انقلاب
عکاسى
رضا دقتى عکاس (فتوژورنالیست)
متولد سال ۱۳۳۱ تبریز
یادگیرى عکاسى به صورت شخصى و از سن ۱۴ سالگى
تحصیل رشته معمارى در دانشگاه تهران ۱۳۵۶ _ ۱۳۵۰
عکاسى از وقایع انقلاب براى آژانس فرانس پرس ۱۳۵۸
خبرنگار مجله «نیوزویک» در ایران ۱۳۶۰ _ ۱۳۵۷
سفر نخست به افغانستان ۱۳۶۲
خبرنگار مجله «تایمز» در خاورمیانه ۱۳۶۷ _ ۱۳۶۲
ـ مشاور در برنامه بشردوستانه سازمان ملل در افغانستان ۱۳۶۹ _ ۱۳۶۸
ـ دریافت جایزه به خاطر گزارش هاى تصویرى براى «نیویورک تایمز» (۱۳۷۵ _ ۱۳۶۸)
ـ عضو داوران جایزه «ورلدپرس فتو» ۱۳۷۷
ـ تهیه گزارش هاى تصویرى براى مجله نشنال جئوگرافیک، فیگارو، وانیتى فایر و نیویورک تایمز ۱۳۸۲ _ ۱۳۶۹
ـ تأسیس مرکز فرهنگى _ رسانه اى «آنیا» در کابل
ـ برگزارى نمایشگاه عکس بر «دیواره باغ لوکزامبورگ» پاریس ۱۳۸۰
ـ انتشار ۸ مجموعه عکس ۱۳۸۲
ـ داور دو دوره دیگر از جایزه «ورلدپرس فوتو»
محمد شمخانى: یکى از شاخه هاى عکاسى و شاید تنها شاخه آن که توانسته است آوازه و اهمیت خود را از مرزهاى ایران فراتر ببرد و در جهان جایگاهى درخور براى خود دست و پا کند، «فتوژورنالیسم» ایرانى است. این جریان رونده و روان که در جایى هم از آن به عنوان مکتب عکاسى خبرى ایران یاد شده است، شاید بیش از هر چیزى مدیون مرهون وقایع مهمى باشد که در ۳ دهه اخیر این سرزمین روى داده و نگاه جهانیان را به نشانه هاى تصویرى و مستند آن معطوف کرده است. مهمترین رویداد در این بین، شاید همان انقلاب مردمى سال ۱۳۵۷ بوده باشد، که زمان و زمینه را براى ظهور و بروز یک حرکت خودجوش عکاسى آماده کرد و باعث شد که چند چهره خود را در آینه آن کشف کنند.
به همین دلیل هم بیراه نیست اگر دو ترکیب «انقلاب عکاسى» و «عکاسى انقلاب» را اینجا مشابه و مترادف هم بدانیم و بپنداریم و آنها را ردیف هم قرار بدهیم.
چند سال پیش نمایشگاهى در سالن «الکترا»ى پاریس برگزارشد، که عنوان «نگاه ایرانى، یک انقلاب عکاسى» را یدک مى کشید. نمایشگاهى که به خودى خود ادعا داشت که دارد عکاسى بیست سال اخیر ایران را یک جا و یکباره نشان مى دهد. یکى از کسانى که به این نمایشگاه اعتراض کرد و انتقاد خود را در قالب یک نامه نشان داد و آثار خود را از آن پس گرفت، «رضا دقتى» عکاس مشهور و موفق ایرانى بود که او را در جهان و در جرگه عکاسان با نام «رضا» مى شناسند. اعتراض رضا به نمایشگاه پاریس، بیشتر به خاطر نگاه نوعى حاکم بر آن بود و سانسورى که در آن اعمال شده بود. این انتقاد از سوى کسى که هم از چهره هاى مطرح عکاسى خبرى و مستند اجتماعى ایران بود و هم شهرتى بسیار بیشتر و بزرگتر از نمایشگاه یاد شده داشت و هم با روند عکاسى ایران و جهان آشنا بود، چندان بیراه نمى نمود و جاى تأمل داشت.
رضا، به طورى که در بیوگرافى جمع و جور او آمده است، به صورت شخصى و از سن ۱۴ سالگى، آغاز به آموختن عکاسى مى کند و بعدها دانشجوى معمارى دانشگاه تهران مى شود و با علاقه به عکاسى از زندگى روستایى و معمارى ایران مى پردازد. انقلاب ۵۷ اما، نگاه او را از مضامین روستایى مى گیرد و به خود معطوف مى کند و اورا به پوشش این رویداد فراگیر براى آژانس «فرانس پرس» وامى دارد. همکارى رضا با فرانس پرس، در ادامه ابعاد دیگرى به کار او مى بخشد. به طورى که عکس هاى او مورد توجه تعدادى از مطبوعات طراز اول دنیا قرار مى گیرد و تا قبل از سال ۱۹۸۹ آثارى از او در نیوزویک، تایم، لایف، پارى ماچ و استرن به چاپ مى رسد. او در فاصله بین سال هاى ۱۹۸۳ تا ۱۹۸۸ خبرنگار تایم در خاورمیانه مى شود و از سال ۱۹۸۹ تا ۱۹۹۰ مشاور برنامه بشردوستانه سازمان ملل در افغانستان.
