جف وال عکاسی که در دهههای ۱۹۸۰و ۱۹۹۰ تأثیر بسزایی در اندیشهی عکاسانه معاصر گذاشت در سال ۱۹۴۶ در بریتیش کلمبیای ونکوور در کشور کانادا زاده شد .وی تحصیلاتش را تا سال ۱۹۷۰ در دانشگاه بریتیش کلمبیا ادامه داد و سپس در رشته تاریخ هنر فارغ التحصیل شد.
جف وال یک داستانسراست. او داستانهایی دربارهی مردمان عصر ما میگوید که شهری و یا غیرشهریاند و تصاویری از زندگی روزمره یا غیرمعقول آنها پیش مینهد. در عمل آنچه وال در آثارش سعی در بسط آن دارد، ملغمهای از ساختار تاریخی تجربه و اجتماع روز است. مردمانی که وال به تصویر میکشد گاه در جایگاه یک بازیگرند و گاه تنها یک مدل و در مقام یک فیگور.
«فیگورها و مکانها» از مشهورترین مجموعههای جف وال است. مجموعهای متنوع که به صورت گونهای «تصویرگری روایی» از سال ۱۹۷۸ به مدت سه سال شکل گرفته بود. عکسهای این مجموعه که در قطع بزرگ، به صورت ترانسپارانت و بر روی جعبه نور ارائه شدهاند، تجربهای خاص در برخورد با موضوع و سوژهی عکاسی هستند. وال در این تجربه فیگورها را در مقام موتیفهای تجسمی استفاده نمود و نه تنها آنها را به عنوان یک وجود فیزیکی از انسان نمایش داد، بلکه شخصیتی فراتر از آنچه معمولاً یک مدل دارد را نیز به این نمود تازه تزریق کرد. او در این مجموعه مفهوم مکان را در امکانات مختلفش ارائه میدهد. از طبیعت تا خانواده و اجتماع. و این دو- فیگورها و مکانها – را در کنار هم به عنوان عناصری در روند تولید یک خاطره به کار میبرد. عناصر روزمره و زنده در دستگاهی که مبنایش را بر اقتباس بنا نهاده که ظهور هر کدام از آنها به دیگری بستگی دارد. خاطرات تاریخی در آثار جف وال جایی ندارند. وی تصاویری از خاطرات که به صورت تکه تکه در ذهن وجود دارند را بازآوری و آنها را جز به جز به زمان حال آورده و بازسازی میکند.
در این شیوه با آمدن گذشته به آینده و اقتباس از زمان حال تصویر بر زمان و مکان غلبه مینماید. تصویر او از جهان زاده عکسهاییهایی هستند که در بی زمانی بسرمیبرند.
جف وال چه در زندگی هنرمندانهاش و چه به عنوان یک تئوریسین، نسبتهای عمیقی با فلسفه دارد و از میان فیلسوفان، بیشترین تأثیرات را از فیلسوف آلمانی- یهودی والتر بنیامین (۱۹۴۰-۱۸۹۲) بیشترین تأثیر را پذیرفته است. والتر بنیامین میان تجربه بیواسطه روزمره (Erlebuis) و تجربه اصیل یا فلسفی (Erfahrung) تفاوت قائل است. هدف حقیقی آثار بنیامین بدل کردن تجربه روزمره به تجربه حقیقی است. یافتن وجههای خاص در بطن روزمرگیها. یافتن «تاریخ» در بطن امور صرفاً تاریخی، به منظور بازیافت نیروهای سرکوب شده گذشته برای بنا کردن آیندهای بهتر.
آنچه وال در بازآفرینیهایش سعی در بیان و تحقق آن دارد نیز چیزی از همین دست است. بنیامین در رابطه با ناپدیداری «مرگ» راوی در زمانه ما چنین میگوید :«هرچند که نام راوی برای ما آشنا است و هرچند که حضوری همهجانبه دارد، اما این حضور به صورت نیروی ملموس خود را نشان نمیدهد. او چیزهایی که از ما دورند و یا از ما فاصله میگیرند را به پیش میآورد.»
جف وال نیز به وضوح، بر این عدم حضور«آگاهی سنتی»، واقف است و آگاه از نیازی که ما در به روز کردن خاطرههایمان احساس میکنیم. او بخشی از خودآگاه را تصویر میکند تا در ناخودآگاه جای بگیرد. زمانی که وال یک پروژهی عکاسی را آغاز میکند، ایدهای ثابت و یا مفهومی خاص را پی نمیگیرد و در عوض تکیهاش را بر دریافت مستقیم از خاطرات پراکنده میگذارد و برای تصاویر خاص، روزمره و یا زیباییشناسانه موضوع تصویر را به حافظه بلند و یا کوتاهمدت خود ارجاع میدهد.
