اولین چیزی که در عکسهای وان در السکن به بیننده ضربه وارد میکند موضوع عکسهای اوست در کارهای اولیه وی، اغلب موضوعها از دوربین روبرگردانده، غمگین و اندیشناکاند و یا به جای دیگری خیره شدهاند.
عکاس جوان، مردان، زنان و کودکانی را مشاهده میکند که عمیقاً در دنیای خودشان غوطهورند، در تنهایی و رویایشان.
در کارهای متأخر آنها به طور گمراهکننده، سرسخت و با اعتماد به نفس به عقب نگاه میکنند. آنها به بازیگری تبدیل شدهاند تحت (زیر) فرمان کارگران ماهری که تنها آرمان (شعار) دارد. نشان بده چه کسی هستی؟ (یا خودت را نشان بده) ـ با این جملات او کارهای خودش را تمام میکند. فیلم تأثیر گذار او Bye که در آن او پیشرفت بیماری خودش را به سادگی ضبط کرده است؛ به صورت متوالی و زنجیروار و تهی از شرم بیجا.
چیزی که چشمان مدلها باید بگیرند در زبان اندامشان منعکس شده. عکاس زیبایی و هالهی اروتیک بدنهای آنها را دوست دارد. ضعف و آسیبپذیری و در عین حال توانایی و قدرت آنها را. او بازی وسوسه و ژست را میبیند. کشف پیوسته (ثابت) شکل دیگری از افسون زنانه، از سختی (یا شدت) مردانه یا آرزوی کودکانه.
همانند مجسمهای که او میخواست تبدیل به آن شود. او با حجم و توده سرو کار دارد. با تاریکی و روشنی با فرم و تأثیر آن در فضا.
او به طور پیاپی عکسهای رنگی میگرفت ولی ابزار صحیح او چاپ سیاه و سفید است یا (in Colour).
قدرت (یا نبرد، یا پتانسیل) پر معنی و بیانگر، هر سایه (تفاوت ظریف) از سیاهی ملایم (تیرگی ملایم) تا سفید (روشنی) بیرنگ از دگرگونی (تغییر) ظریف تنها تا کنتراست (تفاوت) چشمگیر آنها را به طور کامل مورد استفاده قرار داد.
او بر حرف خودش اصرار داشت، مردی با چشمان خدمتگزار به دنبال کسی که به آن کمک کند. با این وجود (ولی) اصلیترین دلیل برای او در به وجود آوردن عکسهایش بازشناسی (شناخت) خودش است.
فضاهای منحصر به فرد (ویژه) و موقعیتها در عکسهای او (تصاویر او)همیشه چیزی از احساسات را منعکس میکند. این خودشیفتگی نیست و به طور آشکار (واضح) مخالف افاده و تکبر است. وان در السکن اصالت را جستجو میکرد و برای او معنای «خالص و دستنخورده» ضروری نیست. ولی بیشتر تسلیم شدن کامل شخصی با بیمیلی در نقش یک زن و یا مرد در زندگی است. تفاوتی ندارد چه اندازه رقتانگیز (اسفناک) یا چشمنواز باشد.
این همان دلیلی است که به موجب آن او اغلب از مردم در گوشه هایی از جامعه عکاسی کرد که برای آنها نفعی در تظاهر در موقعیتشان وجود ندارد.
وی غرور و مقاومت آنها را برای زنده ماندن تشخیص داد. خصیصهای که خودش آن را دارا بود. وان در السکن شخصیتی فروتن (بی تکلف) نبود. او جذابیتی خاص داشت اثری که از او بهجا میماند. مستقیماً با خود او و شرایط محیط اطراف او ارتباط مستقیم داشت. این خصیصه غیرقابل انعطاف دربارهی او است. به نظر او این تکلیف و قضاوتی که دیگران در مورد او ابراز می کردند اغلب سخت (مشکل) میآمد.
او تصویری قابل توجه از عکاسی قرن بیستم آلمان از خودش به جا گذاشت و تأثیری قابل توجه بر عکاسان نسل بعد به جای گذاشت.
