اخیرا شاهد نمایشگاههای عکسی از چند سینما گر بودهایم که زمزمه نارضایتی برخی از عکاسان را به دنبال داشته است. این موضوع که در روزنامهها هم منعکس شده، واکنش جمعی از عکاسان + از جمله بهمن جلالی را بر انگیخته است. آنچه در پی میخوانید سخنان وی در قالب یک یادداشت است.
گربه مسکین اگر پر داشتی
ما هیچ راه دیگری نداریم جز اینکه نگاهمان را به عکاسی عوض کنیم. آنچه ظرف ده پانزده ساله اخیر در عکاسی اتفاق افتاده، یک انقلاب مهم است. انقلابی معادل نمونههای پیشین خود که عکاسی را گام به گام متحول کرد و به پیش راند. اگر بخواهم به چند نقطه اوج این مسیر اشاره کنم باید بگویم اولین تحول، اختراع دوربین جعبهای کداک است که همه مردم را قادر کرد عکس بگیرند و عکس از عکاسخانهها بیرون آورد.
دیگری وقتی بود که دوربین لایکا ساخته شد. دوربین سی و پنج میلیمتری سبک و کوچکی که تعداد بیشتری عکس میگرفت و به عکاسان خبری امکان داد که همه جا بتوانند عکس بگیرند. چیزی که تا پیش از آن امکان نداشت. انقلاب بعدی، ساختن پولاروید بود با آن شعار افسانهایاش«بگیرید و ببینید» که دیدن عکس را در لحظه عکاسی امکان پذیر کرد.
تحول بعدی ظهور دوربینهای دیجیتال بود که همان کار پولاروید را انجام میداد منتهی با دقت بسیار بیشتر، آسانتر و سریعتر و کارخانه پولاروید را به ورشکستگی کشاند.
و در نهایت دورهای که ما در آن به سر میبریم، انقلابی است که در آن همه مردم دنیا عکاساند. دیگر لازم نیست افراد حتما دوربین داشته باشند. حتی با موبایلهایشان هم میتوانند عکس بگیرند. این رویداد ابعاد جهانی دارد و فقط مختص ما نیست. از چین شروع شده و در برمه و در جنگ غزه بوده و ما هم شاهد آن بوده و هستیم.
با این مقدمه میخواهم بگویم هر کسی میتواند عکس بگیرد. هر کسی هم میتواند از عکسهایش نمایشگاه بگذارد ما هم میتوانیم نقد کنیم. منتهی باید دنیایمان وسیع تر از نوک دماغمان بشود. در غیر اینصورت با همان معیارهای دنیای کوچک خودمان، به جای نقد عکس، عکاس را نقد میکنیم.
واضحتر بگویم، به ما ربطی ندارد کسی که نمایشگاه عکس را گذاشته، هنرپیشه یا کارگردان سینماست آهنگر است یا رفتگر و یا کارمند. یا این فرد عکس خوب میگیرد یا عکس بد. شما هم اگر میتوانید عکسش را نقد کنید. اینکه ما به جای نقد اثر، نگاه منتقدانه خود را متوجه صاحب اثر میکنیم، از اکسپو صبا در سال گذشته آغاز شد.
در آن زمان مسوولین برگزار کننده اکسپو، از چند بازیگر و کارگردان معروف دعوت کردند که عکسهایشان را در اکسپو در معرض فروش بگذارند. و نه یک بار، من شاهدم که بارها تماس گرفتند و درخواست شان را تکرار کردند. تنها به این جهت که وجود کارگردان و هنرپیشه معروف وسیله اعتبار بازارشان شود و متاسفانه آنها هم بدون اینکه بدانند وارد این بازی شدند.
سپس، سیل انتقادات عکاسان به حضور اهالی سینما اوج گرفت اما هیچ کدام به اصل موضوع نپرداختند. هیچ کدام اقدام صبا را زیر سوال نبردند و هیچ کدام نگفتند که این «شو» از پایه و اساس ایراد دارد. به هر حال آن روزها گذشت… تا امروز که باز شاهد برگزاری نمایشگاههای عکسی از سوی اهالی سینما هستیم و زمزمههای نارضایتی مجددا بلند شده است و در روزنامهها انعکاس پیدا کرده.
میخواهم از نویسنده یکی از این شکایت نامهها، که خود عکاس است، بپرسم که این چه نوع برخوردی است؟ این چه نوع آدابی است؟ سینما هنر عامتری از عکاسی است. ممکن است هزاران نفر مخاطب یک فیلم باشند و آن را ببینند. اما عکسی که من میگیرم و در نمایشگاه میگذارم، همان شب اول شاید دویست نفر بیننده داشته باشد، که حرفهشان این است که شبهای افتتاحیه بروند و از نمایشگاهها دیدن کنند. از روز دوم دیگر در نمایشگاهم پرنده پر نمیزند.
