خبرآنلاین – چهارشنبه ۲۰ آبان ۱۳۸۸
سعید صادقی، عکاس جنگ در گفتوگو با «خبر» درباره عکس و اهمیت و نقش این سند در تاریخ و هویت ملتها صحبت کرده است.
عکاسی را از دوران انقلاب سال ۵۷ آغاز کرد و در دوران جنگ عکاس و خبرنگار روزنامه جمهوری اسلامی بود. میگوید: «در این سی سال حوادث بسیاری را دیدهام و این سی سال بر ما به اندازه سیصد سال گذشته است. هنوز بعد از گذشت این همه سال از جنگ، روح و روان من با این مقوله درگیر است. من آسان از جان گذشتنهایی را دیدهام که از نظر خیلیها دیوانگی است.»
با او از عکس حرف زدیم و او برای ما از اهمیت و نقش این سند در تاریخ و هویت ملتها گفت.
آقای صادقی عکسها و اسناد تصویری در انتقال فرهنگها چقدر نقش و اهمیت دارند؟
اسناد تصویری بخش مهمی از تاریخ هر کشور و اعتبار هر ملتی میتواند باشد که ماهیت باورها و نشانههای اجتماعی هر ملت در آنها قابل لمس است. در واقع لایههای اجتماعی و فرهنگی نهفته در عکسها فرصت درک و شناخت رادر ذهن ما بهوجود میآورند؛ اگر ما سعی کنیم هویت و واکنشهای واقعی را با صداقت در اسناد تصویری ثبت کنیم. پیش از انقلاب عکاسی در ایران بیشتر در خدمت یک طبقه خاص بود و بقیه مردم تنها در شناسنامههایشان یا در عکسهای یادگاری حضور داشتند.
اما با آغاز انقلاب در سال ۵۷، عکاسی در خدمت انقلاب و پابهپای حرکتهای مردم بود و در جهت احساسات و باورهای مردم، وارد وقایع انقلاب شد. ببینید، آنچه عکاس در عینیت دوربین میبیند و ثبت میکند، در حقیقت درصدی از واقعیت است و بخش بزرگی از عکس درون خود عکاس است. اگر عکاس گذشته از کیفیت ترکیب و قاببندی و اصول هنری حاکم بر عکاسی، ذاتش سالم باشد، بینش، درک، شعور و از همه مهمتر شناخت کافی نسبت به موضوع مورد نظرش داشته باشد، آن وقت است که ثبت آن لحظه کامل میشود.
به همین دلیل است که شاید به جرأت بتوانیم بگوییم، همه عکسهایی که در طول هشت سال دفاع مقدس گرفته شده، به عنوان سند تصویری جنگ محسوب نمیشوند. چون در برخی از آنها نوع نگاه عکاسان با هویت آن واقعه فاصله داشته است. چون دوربین و عکاس از انسان واقعی آن جنگ فاصله داشتند و نزدیکش نشدهاند و عکاس سعی کرده ذهنیت خود را در اختیار یک تفکر بسته و به نفع یک گروه خاص قدرت یا ثروت قرار دهد.
این افراد که هر روز در کنار عدهای از سیاستبازان قرار میگیرند و به نفع آنها عمل میکنند، حافظه تاریخی اسناد تصویری را از اعتبار ساقط میکنند و وقایع درون تصاویر آنها با آیندگان هیچ ارتباطی برقرار نمیکند. از سوی دیگر همیشه اولین گلولهای که شلیک میشود به سوی عکاس مستقل است، نه عکاس آویزان به حکومت و قدرت خاص؛ این همان اتفاقی است که در سالهای اخیر هم بسیار رخ میدهد.
با این حساب فکر میکنید عکاسی از جنگ خودمان با عکاسی از دیگر جنگها فرق میکند؟
در واقع نه، هولناکی، ویرانی و مرگهای هیچ جنگی با دیگری فرق ندارد. تنها نشانههای هویت فرهنگی انسانهای درگیر جنگ با هم متفاوت هستند. اگر جنگ ما با جنگ عراق فرق میکند، به خاطر تفاوت در جایگاه انسانهاست که یکی مدافع است و دیگری مهاجم. سربازان و بسیجیان ما در شرایط دفاع خصلتهای خاصی را دارند که وقتی همین افراد در جایگاه مهاجم قرار میگیرند آن ویژگیها را ندارند.