خصوصیت کار او خیلی زود به وسیله مردم درک و شناخته شد. او برای دو سال عکاسی کرد و آثارش را در طول سفرش به پاریس در سال ۱۹۴۹ به عنوان عضوی از GKF (اتحادیه عکاسان معتبر هلند) عرضه کرد. انتخابات اتحادیه به طور سرسختانه ای انجام شد. السکن در این انتخابات پیروز نشد ولی بدون بحث و مجادله یک سال دیگر در آنجا با عکاسان Adwinding آمستردام که گروهی چپگرا و آوانگارد بودند و بیشتر افراد اتحادیه GKF را تشکیل میدادند و به صورت مخفیانه در سالهای آخر جنگ جهانی دوم بر علیه آلمانها صحنه هایی را ضبط میکردند فعالیت کرد. در طول جنگ در آکادمی هنر آمستردام شرکت کرد زیرا میخواست از فشار گروه کارگری آلمان فرار کند. بعد از جنگ به عنوان فردی که جنگ را نفی میکند برای زمانی در معدن کار میکرد.
از لحاظ عاطفی و روانی بازگشت به مطالعه و درس خواندن دراین شرایط برای او غیرممکن مینمود و بدین دلیل واحدهای درسی خود را به صورت نیمهتمام رها کرد.
هیچکس دربارهی این سردر گمی و گیجی بعد از جنگ نمیتوانست اظها نظر کند. سؤالاتی که برای نسل وان در السکن نسلی که در طول سالهای افسردگی و ناامیدی جنگ جهانی رشد کرده و به بلوغ رسیده بودند بیجواب ماند.
حقیقت داستان جنگ که شامل اخراج یهودیان بیگناه هلند شد در این وضعیت پاریس را که همچنان مرکز فرهنگی اروپا بود و در طول جنگ نسبتاً ویران شده بود ترک کردند.
وان در السکن نیز در تابستان ۱۹۵۰ ـ شهر نورانی ـ پاریس را ترک کرد.
Kryntaconis عکاس مگنوم و عضوی از GKF در ابتدا طی نامهای از Pictorial Service او را به انجمن عکاسان مگنوم در پاریس معرفی کردند. اینجا او برای نامهای مشهوری همچون: هنری کارتیه برسون، رابرت کاپا، دیوید سیمور، جرج راجرساند، ارنست هاوس کسانی که او کار آنان را صمیمانه میستود به چاپ عکس میپرداخت و از این جا بود که رابطهی خود را با آتاکاندو پناهندهی زیبا و مستعد مجاری آغاز کرد کسی که سه فرزندش را در خودش جستجو میکرد.
او کارش را در Pictorial Service تنها برای شش ماه ادامه داد. در آن زمان در سورس زندگی می کرد و هرزگاهی کارهایی در زمینه عکاسی انجام میداد ولی اغلب اوقات را به پرسه زدن و نگاه کردن در خیابانها سپری می کرد.
سوای از هنرمندان کشورش که در میان آنها نقاشانی چون کارل ایل و نویسندگانی نظیر سیمون و نیکنوگ وجود داشت او با کسی آشنایی نداشت.
ملاقات او در یک کافه با شخصی روسی باعث ورود او به بوهیا از سنت ـ جرمین ـ دس ـ پرس ـ گروهی که شامل مردم جوانی از ملیتهای مختلف بود گردید. همهی آن ها نشانی از جنگ داشتند. افراد بی هدفی بودند که روزهای خود را دربارها و کافهها و رستورانهای کوچک با الکل و مواد مخدر سپری می کردند. السکن شروع به عکاسی از آنها نمود. آن چه برای او جذاب مینمود نگرش آن ها به زندگی بود که اغلب مخالف آرزوهایشان بود.
او روش خود را با استفاده از نور مصنوعی، دود و عکسالعملهایی که باعث کشف محیط اطرافش میگردید آغاز نمود.
از مشاجرات، وعدههای غذا و همچنین از بدنهای آنها که در خواب آرامش یافته، گم شدن در آغوش غرور و ناامیدیها عکاسی کرد.
یکی از آنها «ولی مایرس» هنرمند جذاب استرالیایی بود که السکن پرترهای خارقالعاده از او گرفت که تصوراتی از زیبایی، خیال و تنهایی در پی داشت.
