رضا دقتی
در ابتدا بسیار خوشحالم که همکارم جهانگیر رزمی جایزه پولیتزر خود را دریافت کرده است و از دور به او تبریک می گویم. زمانی که جهانگیر از ایران آمد و جایزه اش را گرفت من دیر مطلع شدم. دلم می خواست که او را ببینم و تبریک بگویم. چند بار از عکاسانی که از ایران می آمدند خواستم که ارتباط من را با جهانگیر برقرار کنند یکی از این دوستان آقای سیف الله صمدیان بود اما هر بار به دلیلی نشد.
Photo by Kyle McDaniel
متاسفانه شایعاتی که علیه من در این مورد درست کرده اند را همان گونه به گوش جهانگیر رزمی هم رسانده اند و این موجب سوءتفاهم هایی شده که مقصر اصلی آن هم آقای جاشوا پراگر است.
اما حاشیه هایی در مورد این جایزه جهانگیر رزمی، روزنامه وال استریت ژورنال و من وجود دارد که مایل هستم در مورد آنها توضیحی بدهم.
شنیده ام که گهگاه گفته اند رضا دقتی خودش را به جای عکاس این عکس جا زده، شنیده ام که گفته اند رضا دقتی می خواهد پولیتزر را به نام خودش بزند و اخیراً با کمال تعجب خواندم که روزنامه وال استریت ژورنال گزارشی چاپ کرده که در آن جهانگیر رزمی برای اولین بار اعلام کرده برنده گمنام جایزه پولیتزر سال ۱۹۷۹ است اما در این گزارش ذکر شده که من خود را عکاس آن عکس دانسته ام. در مورد این سوءتفاهم ها چند نکته وجود دارد؛
۱- زمانی که ماجرای چاپ عکس برنده جایزه پولیتزر اتفاق افتاد، مدت ها بود که من در زمان جنگ در کردستان عکاسی می کردم و از جمله عکاسان شناخته شده بودم که از کردستان عکاسی کرده است. به همین دلیل من را به عنوان عکاس این گونه عکس ها می شناختند. زمانی که آن عکس سنندج در روزنامه اطلاعات چاپ شد من برای آژانس عکس سیپا کار می کردم، در ایران بودم اما کردستان نبودم. در نتیجه از طرف آژانس با من تماس گرفتند که چنین اتفاقی افتاده و عکس هایش را برای ما بفرست.
این درخواست امری معمول است که اگر عکاسی در صحنه ای حضور نداشته عکس ها را برای موسسه اش تهیه می کند و می فرستد. بنابراین من به دو دلیل عکسی را که آقای جهانگیر رزمی گرفته بود و بعدها جایزه پولیتزر را دریافت کرد پیدا کردم و برای آژانس سیپا فرستادم. اول اینکه وظیفه خبری ام بود و دوم اینکه به عنوان یک عکاس ایرانی مایل بودم که از کل قضیه این عکس مطلع شوم. به هر حال توانستم این کار را بکنم و کسی را پیدا کردم که با دریافت پولی هنگفت، عکس ها را چاپ کرد و من هم با مشکلات زیاد توانستم این عکس ها را برای آژانس بفرستم.
وقتی آژانس سیپا، عکس را دریافت کرد برای بسیاری از مجلات و روزنامه ها از جمله مجله «پاری ماچ» فرستاد. در این مجله معمولاً نام نویسندگان و عکاس ها در ابتدای مجله چاپ می شود نه در زیر عکس. کسانی که شناسنامه مجله پاری ماچ را در آن شماره آماده می کردند چون به عکسی از کردستان برخورده بودند و من را به عنوان عکاس عکس های کردستان می شناختند تصور کرده بودند که عکس را من گرفته ام و به این ترتیب نام من را به عنوان عکاس به اشتباه در مجله پاری ماچ چاپ می کنند.
