در باره کریستوفر موریس، عکاس جنگ آمریکایى
آزاده عصاران
شاید عکاسى جنگ یکى از مشکل ترین شاخه هاى این هنر باشد. حضور در جنگ با یک دوربین مستلزم این است که عکاس همیشه و در بدترین شرایط حضور داشته باشد و به خاطر انتخاب زاویه مناسب در خطرناک ترین وضعیت هم قرار بگیرد.براى همین است که معمولاً عکس هاى مناسب جنگ یا کم است و یا نایاب و کمتر کسى جرات دارد جا پاى بزرگان این حیطه بگذارد. کریستوفر موریس یکى از این عکاسان است که زندگى اش را در جنگ هاى مختلف گذرانده. نگاه گذرایى به عکس هاى موریس نشان مى دهد که او در دل خونریزى و مرگ عکاسى را یاد گرفته و رشد کرده است. سال ها جنگ در افغانستان، کلمبیا، چچن، پاناما، روسیه، یوگسلاوى، عراق و… از او فردى ساخته که مجلات مختلف براى پوشش رسانه اى خود در هر نوع جنگ و نزاعى از او دعوت به همکارى مى کنند.کریستوفر متولد سال ۱۹۵۸ در فلوریداى آمریکاست. او با گرفتن مدرک لیسانس خود در رشته عکاسى، بورسیه ICP را دریافت کرده و به گروه عکاسان خبرى اسطوره اى مى پیوندد که سرنوشتش را تعیین مى کنند.
هوارد چاپنیک که عکاسان حرفه اى مثل نچوى، استیو مک کورى، دونا فراتو و چندین عکاس دیگر را به محل هاى مختلف معرفى کرده بود، موریس را به عنوان متصدى بخش عکس انتشارات خود مى پذیرد. کریس در سال ۱۹۸۴ فکر مى کند که به اندازه کافى براى عکاسان دیگر کار کرده و آنقدر عکس دیده که مى تواند در یک نظر نام عکاس ها را حدس بزند. او به فیلیپین مى رود؛ زمانى که همه چیز در هرج و مرج و بى نظمى مى گذرد شروع به عکاسى مى کند.
خودش هم تصور نمى کرد که از همان زمان تبدیل به عکاس جنگ شود. عکس هایش هر روز در نشریات و مجلات مختلف چاپ مى شوند و نامش زیر عکس ها قرار مى گیرد. بعد از آن به آمریکاى مرکزى مى رود و با حضور در جنگ ها و مناقشات شیلى و کلمبیا گزارش هاى تصویرى متنوع و عجیبى را به تایم و نیوزویک مى دهد. در سال ۱۹۸۸ اولین سفرش را به افغانستان انجام مى دهد: «افغانستان تنها جایى بود که آن زمان به من فهماند معناى واقعى جنگ چیست! آنجا با همه وجود با پوست انداختن و یادگرفتن عکاسى آشنا شدم.»
به پاناما که مى رود، مجله تایم با او قرارداد مى بندد تا برایش عکاسى کند. به چند کشور آفریقایى مى رود و بعد به عراق تا جنگ خلیج فارس را پوشش دهد و بعد، ۵ سال را در جنگ هاى غمناک و عجیب یوگسلاوى مى گذراند. او مى گوید: «در این ۵ سال آنقدر از خودم دور شدم و روح و جسمم آزار دید که حس کردم فقط از روى وظیفه عکاسى مى کنم. آنجا مرگ طبیعى ترین بخش زندگى آدم ها شده بود و من همه احساساتم را در مقابل این پدیده از دست مى دادم. همین باعث شد که برگردم ولى مجله تایم دوباره از من خواست که خودم باشم. آنها خواستند که روحم را بازسازى کنم و به کارم ادامه دهم. براى همین در ماموریت هاى بعدى یعنى جنگ غیرنظامیان یمن و درگیرى هاى روسیه، چچن و کوزوو دیگر خودم را پیدا کرده بودم.»