زمانی که السکن با مدید مسئول بخش عکاسی موزهی هنر مدرن نیویورک در سال ۱۹۵۳ ملاقات کرد استایکن بسیار تحت تأثیر او قرار گرفت و کیفیتی داستانگونه در کارهای السکن یافت و از او خواست تا کتابی سوای این عکسها منتشر سازد.
استایکن نمایشگاه «خانواده بشر» را در سال ۱۹۵۵ ترتیب داد. این نمابشگاه به لحاظ نمایش ایدئولوژی بعد از جنگ مورد توجه و تشویق قرار گرفت و شامل یکی از تصورات السکن بود و کار او را به طور گسترده از عکاسی اروپاییان بعد از جنگ نشان میداد.
موفقیت این نمایشگاه موفقیتهای دیگری را در مؤسسه هنر شیکاگو و مرکز هنری واکر در میناپولیس در پی داشت. در ضمن، وان در السکن عکسهایی پیرامون یک داستان عشقی خیالی که توسط خود او نگاشته شده بود چیدمان کرد.
در سال ۱۹۵۶ کتابی موسوم به( عشق در کرانه چپ) به طور همزمان در هلند، آلمان و انگلستان بعد از هیاهوی فراوان منتشر گردید. این کتاب واکنشهای متفاوتی را در پی داشت. صحت مستند گونهی این کتاب به ویژه طبقهی متوسط هلند را شوکه کرده بود.
مانند بقیهی عمر خود، این بار نیز وان در السکن در برابر سانسور بیپرده و علنی ایستادگی کرد.
در بررسیهای مربوط به نمایشگاه موزهی هنرهای مدرن او، وان در السکن با ویگی مقایسه شد. اثر ویگی موسوم به شهر عیان ۱۹۴۵ یه شکلی حیرتآور اولین کتابی است که وان در السکن از آن به عنوان منبع الهام مستقیم خود نام میبرد.
اما تصاویر ویگی از زندگی در عمق جامعهی شهری تصاویر یک گزارشگر نگران هستند همان افراد همچنان در عکسهای وان در السکن ظاهر میشوند و این نشان از یک داستان جاری دارد. در این مفهوم وان در السکن جایی بین «ویگی» و
«نانگلدین» قرار دارد. عکاس اثر موسوم به ترانه وابستگی جنسی نان گلوین خود نیز یکی از طرفداران وان در السکن است.هر دوی آنها اعضای نسلی هستند که به تصویر میکشند. اگر چه درگیری و ایفای نقش نان در آن شخصیتر است. یک دلیل دیگر ربط دادن کار وان در السکن با کار نان گولوین وجود دارد: آرایش کتاب او دارای کیفیات یک فیلم است. در کار هر دو عکاس ایده اکتشاف و تحقیق در مورد حدود و پتانسیل عکاسی، فیلم و نمایش اسلاید نقشی مهم ایفاء میکند.
تا هنگامی که عشق در کرانه چپ سر از کتابفروشیها درآورد، او بار دیگر در آمستردام زندگی می کرد. در این هنگام او با آتاکاندو بود. در سال ۱۹۵۴ با او ازدواج کرد. در پاریس او عکسهای زیادی از کاندو و بچه هایش گرفته بود و میخواست کتابی از زندگی خانوادگی آنها بسازد.
در این میان عکسهای زیبایی از بچههای او نیز در فیلمهای وان در السکن مانند: به زندگی خوش آمدی کوچولو ۱۹۶۳ این شکل از صمیمیت، سحر روزمره زندگی، همچنان به شیوهای مشابه بیان می شود.
آمستردام از زمان سفر او به پاریس تغییر زیادی کرده بود. دوران سرکوبگر بازسازی بعد از جنگ دیگر به سر رسیده و بی بندباری جنسی و مصرف الکل رایج شده بود. بعد از طلاق، او مدتی با یکی از دوستان ژورنالیست خود به نام وان و ریجمان کار مشترکی را تجربه مینمود.
در حالی که جاز کرانه شرقی آمریکا با شدت هر چه تمامتر و فزایندهای شنیده میشد.