شناخت این نشانهها و ارتباط با اندیشههای انسانهای درگیر جنگ در جنس عکاسی جنگ بسیار مؤثر است. اینکه عکاس در جنگ چه موقعیتی داشته باشد، ملاکهای اصلی او را برای ثبت وقایع جنگ و انتقال مفاهیم و خصلتهای دفاع و تهاجم برای آیندگان را مشخص میکند.
یعنی چون عکاسان ما نسبت وقایع و انسانهای جنگ خودمان شناخت بیشتری داشتند و با آنها ارتباط بیشتری برقرار میکردند، این شناخت در عکاسیشان تأثیر میگذاشت؟
بله، در حقیقت در زمان جنگ ما با قلبمان شاتر را فشار میدادیم، از بس که با موضوع ارتباط دلی برقرار کرده بودیم. چون ما هم در همان فضایی زندگی میکردیم که آن رزمنده زندگی میکرد. ما هم به اندازه او از خانوادههایمان دور بودیم و سختی میکشیدیم، پس جنس ما از جنس همان رزمنده شده بود و دلهایمان از درون به هم پیوند خورده بود. یعنی دوربین من و اسلحه آن رزمنده واسطه این پیوند نبود. هر دوی ما یک هدف داشتیم و آن تلاش برای ماندن انقلاب و کشور ایران بود.
به همین دلیل پدیده عکاسی در جنگ ما پیوند ذاتی خودش را کشف کرد. یعنی به ذات و ماهیت آن حادثه رسید، چون خارج از آن ذات نبود. زمانی که ما در سالهای ۵۸ و ۵۹ و در طول جنگ از حوادثی که بر نظام گذشت عکس میگرفتیم، مهمترین ویژگیای که وجود داشت، صداقت نسل ما بود. این چیزی بود که امام هم روی آن تأکید داشتند؛ توصیه ایشان همیشه این بود که حتی از آدمهایی که به آنها علاقه ندارید هم با اخلاص و صداقت عکس بگیرید چون وقتی بیننده با آن عکس ارتباط برقرار میکند، نباید ناخالصی شما و احساستان وارد عکسی شود که از او میبیند.
انقلاب اسلامی در مقطعی شکل گرفت که اوج خفقان و فساد حکومتی به نام پهلوی بود. کسانی که به اسم بسیجی و سپاهی شهید شدند؛ همتها و باکریها، همه جوانیشان را در حکومتی طی کرده بودند که با تمام وجود از آن نفرت داشتند، پس برای حفظ انقلاب از جان خود میگذشتند. اما الان ما به شرایط خاص دیگری رسیدهایم؛ کسانی که اول انقلاب در انتظار مرگ نظام نوپای جمهوری اسلامی بودند، امروز به صورت افراطی و در ظاهر از حکومت طرفداری میکنند و اخلاص وفاداران دیروز و نسل جوان را نادیده میگیرند.
شما گفتید اسناد تصویری بخش مهمی از تاریخ هر کشور میتواند باشد و ما بسیاری از این اسناد را به راحتی از دست میدهیم. فکر میکنید جمعآوری، ساماندهی و نگهداری این اسناد لازم نیست؟
ببینید، در کشور ما خیلی چیزها جدی نیست و بر اساس منافع افراد و گروههای خاصی تعریف و عملکرد درباره آنها عوض میشود. وقتی هنوز از جنگ به عنوان منافع ملی یاد و بهرهبرداری نمیشود؛ منافع ملی کل این ۷۰ میلیون، چطور انتظار دارید، برای نگهداری از اسناد تصویری همین مقوله جنگ تلاش جدی و مناسب صورت بگیرد؟
بستر درونی سیاسی، اجتماعی و فرهنگی موجود کشور ما به شدت بیمار است، آنقدر که با توجه به گذشت ۳۰ سال از انقلاب نه تنها هنوز خیلی مسائل جدی گرفته نمیشود، بلکه شور و شوق نسلی را که به خاطر وفاداری به این نظام، در مقابل تهاجمها و حوادث گوناگون ایستاده است، هم از بین میبرد. متأسفانه جهانبینی عکاسی در ایران جدی نیست و همه از عکس استفاده ابزاری میکنند. هم وزرای ارشاد ما در طول این ۳۰ سال و هم خود حکومت از همه به صورت ابزاری استفاده میکند و جهانبینی عکاس را جدی نمیگیرد.
