ناپدید شدن از استفادهکنندگان محتوا که برای استفاده اجازه میگیرند هم چنان با هنرمندان حرفهای و خلاق رفتار میکنند گویی دارند صدقه میدهند، انگار هنرمندان تنها چشم به نیت خیر آنها دارند که بهشان لطف کنند و در راه، چند سکهای جلویشان بیاندازند.
عکس از: دنیس اِسکلِی
توضیح عکس: اجازهنامههای مشترکات خلاقانه در اصل از دید نظری عالیاند، اما راهی جادویی برای بردن بازی کپیرایت نیستند.
گزینههای فراوان، هیچیک خوب نیست
در این نظام فعلی چه میتوان کرد؟ مشخص است که زمان کافی در روز برای یافتن رد همه موارد نقض حقوق و فرستادن اخطارهای قطع استفاده وجود ندارد. پیگیری قضایی ناقضان حقوق گردنکلفت هم خطرناک است. و اقامه دعوا علیه اینترنت هم که ممکن نیست. مضاف بر آن، من عکاس نشدهام که چنان وقت کمی برای عکاسی بگذارم.
در نتیجه مرا زیاد در حال شکایت از مشکلات مرتبط با کپیرایت مییابید؛ و باز در نتیجه به نوبه خود، خیلی افراد دلسوز هم دور و بر پیدا میشوند که پیشنهادهایی بدهند.
«چرا عکسهایت را واترمارک نمیکنی؟»
چرا، میکنم. ممنون از توصیهات. اما به هر حال نمیتوانم از مشتریانم بخواهم که آنها هم عکس واتر مارکشده را استفاده کنند. آن دسته عکسهای من که بطور پیوسته و زنجیروار از آنها استفاده بیاجازه میشود- به حدی که میتوانم رد استفاده یکی از روی دیگری را پیدا کنم- معمولاً آنهایی هستند که از وبسایت مشتریانی که خیلی در معرض دید هستند، گرفته شدهاند و نه از وبسایت خودم. من درواترمارک کردن عکسها گزینههای چندانی ندارم. بیشتر طراحان وب تصاویر روشن و واترمارکنشده میخواهند، و این خواستشان هم منطقی است، و اگر من بخواهم تنها به شرط واترمارک بودنِ عکسها آنها را بفروشم، نخواهم توانست تعداد زیادی بفروشم.
نکته دیگر اینکه تعداد زیادی از مردم- چنان زیاد که حیرتآور- به طور جدی نسبت به حذف واترمارک ازتصاویر اقدام میکنند.
«باید از اجازهنامههای مشترکات خلاقانه استفاده کنی، در این صورت حداقل اسمت را ذکر خواهند کرد.»
من مشترکات خلاقانه را تحسین میکنم (موسسهای غیرانتفاعی که تعدادی اجازهنامههای استاندارد را برای اِعمال محدودیتهای کمتر در استفاده از محتواهای کپیرایت فراهم کرده است) و از آنچه این موسسه تلاش میکند انجام دهد، قدردانی میکنم. اما در عمل تعداد افرادی که تصاویر را تحت این اجازهنامهها استفاده میکنند و نام پدیدآورنده را به درستی ذکر نمیکنند، خیلی زیاد است. در عوض، میبینم که دارنده کپیرایت خیلی از تصاویر را ویکیپدیا معرفی میکنند یا اینکه اصلاً ذکر نام نمیکنند.
«مدل کسبوکار تو دیگر قدیمی شده.»
من خیلی هم خوشحال میشوم که مدلی وجود داشته باشد که خودِ عکاسی را تشویق کند نه اینکه منطقش این باشد که «یک کار دیگر کن و در وقت آزادی که آن میان گیر میآوری هم عکاسی کن». در واقع، تا حدودی میتوان گفت من این مدل را همین الآن هم دارم- مقدار معتنابهی از کسبوکار من با مسائل کپیرایت سر و کار ندارد به عنوان مثال دورهها و کارگاههای آموزشی برگزار میکنم. این دورهها، برنامههایی خوب، سرگرمکننده و درآمدزا هستند. اما نمیتوانم همزمان هم درس بدهم و هم عکاسی کنم، هرچه بیشتر زمان برای برگزاری دورهها بگذارم، یعنی زمان کمتری برای عکاسی مفید و خلاقانه خواهم داشت.