به لطف یان و ریجمان وان در السکن به اولین کنسرت جاز خود رفت. این کنسرت در محل اجرای کنسرتها در تاریخ ۱۷ سپتامبر ۱۹۵۵ برگزار می شد. او که از همان ابتدا طرفدار این موسیقی بود تا سال ۱۹۵۹ به کنسرتهای بیشماری در آمستردام و لاهه رفت و در این کنسرتها از همه نوازندگان بزرگ عکس گرفت، از مایلز دیویس گرفته تا فیتز جرالد. در سال ۱۹۵۹ این عکسها در کتاب کوچکی تحت عنوان جاز چاپ شد: چاپهای دانههای پر از کنتراست، تصاویر موزییسنها و تمرکز شدید با ریتمی دینامیک و قدری فیلمگونه.
با وریجمن، وان در السکن در طی این سالهامشغول به انجام کارهای مربوط به روزنامهنکاری شد که یکی از آنها مربوط به اوباش بود که در مجله وریج ندرلند در سال ۱۹۵۵ چاپ شد. عکس های او در روزنامههای عمده هلند به چاپ میرسیدند، مانند دی ولکسکرانت و هت پارول. دوربین رولیکورد او کم کم جای خود را به دوربین ایکا با لنزهای تله فوتو داد و این منجر به تغییر در سبک و دینامیک تصاویر او شد تا عکسهایش ژورنالیستیتر شود. بعد از یک دوره سر در گمی در روابط، او عاشق گردا وان در وین شد که در آن هنگام دانشجوی مجسمهسازی شد و در سال ۱۹۵۷ با او ازدواج کرد.
در همان سال به دعوت برادر همسرش که یک مردمشناس بود عازم آفریقا شد. این شخص برای موسسهای کار میکرد که اولین بار دو کتاب او را منتشر کرد و پول بلیط هواپیمای او را داد و قصد داشت تا سفر او را در قالب یک کتاب منتشر سازد: کتابها همواره دارای چارچوب معروف وان در السکن بودند و او بیش از ۲۰ عدد از این کتابها را منتشر ساخت. همه این کتابها دارای نشان او هستند. وی با طراحان برجسته هلندی کار کرد اما اثر کار خود او همیشه نمایان بود. کولاژهای چاپ شده او همواره از دیوارهای خانهاش آویزان بودند. او دائماً روشهای تقویت تصاویر به وسیله خود آن ها و نیز کنتراست آنها با یکدیگر یا نمایش یک خط فکری را آزمایش میکرد.
باگارا که روایت سفر وان در السکن به افریقاست در سال ۱۹۵۸ چاپ شد. این کتاب زیبا واکنش کتبی را ایجاد نمود. همانطور که انتظار میرود،این کتاب فاقد آثار انسانشناسی است. او از پستی بلندیهای دراماتیک روستای باندا با شور و شعری عکس گرفته که مختص خود اوست.
کتاب بعدی او به نام «زندگی شیرین» سند مهارت او است. عکسها و نیز روایت با زیبایی و پویایی خود اثرگذار مینمایند. این کتاب در سال ۱۹۶۶ تقریباً شش سال بعد از سفر ۱۴ ماهه او با گردا به آفریقای غربی و جنوبی، مالزی، سنگاپور، هنگ کنگ، ژاپن، مکزیک و امریکای شمالی منتشر شد. در طی این سفرها، به ویژه در ژاپن، او روش مشاهده خود را کامل کرد. در این جا او صرفاً مشاهده گر نیست بلکه کارگردان نیز هست. تفاوت کاملی میان عکسهای گرفته شده در دوربان و اوزاکا مشاهده میشود.
اولی تصویری روشن از تبعیض نژادی در افریقای جنوبی است و نقطه اوج آن کلک چاپی است که به عابر سفیدپوست هالهای نور میدهد. این نوع چاپ در هلند رایج بود. به ویژه در دهه ۱۹۷۰. تصویر دوم رویارویی مستقیمی را نشان می دهد که تقریباً نمایشی تهدیدآمیز از جذابیت ژاپنی است، گروهی از تصاویر که میتواند برای عکاس مرگآفرین باشد: تصویری مبتنی بر تقابل.
