شهروز نظری:
سرزمینی بسان عناصر مدهوش، محصل های پرانرژی آینده دار، زوج های جوان ناپایدار، دختران سرخ موی کک مکی که رنگ موهایشان در عکس های سیاه و سفید دیویدسون محو شده است. پسرهایی جیمز دین وار به رب النوع های نرینه معاصر شباهت دارند. آنها در بروکلین سبکسرانه پرسه می زنند، سیگار می کشند، جلف بازی در می آورند و آخر شب آنگونه که بابا و ماما نفهمند با زیرکی کلید را در قفل می چرخانند.
کتف های ستبر یونانی مآب بر بدن نحیف کالج پسندشان قدری مضحک جلوه می کند. اینها همه آن چیزی است که از نگاه دیویدسون گذشته است.
وقتی عکس هایش را می بینی به جدی بودن حرف های آدمی پی می بری که چهره ای بیشتر از یک آرتیست به یک پدر شباهت دارد. نحوه لباس پوشیدنش از عکاسی خبر می دهد که می تواند نگاتیو دوران تحصیلش در ییل (Yale) را در فایل های مرتب آپارتمان خیابان ۸۶ غربی نیویورک با تاریخ و محل رودررویتان قرار دهد.
در مصاحبه با Photo Grapher Forum گفته بود «آنچه مهم است ظرفیت انسان برای کشف خود زندگی است نه فناوری.» واقعیتش هم این است که مجموعه بروکلینش به معنای واقعی ما به ازای آمریکای دهه ۶۰است.
اینکه چرا زندگی و زنده بودن برای عکاس که تصاویرش در یک فضای دو بعدی محکوم به فریز شدن است مهم به نظر می رسد خیلی تعجب برانگیز است. گویی هنرمند می خواهد آدم های درون نیترات نقره هم برای ابد نفس بکشند و بروس دیویدسون موفق شده است تا در پروژه های دانشگاه کلمبیا (Cokombia Univensity) پارک مرکزی و مترو مجموعه هایی که برای نشنال جئوگرافیک و تایم و ووگ (VOGUE) تهیه کرده است به زندگی به معنای رایج و عرفی آن در ابنیه و فضاهای مختلف دست یابد.
آمریکا سرزمین زیبایی است پر از لوکیشن، آدم، فیگور ولی عکاسی از آن یک خاصیت دارد؛ برای آدم غریبه آنقدر پرزرق و برق و غیرعادی است که می شود خاطراتی از نور و رنگ و بلوارهای عریض و طویل و برج های دیترویتی و شب های نیویورک و وسعت آریزونا فقط باید بچه یک طلاق آمریکایی از ایلینویز باشی که برایت بچه دبیرستانی های مغرور و عقده ای و تنهایی کافه نشینی مردان و کارگران فصلی ابنیه بتواندمعنی داشته باشد.
در یکی از بهترین عکس هایش که در مجموعه Magnum Photos نیز به نمایش درآمده؛ خیابانی با عرض کم و طول بی حساب در بروکلین است، آدم ها به دو دسته تقسیم شده اند.
آنهایی که تفریح می کنند و آدم هایی که زندگی می کنند؛ این واقعیت بروکلین است.
ردیفی از شورلت و دوج مثل ستون های زرهی صف کشیده اند؛ آماده اند که هر لحظه… در چنین خیابانی خیلی چیزها تعبیری تهی دارد، اندیشیدن یک قلقلک به حساب می آید. همه در عملگرایی مطلقند، ولی آنچه در این عکس حائز اهمیت است انتخاب لحظه ای است که توانسته به جزئیات فراوانی برسد نگاه های متراکم سرچهارراه به مادرانی که دارند کودکانشان را به خانه می برند، مردان خسته از کار روزانه و جوانانی که در میانه خیابان بیس بال بازی می کنند و تک اتومبیلی که از انتهای خیابان می آید و چند ثانیه دیگر بازی را برای چند لحظه متوقف خواهد کرد. شکل اروپایی خانه ها و کودکانی که پراکنده در عکس پخش و پلاشده اند این ذکاوت و انتخاب لحظه غایی دلیلی است که دیویدسون را به یکی از جدی ترین دانش آموختگان کارتیه برسون تبدیل کرده است.او آمریکا را فرانسوی وار عکاسی می کند. آدم های او هم مانند برسون خیلی عادی و عامیانه اند اما در عکس به یک موجود مهم تبدیل می شوند به کسی که باید به تاریخ خیلی مشخصات و اطلاعات را منتقل کند. در واقع آن دو دانشجوی دراز کشیده در چمن های کلمبیا باید بخشی از تاریخ آمریکا را به آیندگان توضیح دهند؛ لباس پوشیدنشان، نوع تحصیلات، طبقه بندی های اجتماعی، چگونگی دوست داشتن آمریکایی، سیستم آموزش و در نهایت معماری زیستگاهشان را.
روزنامه شرق، ۴دی ۱۳۸۲، شماره ۹۸، سال اول