تا زمانی که خود اسناد تصویری جدی گرفته نشوند و این مرزبندیهای فرهنگی و عملکردهای سیاسی وجود داشته باشند، منافع یک گروه خاص در مدت کوتاه مورد توجه قرار میگیرد و عواطف و احساسات ملت در بازیهای سیاستبازان شقهشقه میشود.
با توجه به اینکه عکاسی یک مقوله علمی و هنری است، بحث جهانبینی چقدر در آن تأثیرگذار است؟
اگر عکاس درک و شناخت داشته باشد و علاوه بر زیباییشناسی، علم درون حادثهای را هم که از آن عکاسی میکند داشته باشد، عکسهایش اثرگذار خواهند بود. درصد بالایی از عکاسان معاصر ما جهانبینی و اندیشه ندارند. عکاسی که جهانبینی ندارد، نمیتوان آثارش را به عنوان اسناد تصویری مطرح کند، فقط میتواند عکسبرگردانی از موضوع مورد نظر باشد. الان دنیای امروز از آن پوسته ظاهری جلوتر رفته و دنبال لایههای درونی موضوعات است.
ببینید برای جریان ضدیهود و برای اثبات محق نبودن آنها سرمایهگذاریهای زیادی در جهات مختلف انجام میشود، در حالی که آنها روی کار هنری سرمایهگذاری میکنند و دو، سه فیلسوف هنرمند میآورند تا کار هنری بکنند و اینها با کارهایی که بر اساس اندیشه و فکر انجام میدهند، تمام آن سرمایههایی که بر ضد یهود صرف شده را از بین میبرند. مثلاً هر ده سال یک فیلم میسازند که با آن فیلم تأثیر تمام تلاشها و سرمایهگذاریهای ضدیهودی را از بین میبرند. چون هنرمندانش فیلسوفانه موضوعی حتی ناحق را به حق نشان میدهند، چون آنها علم این کار را دارند و آن را جدی میگیرند.
وقتی میخواهند از اسناد تصویری بهرهبرداری کنند، اندازه دانش مخاطب را میسنجند و دروغها را واقعی جلوه میدهند.
به این ترتیب کسی که به سوی یهودیها اسلحه گرفته، به یک سرباز یهودی تبدیل میشود. اما وقتی حکومتی که من وفادارش بودم و حتی حاضر بودم جانم را برایش بدهم، با من مثل حیوان رفتار میکند؛ وقتی هیچ چیز برایش جدی نیست جز خودش؛ وقتی با من که نوع و جنس باورهایم در جهت تقویت و ماندن این نظام است و برای آن تلاش میکنم، تبدیل میشوم به یک دشمن؛ و وقتی از آن سو کسی که علم استفاده و بهرهبرداری از اسناد تصویری را دارد، همان دروغهایی را که برایش جدی است برای من راست جلوه میدهد، شاید باورهای من هم از طریق آنها شکل بگیرد.
وقتی عکاس ما درک و شعور و شناختش این است که این عواطف و احساسات را در بخشهای کوچک ایدئولوژیک تقسیم کند، نمیتواند در شکل گرفتن یک سند تاریخی برای همه مردم کشور موفق باشد. اگر عکاس از درون جوهره نداشته باشند، اتفاقی را خلق نمیکند.