سالها بعد در یک مصاحبه رادیویی در سال ۱۹۸۷، وان در السکن که روشش شبیه به شکاری بوده که طی آن او از دور دست طعمه خود را که زوجهای زیبا، شگفتانگیز و پر رمز و راز بودند میدیده و سپس روی آنها زوم میکرده(و سر انجام به موقع آنها را با یک لنز زاویه باز می گرفته است.) شرح این روش، شامل تغییر لنز دارای کیفیتی فیلمگونه است. این تصادفی نیست. در طی همین سفر به دور دنیا، فیلم که تا آن موقع او به طور آزمایشی مورد استفاده قرار میداد به تدریج تبدیل به مدیوم ثانویه او شد. با یک فیلم برای انجمن کشتیرانی هلند او توانست مخارج سفر خود و گردا با قایق را تأمین نماید. منبع دوم پول به وسیله فیلمهای مسافرتی تأمین شد که او با گردا تولید کرد: این فیلمها به صورت ماهانه توسط تلویزیون هلند پخش شد.
وان در السکن به سختی توانست ناشری را برای اثر خود موسوم به «دنیای دیوانه» پیدا کند. این کتاب مربوط به سفر او به دور دنیا بود. تا حدی به دلیل استیصال، او در دهه ۱۹۶۰ شروع به فیلمبرداری با دفعات بیشتری کرد و فیلمهای مستند و مصاحبههای تلویزیونی زیادی ساخت که به دلیل تکنیک نسبتاً ساده و قابل مانور آن با سینما واریته شباهت زیادی داشت. مانند رابرت فرانک که شروع به فیلمبرداری در همان زمان کرد وان در السکن موضوعات خام و یا زندگینامه خود را ترجیح میداد. برای هلند، رویکرد وان در السکن خروج کامل از تلویزیون فعلی را نشان داد، که به صورت رسمی کارگردانی شد. در بسیاری از فیلمهایش او نقش یک شخص و یک عکاس و یک فیلمبردار را بازی میکرد. یکی از نمونههادوربین محبوب ۱۹۷۱ است که تصویر خود اوست که تا حدی به وسیله گردا گرفته شده است و وان در السکن به خاطر آن جایزه سینماتو گرافی را دریافت نمود.
در ارتباط با انتشار «زندگی شیرین» در سال ۱۹۸۶ موزه استدلیک در آمستردام یک نمایشگاه از آثار قبلی او تحت عنوان «هی، اونو دیدی؟» ترتیب داد. این وداع وان در السکن با عکاسی بود. این آثار که کاملاً با سبک دهه ۱۹۶۰ هماهنگ بود به عنوان یک رویداد بزرگ ظاهر شد. ورودی که شامل یک راهروی کوچک بود که دیوارهای آن با عکسها پوشیده شده بود. در اولین اتاق صدای یک روزنامهنگار معروف که از یک خیمه کاغذ طلایی میآمد شنیده می شد که یک کتابچه کلاسیک را میخواند. این کتابچه مربوط به عکاسی با موضوع تجهیز یک تاریکخانه بود. در داخل خیمه مذکور تاریکخانه قرار داشت: یک هرج و مرج بیسابقه. این نمایشگاه مرکب از تعداد زیادی عکس، صفحههای کنتاکت، اسلاید و اظهارات عکاس بود. کتاب همراه با آن که در ۷ چاپ خارجی منتشر گردید به همان اندازه موفق بود و بدین ترتیب این نه تنها یک وداع نبود بلکه شروعی جدید بود.
به دنبال این رویداد، او با مجله با کیفیت «خیابان» قرارداد بست و تا سال ۱۹۷۹ با این مجله کار کرد و با نویسندگان مشهور در سفرها همراه شد. از روی این اثر که اغلب به صورت اسلایدهای رنگی بود او گلچینی برداشت نمود و به صورت کتاب دوستت دارم ۱۹۷۷ درآورد. او گفت که این کتاب مردم، کتاب زنان و مردان، لیبیدو، سکس، عشق و دوستی است. شرح شادی، غم، رنج، مرگ،جنگ، شجاعت و زندگی است. Joie de vivre و درگیری که در این شرح ظاهر می شوند ویژگی وان در السکن هستند.