افغانستان یکى از کشورهایى است که رضا در آن فعالیت هاى زیادى داشته و دارد. گستره این فعالیت ها، از عکاسى در دامن و دامنه هاى جغرافیایى و سیاسى این کشور، تا زندگى بلندمدت در آن و تأسیس بنیاد مطبوعاتى و رسانه اى «آینا» را دربرمى گیرد. یکى از شخصیت هاى بزرگ افغانى هم که در این آمد و رفت ها، بسیار مورد توجه او قرار مى گیرد، «احمد شاه مسعود» است. کسى که رضا او را «مرد ادبیات، مرد همیشه در صحنه و کسى که همواره و صادقانه، دانسته ها و خوانده هایش را باور داشت» مى شمارد و شروع دوستى و آشنایى خود را با او چنین بازگو مى کند: «در کشاکش حمله و تعقیب و گریز روس ها در اواخر فروردین ۱۳۶۴ در میان برف و کولاک و راه صعب العبور و دشوار کوههاى نورستان به سمت پنجشیر در حرکت بودم و تلاش مى کردم تا شاید به دیدار مبارزى نایل شوم که صد هزار سرباز روس کمر به قتل او بسته بودند، مسعود. ۲۹ اردیبهشت ،۱۳۶۴ صبح خیلى زود از خواب برخاستم و براى اولین بار او را دیدم، لحظه اول دیدار شخصیت هاى «چگوارا» و «باب مارلى» برایم تداعى شد، ابهت پیامبرگونه اى داشت و از گرماى یک انسان عادى برخوردار بود، نزدیک که شدیم مرا در آغوش کشید و بوسید و سپس گفت، مى دانم که براى رسیدن به اینجا راه بسیار سختى را پیمودى و از اینکه در انتظار ماندى عذر مى خواهم. زیر درختى، کنار رودخانه نشستیم تا سخن بگویم، همین طور که نگاهش به رودخانه بود، سؤالهاى دقیقى در مورد سفرها و تجربه هاى من مى کرد. انسان بسیار باهوش ولى در عین حال ساده و صادق جلوه مى کرد. با پرسش هاى عاقلانه و ژرف خویش در مورد بیشتر مسائل جهان به عمق بینش او پى بردم. یک بسته شطرنج به عنوان تحفه به او هدیه کردم. برقى در چشمانش مشاهده شد و خنده کنان گفت: حریف خوبى هستى؟
یکى از عکس هاى معروفى هم که این هنرمند در رزومه خود آورده است، او را در هیأت یکى از یاران شاه مسعود و در حین بازى شطرنج با آن شخصیت فقید افغانى نشان مى دهد.
عکاسى رضا، اما در سال ۱۹۹۱ وارد دوره دیگرى مى شود که شاید به مراتب اهمیت آن بیشتر از کارى بوده باشد که تا آن موقع انجام داده بود. او در سال ۱۹۹۱ به عکاسى براى مجله «نشنال جئوگرافیک» مى پردازد و اولین پروژه خود را در آن مجله منتشر مى کند. بعدها و در سالهاى ،۱۹۹۴ ۱۹۹۶ ، ۱۹۹۷ ، ۱۹۹۹ ، ۲۰۰۰ و ۲۰۰۱ گزارش هاى تصویرى دیگرى از او در این مجله سیار معتبر به چاپ مى رسد که در کشورهایى چون ترکیه، چین، مصر، عربستان سعودى، لیبى، افغانستان، کشورهاى حوزه دریاى خزر و… عکاسى شده اند. سال ۱۳۸۱ و در نقدى بر نمایشگاه عکس مؤسسه «نشنال جئوگرافیک» در موزه هنرهاى معاصر تهران نوشتم: «آثار منسجم این مجموعه بیش از آنکه به دنبال ایجاد حال و هوایى خاص، در تکیه به پیامى خاص باشند، اشاره به پیامى گشوده دارند که در ذهن قابل ارجاع به نمونه هاى فراوان دیگرى است. نمونه هایى که در چشم انداز بدون قاب خود بارها دیده ایم و انگار که ندیده ایم. همان چیزى که رولان بارت فیلسوف و جامعه شناس فرانسوى، در پژوهش خود درباره عکس و در بیان نسبت فراگیر عکاسى با زندگى امروز، چنین بازگو مى کند: «عکاسى در آغاز براى اینکه شگفت زده سازد، امور چشمگیر را عکاسى مى کرد، اما خیلى زود و با یک حرکت معکوس عادى، هرچه که عکاسى مى کند، چشمگیر مى سازد. بنابراین «هر چیزى» حد اعلاى ارزش مى گردد.» بارت این انگاره را در برابر «گستره کاملى از شگفتى ها» براى تماشاگر، مطرح مى کند که به ترتیب مورد نظر او عبارتند از: بکر بودن سوژه، عادت هاى دیدارى ناشى از دیدن نقاشى، مهارت عکاس، پیچ و تاب هاى تکنیکى و کشف شانسى (شکار لحظه ها). او این شگفتى را اصل و اساس عکس هایى مى شمارد که بر «شوک» بصرى استوارند و عکس را زمانى «شگفت آور» مى داند که بیننده نداند به چه علت گرفته شده است.»