راههای جایگزین برای نظام پریشان کپیرایت فعلی نباید این باشد که منابع دیگر درآمد برای هنرمندان پیدا کند (به هر حال، هنرمندان هم حق دارند در موقعیتی قرار گیرند که هنرشان به همان شیوه قدیمی شکست بخورد و هیچکس کارشان را درک نکند). بلکه هر راه جایگزینی باید بتواند آن فلسفه اصلی کپیرایت را عیناً نگاه دارد: مشوقی برای خلاقیت و آفرینش.
«اگر نقض حقوق اینقدر مشکلزا و غیرقابل تحمل است، چرا راه دیگری برای پول درآوردن پیدا نمیکنی؟»
من به زودی در ژانویه امسال کار جدیدی را شروع خواهم کرد، ممنون! این کار در واقع دقیقاً همان نوع کار آموزشی است که من سالها پیش درسش را خواندم و برای این تغییر هیجانزدهام. البته خستگیام از لاینحل بودن مشکلات کپیرایت اولین عامل تغییر شغلم نبود، اما میتوانم بگویم این جواب ندادن کپیرایت در فضای مجازی، لذت کسبوکار عکاسی را خیلی کمتر از آن میکند که قبلاً بود و این نکته یقیناً در تصمیم من به تغییر شغل تاثیر داشته است.
«اگر نمیخواهی حقوق عکسهایت نقض شوند، در اینترنت نگذارشان»
از میان تمام توصیههای دلسوزانه درباره کپیرایت، این توصیه مبنی بر پرهیز از اینترنت از همه بیشتر مضر و مسموم است. در یک توصیه کوتاه، هم اذعان میکنند که نقض حقوق برای هنرمندان بد تمام میشود، و هم در آنِ واحد نشان میدهند که هیچ تلاشی برای بهبود و تغییر اینترنت از نظر آنها لازم نیست. «عکس در اینترنت نگذار» نهایتِ دید پوچانگاری و نیهیلیستی و مانند فحش دادن، توهینآمیز است.
حتی بدتر آنست که خیلی از هنرمندان به ضرر خود (و ما) به این توصیه توجه میکنند. این خودسانسوری مشکل دیگری است که به مشکلات کپیرایت اضافه میشود، چیزی که رایج است اما به چشم نمیآید؛ گویی نظام کپیرایت خود کم ایراد دارد که با این کار ایراد دیگری هم به این نظام آشفته افزوده شود. آن آثار خلاقانه که در اینترنت نمیآیند- خیلی ساده- دیده نخواهند شد.
من در کارگاههای آموزشیام مدام کسانی را میبینم که عکسهایشان عالی است. ملخهایی شگفتانگیز، رفتارهایی نادر از زنبور وحشیهای انگل [انگل در معنی زیستشناختی: جانوری که از جانوران دیگر فایده میبرد ولی به آنها فایده نمیرساند- مترجم]، عنکبوتهای با ظاهر انساننما که عالی عکاسی شدهاند- شما هیچگاه تلاشهای آنان را آنلاین نمیبینید چون ترس از استفاده بیاجازه آنها را از آپلود عکسهایشان باز میدارد. این خودسانسوری رایج است و نتیجه آن برای همه بد است.
اینترنت هرچقدر هم که از محتوا سرشار باشد، محتوای آن باز هم کمتر از آنی است که میتواند داشته باشد. اگر برای اصلاح اساسی نظام کپیرایت نیاز به انگیزهای باشد، این همان انگیزه است.
قوانین جدید و فنآوریهای نو باید البته انعطاف بیشتری برای بهاشتراکگذاریهای غیرتجاری ایجاد کند، معیارهای محکمتری برای استفاده منصفانه فراهم کند و آن مقررات عجیب طولانی کپیرایت را کوتاهتر کند. اما این اصلاحات همچنین باید اطمینان خاطر کامل برای هنرمندان فراهم کند که تنها اینکه آثار خود را در اینترنت گذارند سبب نخواهد شد که مجبور شوند میان ورشکستگی و دویدن دنبال ناقضان حقوق در راه فرارهای فراوانی که اِعمال ناقص کپیرایت موجب شده، یکی را انتخاب کنند.
با هنرمندان بیشتر حاضر در فضای مجازی، اینترنت بهتر خواهد شد و ما خواهیم توانست از اینترنتی با محتواهایی بهتر استفاده کنیم.