عکسها از جمله دوستت دارم نه فقط از اشکال مختلف عشق و شهوت بلکه از نفرت، هماهنگی و ستایش شیوه ادامه راه توسط اشخاص تحت شرایط باورنکردنی بهره میبرد. بنابراین کتاب فوق در یک مفهوم پاسخ دهه ۱۹۷۰ به خانواده نوع بشر است. ترکیبی پویا از تحولات شدید اجتماعی و پدیدههای آن سالها، از فرهنگ آزادی جنسی گرفته تا عواقب سریع قحطی در بنگلادش. بر خلاف خانواده نوع بشر، این مبتنی بر ایدئولوژی برابری نیست بلکه بر اساس احترام به فردیت است. اد فردی خوش سلیقه بود اما همچنین فردی بود که دارای وجدان اجتماعی نیرومندی بود. او که یک فردگرا هرج و مرج طلب یا آنارشیست بود به هیچ دستهبندی و جناح سیاسی وابسته نبود، اگر چه دو برنامه تلویزیونی درباره جهان سوم تولید کرد که منجر به جمعآوری پول به صورت گسترده شد. معروفترین اینها یک برنامه درباره قحطی سال ۱۹۷۴ در بنگلادش بود. این اثر نتیجه مستقیم قرارداد عکاسی با یک هفتهنامه بود. (دوستت دارم) نیز در موزه استدلیک به نمایش درآمد. در طی این دوره وان در السکن همچنان با این شکل از نمایش کار میکرد. یک اجبار مشابه در آزمایش در سال ۱۹۷۸ منجر به ایجاد کتاب بیتکلف و شاد بهنام «سلام» شد که در آن او تصاویری رنگی از زوجهایی که در گذشته عکاسی کرده بود در کنار هم قرار داد. این سه مضمون به دهههای آخر زندگی اد شکل می دهند: خانهای جدید و عشقی جدید در روستای آن سوی آمستردام، علاقه روبه رشد به ژاپن که در خلال سفرها کتابها و نمایشها نشان داده شده و سرانجام بیماری نهایی که منجر به ایجاد شاهکار آخر او یعنی فیلم خداحافظی شد. ازدواج او با گردا که از او دو بچه داشت در آغاز دهه ۱۹۷۰ متلاشی شد. وان در السکن که ساکن شهر بود به یک مزرعه در ایسلمیر در نزدیکی ادام نقل مکان کرد و برای مدتی عکاسی و فیلمبرداری را کنار گذاشت. بعد از مدتی تنها زندگی کردن او شروع به برقراری ارتباط با زنی جوانتر به نام آنک هیل هورست نمود. الهام او بازگشت. آنها صاحب یک پسر بچه شدند و در سال ۱۹۸۰ وی کتاب خود موسوم به ماجراهای ییلاق را منتشر کرد. این کتاب که به صورت فیلم هم درآمد به تمجید از زندگی روستا میپردازد و زندگی خانوادگی در تصاویر شخصی و بسیار رمانتیک را تحسین مینماید.
بعد از سفر به دور دنیا، ژاپن و ساکنان آن برای وان در السکن معنای خاصی پیدا کردند. تصاویر اولیه او از ژاپن نشانگر جامعهای است که هنوز سنتی و بومی خالص است. البته این موضوع به سرعت تغیر کرد و در دهههای ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ دیگر ژاپن با گذشته فرق داشت. برای خود ژاپن، عکسهای اد ارزش تاریخی زیادی داشتند، چون هیچ عکاس دیگری در
آن زمان با چنین شیوهی مستندی کار نمیکرد. یک کتاب از این عکسهای زیبا در سال ۱۹۸۷ در ژاپن چاپ شد. مثل همیسیشه، اشخاص غیر عادی بودند که توجه او را به خود جلب میکردند: همراه با زندگی خیابانی، او بقدرت مردانگی یاکوزاها ـ جنایتکاران ژاپنی ـ و مناسک کشتیگیران سامو و گیشاها را به تصویر کشید.