۲- بعد از مدتی سر و صداهایی در مورد این عکس ها به راه افتاد و به قول معروف عکس ها افتادند توی دور. من همان زمان با مجله تماس گرفتم و از آنها توضیح خواستم، آنها هم نامه ای نوشتند به سفارت ایران در فرانسه و اعلام کردند که عکس های چاپ شده در مجله پاری ماچ متعلق به رضا دقتی نبوده است. کسانی که این نامه را نوشته اند دو نفر هستند یکی رئیس وقت آژانس سیپا و دیگری رئیس بخش خبر سیپا «ژان پیر بونوت» که همان روز نامه نوشتند و اشتباه صورت گرفته در مورد انتشار نام من به عنوان عکاس آن عکس را تصحیح کردند. از سوی دیگر زمانی که من بعد از چاپ آن عکس در ایران بودم، از من در مورد این عکس ها توضیح خواستند و من تکذیب نامه سیپا به سفارت را همراهم داشتم و نشان دادم. بعد از این ماجرا من از ایران خارج شدم و زمان جنگ ایران و عراق به عنوان عکاس سیپا و نیوزویک دوباره برگشتم به ایران، اما باز هم مشکلاتی داشتم که نتوانستم کار عکاسی در ایران را ادامه بدهم.
۳- بعد از این ماجراها حدود سه سال پیش آقای «جاشوا پراگر» از روزنامه وال استریت ژورنال که در مورد عکاس عکس گمنام برنده پولیتزر تحقیق می کرد با من تماس گرفت.
من هر چه که لازم بود برای ایشان توضیح دادم و سه سال به او در انجام تحقیقاتش کمک کردم. اما ایشان ظاهراً حرف من را قبول نکرد و در گزارشی که منتشر کرد اشاره کرد که من گفته ام عکس های سنندج را من عکاسی کرده ام.
خبرنگار وال استریت ژورنال در گزارش خود گفته بود که خانواده یکی از اعدام شدگان گفته آدم های زیادی آمده اند اینجا و گفته اند که عکاس آن صحنه بوده اند و یکی از آنها هم رضا دقتی بوده است. من این موضوع را به طور جدی تکذیب می کنم. چرا که خودم هم با آن افراد صحبت کردم و آنها اعلام کردند که اصلاً چنین چیزی به جاشوا نگفته اند. اگرچه من علیه این خبرنگار شکایت کرده ام اما متاسفانه انتشار این گزارش به سوتفاهم در مورد این ماجرا دامن زد. اما مساله این است که این آقا چرا می خواهد نام رضا دقتی را خط خطی کند؟ این آدم برای چه کسی کار می کند که منافعش با منافع رضا دقتی متضاد است؟
۴- نکته دیگری که در مورد این عکس ها و رفع سوءتفاهم ها جالب است این است که یک سال پس از انتشار آن عکس ها، یک نفر به من زنگ زد که می خواهم به صورت مخفی با شما ملاقات کنم. در نهایت من این شخص را در پارک امیرآباد در تهران ملاقات کردم. این شخص از زیر پیراهنش پاکتی درآورد و گفت عکس های سنندج است. من با کمال تعجب عکس های دیگری را از همان صحنه ای که جهانگیر رزمی از آنها عکاسی کرده بود دیدم که بر خلاف عکس های جهانگیر به صورت رنگی چاپ شده بود. آن شخص به من گفت که در صحنه سنندج یک سرباز وظیفه به نام «محمود آبخوران» از آن صحنه ها عکس گرفته است. من هم وقتی عکس های آقای رزمی را بررسی کردم دیدم چند نفر دیگر هم در عکس رزمی در حال عکاسی هستند.
به هر حال این سرباز عکس ها را چاپ کرده بود و به دوستانش هم نشان داده بود. سال ها بعد این شخص شناسایی می شود و به دلیل عکاسی از آن صحنه برایش مشکلاتی ایجاد می شود. بعد از این ماجرا من با مجله «فتوریویو» مصاحبه کردم و داستان محمود آبخوران را در آن مصاحبه ذکر کردم و اعلام کردم که من عکاس آن عکس نبودم و فقط کسی بودم که عکس را در دنیا معروف کردم تا در نهایت آقای رزمی جایزه اش را بگیرد.
