ولفرام هان. از مجموعه «به سوی نور»
همه چیز نور است. در روی زمین، نور آهنگ زندگی است. بدون نور قادر به دیدن نیستیم و اگر یک لحظه تأمل کنیم، میبینیم این فقط فوتوگرافی نیست که بدون نور معنی ندارد، بلکه کل آثاری که در کتابهای تاریخ هنر آمدهاند، بدون نور عملاً معنا ندارند. نور علاوه بر این که باعث دیدنِ اجسام میشود، گاهی بهطور مستقیم نیز در آثار هنری وجود دارند و به آن پرداخته شده است.
یکی از مهمترین آثار هنر رنسانس مجسمه معروف خلسهی قدیس ترزا است. این اساساً در ذات هنر رنسانس است که هنرمندان آن دوره تلاش میکنند با تابانیدن نور حقیقت، پرده از بسیاری از رازهای درونی برگیرند. در این اثر خاص نیز پرتوهای نوری از بالا به مجسمهی برنینی میتابد و فرشتهای کوچک، تیری از انوار آسمانی را به قلب قدیس نشانه رفته است. در این میان قدیسه ترزا در حالتی از سرمستی و سرخوشی و خلسه، انگار که مسخ نور شده است، بیهوش، در فضا معلق مانده است.
عکسهای مجموعهی «به سوی نور» ولفرام هان، افرادی را نشان میدهد که به نور دوربین خیره شدهاند و انواری از انوار جهان امروز، صورتهایشان را روشن کرده است. تعدادی از پرترههای این مجموعه، لبخندی از رضایت بر لب دارند و تعدادی نیز انگار که مسخ نور شده باشند و یا نور منبع الهام آنها باشد به نور دوربین خیره ماندهاند.
شکی نیست که امروز رسانههای جمعی و شبکههای اجتماعی بیش از هر زمان دیگری بهواسطهی تولید و انتشار آسان و گسترده تصویر، فرهنگ بشر را دیگرگون کرده است و جالب این که این مجموعه در سالهایی شروع به عکاسی شده (۲۰۰۹) که کمتر صداهای انتقادی در این زمینه به گوش میرسید. گویی ولفرام هان همچون پیشگویی چیرهدست، نوری بر تاریکی زندگی نسل جوان معاصر تابانیده است و در زیر انواری که هر آن میرود تا ما را بیش از پیش در خود غرق کند، مجموعهاش را تولید کرده است.
فیگورهای افرادی که سعی میکنند خود را جذاب نشان دهند، داستان آینهی جادو را به ذهن متبادر میکند. گویی این جوانها همگی با نوعی شیفتگی از آینه میپرسند: «ای آینه بگو از من زیباتر هم در جهان هست؟!» و از قضا خاستگاه داستان سفید برفی و هفت کوتوله که در آن آینهی جادو نقش اساسیای دارد، داستانی است با ریشهی آلمانی که زادگاه هنرمند این مجموعه است.
هان در مجموعهعکس خود، جوانانی را نشان میدهد که هر کدام سعی میکنند خود را در برابر دوربین، عشوهگر و زیبا جلوه دهند. اما آنچه میبینیم، همهی حقیقت نیست. عکاس با انتخاب هوشمندانهی کادر مربع گویی پیش از هر چیز دیگر، به ما میگوید که دنیای این جوانان، در عصر رسانه، دنیایی محدود است. دنیایی تنگ که انسانها در آن، حتی اگر لبخند هم بر لب داشته باشند، اما باز رهاشده و تنهایند. این انتخاب عکاس از این رو هوشمندانه است که طنز تلخ ذاتی زندگی در جهان آزاد را به ما نشان میدهد. جهانی که قرار است بهواسطهی توسعهی رسانههای جمعی، افقهایش گسترش یابد، اکنون در چهارچوبی محدود، گیر افتاده است.
جدای از کادر عکسهای هان، خود دوربینهایی که که در دست جوانان است، کادری دارد که از کل جهان پیرامون افراد، فقط یک چهارچوب محدود را نشان میدهد. کادری دوبعدی از جهانی بزرگ و چندبعدی که از قضا قرار است در برابر آن دروغگوهای خوبی هم باشیم. پرترههای مجموعه، حتی آنها که لباسهای خیلی سادهای هم پوشیدهاند، بهواسطهی آرایش یا فیگوری که گرفتهاند، تلاش دارند چهرهای زیبا، خندان و دلربا از خود به یاد گار بگذارند. چهرهای که احتمالاً فقط بهواسطهی حضور دوربین به آن شکل دیده میشوند.
عکسهای مجموعه بهصراحت به ما میگویند نوری که قرار است جهان را روشن کند تنها به تصویری که انسان دروغگو میخواهد، تابیده میشود و در جهان مجازی، بهجای واقعیت موجود از ما قصهای باقی خواهد ماند که خودمان میخواهیم.
از نوشتن این جملات توسط سوزان سانتاگ، مدت زیادی نگذشته است: «بسیاری از مردم از عکس گرفتن بیزارند، نه به آن خاطر که میترسند در چشم دیگران بیحرمت شوند، بلکه بدین سبب که دوربین را دوست ندارند و از آن می ترسند. اغلب آدمها بهدنبال یافتن تصویر ایدهالی از خود هستند و میخواهند زیباترین حالتشان در عکس به نمایش درآید و عجز دوربین در نشان دادن جذابیتشان توهین به آنها تلقی میشود»[۱] اما میبینیم که توسعهی عکاسی چهطور بشر را دگرگون کرده است و حالا انسانها، حداقل جوانان عکسهای هان، نهتنها از دوربین نمیترسند بلکه بهجای عجز، بهخوبی یاد گرفتهاند چهطور جلوی دوربین مثل بازیگری تمامعیار نقش خود را ایفا کنند.
حالا میتوانیم باز برگردیم به جملهی اول و بگوییم: همه چیز نور است! اما ما دیگر نور را برای کنار زدن پردههای تاریکی و نشان دادن واقعیت استفاده نمیکنیم. این کاری بوده است مربوط به گذشته. امروز مدیاهای قدرتمند، از هر کدام ما سربازانی سرسخت و تا حدی دیکتاتور ساختهاند که در یک اصل همعقیده و هم نظریم. ما نور را فقط به جایی میتابانیم که بنا بر مصلحت، یا منفعتی قرار است دیگران را با آن فریب بدهیم.
پینوشت
[۱] درباره عکاسی، سوزان سانتاگ، ترجمه فرزانه طاعری، انتشارات آبان، چاپ اول