به ویژه در دهه ۱۹۸۰، وان در السکن مکرراً به ژاپن سفر کرد و هدفش نگارش کتابی فراگیر بود که سرانجام در سال ۱۹۸۸ تحت عنوان «کشف ژاپن» منتشر شد. در این اثر وان در السکن خود را مجذوب تمایز مشخص میان کهن و روشهای فعالی زندگی که متأثر از غرب است و در میان جوانان بیان میشود نشان میدهد، مضمونی که او در دهه ۱۹۸۰ در آمستردام کشف نمود. تحسین خود ژاپنیها نیز موجب ایجاد نمایشگاههایی در این کشور شد و کارهای قبلی نیز به زبان ژاپنی مجدداً منتشر گردید و کار او بارها و بارها نمایش داده شد. نمایشگاه آثار قبلی او بلافاصله بعد از مرگ وی در سال ۱۹۹۳ در توکیو و اوزاکا برگزار گردید.
در سال ۱۹۸۸ وان در السکن مبتلا به سرطان پروستات گردید. برخلاف آنکه این بیماری نیروی او را تحلیل برده بود، اراده او برای ادامه کار همچنان به گونه تحسین برانگیز محکم مانده بود. او دست به تدوین کتابی از عکسهایش در هنگ کنگ زد، اثر باگارا را به زبانی آماده کرد و روی اثر موسوم به «یکی بود یکی نبود» کار کرد. دو جایزه برای کل آثار او که در سالهای ۱۹۸۸و ۱۹۹۰ اعطا شد نشان از درک رو به رشد آثار او دارد.
در سال ۱۹۸۹، او تصمیم به ساخت یک فیلم از بیماریاش و نیز زندگی با همسرش آنکا گرفت. این تصمیم در بر دارنده منطق خاصی بود، منطق شخصی که شخصیتش همواره اساس کارش است. از دسامبر ۱۹۸۹ تا ژوئن ۱۹۹۰، با وقفههای طولانی و کوتاه، وان در الکسن افول جسمانی خود را در خانه و در میان اعضای خانواده به صورت فیلم درآورد. وی در این فیلم معمولاً روبهروی آیینه مینشیند به طوری که بتواند دوربین را خودش با کمک ابزاری آنک به حرکت درآورد. فرم فیلم مذکور به صورت منولوگ و روایت بیماری اوست که از زبان خودش بیان شده و فیلمبرداری شده است. فیلم مملو از خشم و نا امیدی و نیز شوخطیعی، اختیار و اثرگذاری است. آنچه که او به بیننده اجازه میدهد ببیند و بشنود بسیار صادقانه است و بی رو دربایستی، تکان دهنده و اغلب ناراحتکننده است. اگر چه او تنها گاهی اوقات می تواند بر اندوه خود فایق آید ولی هرگز اشک نمی ریزد و احساسی نمیشود. صدای او شنیده میشود، همان صدای آشنای کتابها و فیلمهایش، که بیانگر عشق او به زندگی و خشم او از بیعدالتی است و این صدا شخص را به چالش میگیرد تا درسی تنها را که مربوط به او میشود به مورد اجرا بگذارد. نشان بده کی هستی. (یا نشان بده چه کسی هستی؟)
وقتی به گذشته مینگریم درمییابیم که همراه با دو فیلم دیگر «خداحافظ» دارای سه تصویر از زندگی خود اوست. در سال ۱۹۸۳ اد وان در السکن فیلم خوش آمدی به زندگی کوچولوی عزیز را ساخته است در مورد محله کارگرنشین آمستردام که در آن زندگی کرده بود، دخترش تینلو، بارداری همسرش گردا و تولد اولین پسرش. کمتر از ۲۰ سال بعد در سال ۱۹۸۱ او قسمت دوم این فیلم را ساخت و در آن عمدتاً بر زندگی دو فرزندش تمرکز نمود که تا این زمان ۱۸ و ۲۰ سال داشتند. با یک دوربین مخفی او متلاشی شدن این محله در اثر فحشا و مواد مخدر را ثبت نمود.
«خداحافظ» که در آن آنک و پسر جوان آنها حاضر هستند پایان این سهگانه است که به شکلی باورنکردنی شجاعانه میباشد.
مانند همه عکسهایش این فیلمها مضامین بزرگ هستی بشر را تصویر میکشند. وان در السکن آن ها را با استعداد منحصر به فرد و حیرتانگیز خود به تصویر کشیده است. وان در السکن در ۲۸ دسامبر ۱۹۹۰ در گذشت. یک ماه بعد فیلم خداحافظ در فستیوال فیلم روتردام و تلویزیون هلند به نمایش درآمد.