معلولینى منزوى در خانه معلولان، زنى با پوزه بند در اتوبوسى که حامل افسردگى است، دخترى به نام زهره بر بازوى پدر کارگر خرد و خاکشیرش خالکوبى شده است. متهمه اى چادرى با پلاک آویخته اى با شماره ،۲۹۰۹۶ تزریق معتادان در ویرانه ها، مردى با اشک مالیده بر مخروبه اى که روزى خانه اش بود، جنازه خاک آلود فرزندانى که اگر مى توانستند از زیر آوار زلزله بم جان سالم به در ببرند حالا بر دوش پدرانشان حمل نمى شدند، میت هایى کفن پوش که در گودال ها و به امان خدا رها شده اند. از واکسیناسیون بگیر تا اکراد، افاغنه، کارگران نیشکر، برنده صلح نوبل، سربازانى در میدان مشق، آپارتمان هایى در شب، منگى در میان یک تظاهرات، دعوا و درگیرى در مجلس، وزیر امور خارجه و رئیس جمهور همگى حضور دارند تا صفحه اى از تاریخ ملتى را مصور کنند.
– هیچ نازک دلى نگاه و بغض هراسیده کودک پاپتى و نیمه عریانى را فراموش نمى کند که از لابه لاى ترافیک داشت از چنگ تعقیب کننده اى مى گریخت که در کادر نبود- اتفاق خوبى که در این نمایشگاه مى افتد آن است که از یکسو زمین هیچ گاه آن چنان که در این نمایشگاه به تصویر کشیده مى شود ناامن و غیرقابل سکونت نبوده است ولى از سوى دیگر غریوى که از این جمع عکاس برمى خیزد بهروزى انسان را مى طلبد تا مبین این حقیقت شود که هنر گرازى است که به انسان عشق مى ورزد.
براى تبار شناسى این عکاسى لازم نیست که خود را درگیر مباحث پیچیده اى کنیم چون نسب نامه این عکاسى احتمالاً به عکاس دوره گرد ى مى رسد که طى روایتى متهم به جعل مى گویند از هم ولایتى هاى پیمان هوشمند زاده بوده است و تا همین اواخر هم داشت در اطراف میدان آزادى از سربازان شهرستانى یادگارى هاى پولارویدى مى گرفت. نگاه این عکاسى _ شکر خدا _ ایرانى است و به شدت واجد این استعداد است که خود عنقریب سرسلسله اصل و نسب سرشناسى شود که براى جهانیان نیز نام آشنا باشد. پرهیز از هرگونه ادا و اصول از مشخصات بارز نمایشگاهى است که عکاسانش اسیر زمانه تاریخى خود نشدند بلکه به همراهانى مبدل شدند که دارند همچنان پا به پا مى آیند. عکس ها فوق العاده اند چون با همه پیچیدگى چیزى براى لاپوشانى ندارند. آنها تجلى یک راز عیانند چون زخم هایى را که به ما نشان مى دهند عمیق تر از آن است که دلمان را نیاشوبد و اندوهى که از آن سخن مى گویند مظاهرى هستند که براى درک ماهیت شان الزاماً نباید صاحب یک روح پخته بود. اجسادى هستند که سزاوار تشریح اند. آواز هایى فارسى اند که از دهان ایرانیان شنیده مى شوند. اگر در موقعیت کنونى عکاسى در هیئت هنر شاخصى ظاهر مى شود براى آن است که در تمام این سال ها _ مثل نقاشى _ به بیراهه نرفته است و هیچ صنفى در ایران نمى تواند مدعى شود که بیش از عکاسان از جنگ و انقلاب سود برده است. – مگر نه اینکه مى گویند هر آلبوم گورستانى از لحظات سپرى شده است؟ – عکاسى وظیفه شناس ترین هنرى بود که طى گذر از این سال ها همراه با ما در چاله ها و چالش ها شرکت کرد تا امروز صاحب نگاه و تشخصى شود که نه تنها آینه دار زمانه خویش است بلکه از آنجا که در بستر عکاسى جهان نیز جارى است مى تواند به ارتقاى سطح این هنر در دنیا نیز بیفزاید و کاوه گلستان بهایى است که عکاسى ما بابت این بلند پروازى هاى خود مى پردازد _ حتى تندر هم در سرشاخه هاى درختان رفیع شعله ور مى شود.
در شرایط کنونى که گالرى ها به عنوان یک واحد اقتصادى که در حوزه هنر هاى تجسمى فعالیت دارند تحت نفوذ نظام فرهنگى، سرگرم تولید «ستاره» اند، این قلم وظیفه خود مى داند که ضمن قدردانى از کلیه کسانى که در برگزارى این نمایشگاه شرکت داشتند و مخصوصاً از مادر داغدارى که کفتران افجه اى اش را به معرض فروش گذاشت تا عوایدش را صرف این برگزارى کند، خواهشمند است در دومین جایزه سالانه عکاسى مطبوعاتى کاوه گلستان بحث عواید را دون شأن ایشان بدانیم و براى همیشه آن را کنار بگذاریم. عکس هاى کاوه بضاعت آن را دارد که خود هزینه بزرگداشت هایش را بپردازد.
Source :
روزنامه شرق، ۲۱ مهر ۱۳۸۳، شماره ۳۱۳