مکانها، تصاویر و فیگورهای موجود در آثار وال میتوانند برداشتی از خاطره و یاحتی خاطرهای از اثری در تاریخ هنر باشند.
وال در برخورد با موضوعی خارجی، چون فیلسوفان پرسهزن در آتن دوران باستان رفتار میکند. به بیان دیگر درست مانند کسی که شهودی مستقیم از برخوردش با زندگی شهری و مدنیت کسب مینماید(چه در ارتباطش با مردم و چه با قرار گرفتن در معماری شهری).
تمام این ارجاعات، تجربههایی را به صورت تکه تکه در ذهن او- در زمان حال- شکل میدهند. جف وال خود در این باره میگوید: مثل چیزی که در پس ذهن شماست، وشما نمیدانید که پیش از این آنجا وجود داشته ،اما بلافاصله که با آن در تجربهی مستقیم مواجه میشوید ، آن را میشناسید.
فراتر از بستری که اندیشهی وال را شکل میداد، در شیوهی اجرا در رسیدن به پردازش صحنه و مونتاژ تصاویر، وی خود را تحت تاثیر جریان سینما میداند.
« به طور کلی اغلب مشکلات عکاسی در فیلمبرداری نیز موجود است. اما سینما با پذیرش عناصر نمایشی ونیز پذیرش اینکه عناصر موجود در وجه دیداری عکاسی میتوانند با مهارت های نمایشی بیامیزند، محدودیتهای هنر عکاسی را شکست… از همان دست که من با آن محدودیتها به جدال پرداختم . این فضای تازه که به ناگاه به روی من گشوده شد، بسیار شبیه به نوع خاصی از نقاشی بود که در آن ، گزارش وقایع و تخیل با هم میآمیزند».
« سینما نخستین مبنایی بود که در شکستن زیبایی شناسی عکاسی در دستور کار خود قرار دادم». جف وال در نوع دید و صحنه پردازی و نیز در نوع برخورد با موضوعاتش، بسیار خود را تحت تأثیر کارگردانانی چون آنتونیونی و برگمان میداند. وی دربارهی فیلمهای این دو کارگردان چنین میگوید«:با دیدن این فیلمها چیزهای زیادی دربارهی خویشاوندی میان هنر نمایش، صحنه پردازی، طراحی، ترکیببندی و عکاسی آموختم. در نتیجه فیلم را به عنوان نخستین مدل در عکاسی برگزیدم.»
در عکسهای وال همه چیز در جای خود و در حال ایفای نقشی است که به آن محول شده. هیچ عنصری به صورت اتفاقی در متن تصویر جای نمیگیرد. عنوان آثار اغلب ساده و بسیار گویا هستند ونیز نقش مهمی در برخورد مخاطب با اثر را به عهده میگیرند. نچه وال را از عکاسان گذشته و حتی هم عصرش متمایز میسازد، نوع نگرش او به سوژه در کنار چیدمانهای دقیق و کارگردان مآبانهی اوست. بر خلاف نظریاتی که عکاسی را هنری کاهشی می نامند، هنر وال هنری افزایشی است. او در محدودهی قابش، هر چه را که بخواهد کم میکند ویا به وجود میآورد. ال حتی«لحظهی قطعی» را بازسازی مینماید تا در آنچه سالها برسون و شاگردانش گفتند، تجدید نظری صورت گیرد. در عکسی با عنوان«شیر،» چنین رویکردهایی به وضوح آشکار است.
جف وال سالهاست که با دوربین قطع بزرگ عکاسی میکند و نیز تصاویرش را به صورت چاپهای بزرگ و یا ترانسپارنتهای چند متری ارائه میدهد. وی در فاصلهی سالهای ۲۰۰۱-۱۹۶۹ بیش از صد نمایشگاه در سراسر دنیا برگزار نموده و تالیفات بسیاری از خود بر جای گذاشته است. وال هنوز هم از هنرمندان فعال و جریانساز هنر معاصر محسوب میشود واندیشههایش با گذشت سه دهه، هنوز هم امکان ایجاد تحولاتی بزرگ را درشیوههای نگریستن با خود دارند.
A painter of modern life (An interview between Jeff Wall and
Jean-François Chevrier) ,۲۰۰۰
Jeff Wall and me ,Jean-Chrastophe Ammann ,۲۰۰۲