۵- سال های سال وقتی مردم من را می دیدند می پرسیدند که این عکس ها مال شماست؟ و من می گفتم داستانش را می دانم اما مال من نیست اما هرگز نگفته ام که این عکس را من گرفته ام.
۶- آخرین موردی که باید ذکر کنم در خصوص ماجرای نمایشگاه «تاریخ بیست سال فتوژورنالیسم ایران» است. برگزار کنندگان از من خواستند که در این نمایشگاه شرکت کنم و من هم تحت شرایطی حاضر شدم. از طرف نمایشگاه آمدند عکس های من را دیدند و تعدادی را انتخاب کردند. از آنها خواستم همه عکس هایی را که برای نمایشگاه انتخاب کرده اند ببینم. با کمال تعجب دیدم عکسی که برنده جایزه پولیتزر است برای نمایش دادن انتخاب نشده است و پرسیدم چرا عکس پولیتزر نیست؟
بهانه هایی آوردند و در نهایت گفتند که ما این عکس را نداریم. من عکس را با مخارج خودم چاپ کردم و با عنوان «عکاس گمنام» به نمایشگاه فرستادم. زمانی که نمایشگاه افتتاح شد این عکس نبود. من آن زمان آفریقا بودم، از آفریقا تلفن کردم که چرا عکس های پولیتزر نیست و جواب قانع کننده ای نگرفتم. به این دلیل و به دلایل دیگری به وکیلم گفتم که عکس های من را از نمایشگاه خارج کند. اما متاسفانه شنیدم که بعد از این ماجرا گفته اند چون عکس پولیتزر با نام رضا دقتی در نمایشگاه به نمایش درنیامده من عکس هایم را از نمایشگاه خارج کرده ام. در حالی که بعد از نمایشگاه در مصاحبه با روزنامه لوموند هم گفتم که من به دلیل نمایش ندادن عکس پولیتزر عکس هایم را از نمایشگاه خارج کردم و در هیچ شرایطی نگفتم که عکس ها متعلق به من است.
۷- به این ترتیب من هرگز در هیچ کجا نگفته ام که عکس سنندج را من عکاسی کرده ام و کسی هم تا به حال نبوده که بگوید رضا دقتی به من گفته این عکس ها را گرفته است.
به نظر می رسد تمام این ماجرا سوءتفاهمی است که متاسفانه اتفاقات گوناگونی به آن دامن زده است. اما جالب است که هیچ یک از کسانی که این شایعات را درست کرده اند تا به حال از خود نپرسیده اند که رضا دقتی چرا باید بگوید که این عکس را گرفته؟ من عکاس جوان و تازه کاری نیستم که دنبال نام و اعتبار باشم و اساساً احتیاجی ندارم که چنین چیزی گفته باشم.
به هر حال من بارها گفته ام و مصاحبه کرده ام که این عکس متعلق به من نیست، روزی که عکس در پاری ماچ چاپ شد، یک ساعت بعد گفتم که عکاس این عکس من نیستم. آن زمان اصلاً ماجرای جایزه پولیتزر مطرح نبود. گروهی حتی می گویند کاوه گلستان گفته این عکس را من گرفتم. اما باید از آنها سوال کرد که کاوه واقعاً چه احتیاجی به این کار داشت؟ من هم نداشتم. بارها اعلام کرده ام، تکذیب نامه رسمی داده ام بار دیگر تکذیب می کنم که عکس سنندج را رضا دقتی عکاسی نکرده است.
* عکاس ایرانی مجله نشنال جیوگرافی مقیم فرانسه، عکس های او از احمدشاه مسعود بسیار معروف است.