آیا فضای کسب چنین چیزی را برای عکاسان امروزمان داریم؟ عکاسان دوران شما چنین فضایی را در جنگ و انقلاب داشتند اما حالا که چنین موقعیتهایی وجود ندارد، عکاسان جوان این ویژگیها را از کجا باید کسب کنند؟
نه نداریم، ولی آدمهایش را داریم. ما در زمان خودمان با رنجهای فراوان عکاسی میکردیم و امنیت شغلی و تأمین معاش معنا نداشت. اما نسل جوان امروز با تعقل بیشتری زندگی میکند و اگر امنیت شغلی عکاسان تأمین شود، آنها مسیرشان را پیدا میکنند. البته آنها تا سختی نکشند چیزی به دست نمیآورند، ولی وقتی عکاس جوان در شغل و جایگاه و اقتصادش امنیت ندارد و تا وقتی آیندهای برای خودش متصور نیست، نمیتواند به مقصد برسد.
به دانشگاهها که نمیتوان امیدی به کسب چنین اندیشه و حتی نیاز به آن را داشت، چون نظام آموزشی دانشگاههای ما مشکل دارد و فقط به دانشجو مدرک داده میشود. در حالیکه دنیای امروز با مدرک لیسانس و دکترا کاری ندارد. البته بودنش خیلی مهم است اما اینکه فقط طرف به دانشگاه برود و مدرک بگیرد مهم نیست. شرایط عکاسان امروز خیلی بیرحمانهتر از دوران ماست، شرایط امروز باعث میشود گاهی بعضی عکاسان مجبور شوند برای نجات از تاریکی که احاطهشان کرده، به قدرتی آویزان شوند.
امروز دیگر نه صداقت نسل ما وجود دارد، نه نَفَس پاکی که از امام خمینی (ره) نشأت میگرفت و نه جو خاص و خالص جبههها و رزمندگانی که با صداقت جان میدادند. تجربههای نسل ما دیگر تکرار نمیشود، خستگی سالهایی که با احساسات خودجوش در عرصههای دشوار بعد از انقلاب و روزهای جنگ عکاسی میکردیم و حس آنروزها دیگر تکرار نمیشود.
اگر قرار باشد عکاسانی باشند که در اختیار قدرت خاصی عکاسی کنند، چقدر میشود به این اسناد تصویری اعتماد کرد؟
تصاویر و عکسها میتوانند به عنوان پایه و زمینه ارتباط و شناخت و درک ما از موضوعهای مختلف باشند. عکس هرچقدر به نَفَس انسان نزدیک شود، بهتر میتواند در هر شرایطی مسیر خودش را پیدا کند. رمز عکسهای خوب سالهای دفاع مقدس این است که عکاسان نَفَس به نَفَس انسانهایی که در جنگ بودند، گام بر میداشتند. ما از لحظهای که وارد جنگ شدیم، آنچه ما را به هم پیوند داد، نَفَسهایمان بود و هر چه نَفَسهایمان به هم نزدیکتر بود، عکسهایمان هم تأثیرگذارتر میشد.
با تصاویر توخالی نمیشود جلب اعتماد کرد. الان دنیای زیر پوست وارد شدن است، سندهای تصویری باید زیر پوست مخاطب وارد شود یعنی رسوخ پیدا کند در روح مخاطب، در غیر این صورت ارزشی ندارد. عکسها و اسناد تصویری میتواند دروغها را از بین ببرد. ما ملتی هستیم که با اسناد تصویریمان در جهان میتوانیم محکم بایستیم، اگر آنها را جدی بگیریم.
وقتی عکسی چاپ میشود دیگر برای شما نیست. حالا اگر آن عکسها تفکر پشتش باشد، آن اندیشه و تفکر نشر پیدا میکند. اسناد تصویری آن قدر باید تأثیر داشته باشد که در ذهن مخاطب بماند، و این تأثیرگذاری به ذات و جوهره آن کسی است که پشت دوربین قرار گرفته است و به اندیشه او مربوط است. اسناد تصویری باید به نیاز انسانها پاسخ بدهد و هرچه به نیاز عمیقتری پاسخ بدهد، عمرش بیشتر است.