عکس هایى هم که رضا و براى مجله نشنال جئوگرافیک گرفته است، اگر نگوییم که نعل به نعل مطابق ایده و عقیده رایج در عکس هاى این مجله و این مؤسسه است، درست همان توصیف و تردیدى را برمى انگیزد، که در بخشى از آن نقد و یادداشت اشاره کرده ام. در عکس هاى او، اما، یک ویژگى بر دیگر ویژگى ها مى چربد و آن حضور انسان و نگاه انسانى در مرکز ماجراست. گاهى این عکس ها به یک پرتره به ظاهر ساده تقلیل مى یابد و گاهى با انتخاب یک زاویه حقیقى، با حضور زنده و بالنده عکاس همراه مى شود و پرده از واقعیتى تلخ یا شیرین برمى دارد. براى مثال مى توان از عکس هاى افشاگرانه رضا در قتل عام رواندا و بروندى یاد کرد که به گفته او نظامیان فرانسوى در آن دست داشته اند: «یکى از کارهاى عمده اى که کردم این بود که نشان دهم دولت و ارتش فرانسه در مسأله قتل عام دست داشتند. چهار سال بعد از قتل عام بود که خبرها در خود فرانسه کم کم درز کرد و معلوم شد که واقعاً این طور بوده است.»
این را رضا در نمایشگاه برگزیده اى از آثارش مى گوید که سال ۱۳۸۲ به همت مجلس سناى فرانسه و بر دیوارهاى باغ لوکزامبورگ پاریس برگزار شد. نمایشگاهى که ۸۵ قطعه عکس صد و بیست در صد و هشتاد سانتیمتر او را که برگزیده اى از ۲۰ سال فعالیت فتوژورنالیستى او در ۲۲ کشور جهان بود، نشان مى داد. این نمایشگاه که «درد مشترک» نام داشت و عنوان آن از شعر احمد شاملو اقتباس شده بود، سال بعد و به مناسبت هشتمین کنفرانس همبستگى بین المللى استان کبک (کانادا) به مدت یک ماه در گالرى «بلوآپ» مونترال تکرار مى شود.
رضا که تجربه اى طولانى در کارهاى بشردوستانه و کمک رسانى به قربانیان کشورهاى مختلف و به ویژه افغانستان دارد، در سال ۲۰۰۱ به افغانستان بازمى گردد و بنیاد فرهنگى _ رسانه اى «آینا» را در کابل پایه ریزى مى کند. مرکزى براى کارآموزى جوانان افغانى در رشته هاى روزنامه نگارى، عکاسى، فیلمبردارى و کامپیوتر، که با مشارکت کارآموزان خود چندین مجله و روزنامه مستقل منتشر مى کند و در دورافتاده ترین نقاط این کشور به نمایش سیار فیلم مى پردازد.
از آثار رضا همچنین تاکنون ۸ مجموعه منسجم به چاپ رسیده که دربرگیرنده بیش از هزار قطعه از عکس هاى اوست و عناوینى چون «بودا» و «مسعود» (احمدشاه مسعود) و… دارد و به گوشه اى از سوابق و تجربه هاى او مى پردازد. عکاسى که به سوژه هاى خود علاقه مند است و به آن نزدیک مى شود و با آنها زندگى مى کند و به ثبت درک و دریافت هاى درونى خود از آنها مى پردازد و این ویژگى بسیار مهمى است که تنها در معدودى از فتوژورنالیست هاى ایرانى وجود دارد و به چشم مى آید. کسانى که «انقلاب عکاسى» ایران را رقم زده اند و نام بردن و شمردن آنها، حالا خیلى دشوار نیست.