این طبیعی است که هنرپیشهها و کارگردانها خیلی محبوبتر از من عکاس، با چهل سال سابقه کاری، هستند. من این را قبول میکنم. من قبول میکنم که هدیه تهرانی بسیار محبوبتر از من است. بازیگر خوبی است و چهره سرشناسی است و میلیونها نفر هم میشناسندش و چون میشناسندش و دوستش دارند، عکسش را میخرند. ما که نمیتوانیم بگوییم شما وارد این جرگه نشوید.
اصلا چه کسی به شما صلاحیت داده که بگویید نباید عکس بگیرید؟ مگر یک هنرپیشه، یک نقاش، یک نویسنده، یا یک دکتر بخواهد عکس بگیرد باید از شما اجازه بگیرد؟ روز اولی که کیارستمی عکسهایش را به نمایش گذاشت، عدهای از عکاسان نوشتند این عکسها آماتوری یا دانشجویی است. داخل پرانتز هم باید بگویم که این لغت «دانشجویی» هم از آن حرفهاست. هر عکس بدی که میبینیم میگوییم این عکس دانشجویی است. اصلا نمیدانم کی گفته دانشجو بد عکس میگیرد؟
برگردم به موضوع اصلی، کیارستمی آنقدر شجاعت داشت که با آن نام و شهرت اش، عکس گرفت و به شما نشان داد و در معرض داوری تان قرار داد.
این که عکسهایش آماتوری است و دانشجویی سال اول هم میتواند این عکسها را بگیرد، چه معنایی دارد؟ این که نقد نمیشود. به هر حال گذشت تا دیدیم که چقدر عکسهای کیارستمی مورد توجه قرار گرفت و آماتوری که نیست بماند، بلکه باید گفت بسیاربدیع و تیزبینانه است.
میلیونها آدم پشت فرمان ماشین نشستهاند و بارش باران و حرکت برف پاکن ماشین شان را دیدهاند اما تنها این آدم به آن توجه کرده و عکس گرفته و وقتی در اشل بزرگ ارایه میکند دنیای دیگری را به ما نشان میدهد. اینجا دیگر همه زبانها بسته شد.
در خیابان جمهوری هزاران دوربین پشت ویترین مغازهها گذاشتهاند و هر کس میخواهد میخرد و عکس میگیرد. مگر همین آدمهای معمولی با همین موبایلهایشان به ما نشان ندادند که چه کارها میتوان کرد.
همدانیها مثلی دارند که میگوید:
گربه مسکین اگر پر داشتی
تخم گنجشک از هوا برداشتی
این حکایت ماست. الحمدلله که پر نداریم و گرنه جنبندهای از دست ما نمیتوانست بگریزد. خدا شاهد است اگر عکس خوب بگیرید، اگر بتوانید ارتباطات خود را با دنیا برقرار کنید با گالریها با کریتورها با و با موزهها، عکس شما هم خریدار پیدا میکند.
حرف آخر من این است که عزیزان من، دنیا و معیارهای آن عوض شده است. باور کنید که همه عکاساند، اگر میتوانید ماحصل کارشان را نقد کنید. زیر سوال بردن خودشان کسی را به جایی نمیرساند. این برخوردهای انحصارطلبانه مختص آدمهایی است با دنیاهای کوچک. هر کس دوربین خرید، هر کس موبایل داشت و هر کس با اینها عکس گرفت، کار بسیار خوبی میکند. عکس خوب بگیرد، عکاس خوبی است. عکس بد بگیرد، باید عکسش را نقد کرد.
بالاخره کسی نگاهی واقع بینانه داشت و آنرا بیان کرد.
البته این تنها در زمینه عکاسی مصداق ندارد و در زمینه های دیگر نیز چنین عادت ناشایست و مشابهی در ما وجود دارد.
شخصا با نظر استاد جلالی کاملا موافقم و لذت بردم.
اتفاقا من نمایشگاه خانم تهرانی رو از روی کنجکاوی بازدید کردم…باید بگم عکسهایی در مجموعه ایشون بود که از نقطه دید خاصی به یک موضوع ساده نگاه کرده بودند و بسیار برای من جالب بود.
ارائه این تعداد عکس قابل نمایش، از یک موضوع مثل آب، نشونه وقت و انرژی هست که برای این کار گذاشته شده و نتیجه هم از نظر من، با ارزش بود.
هر چند، در زمینه بازیگری من کار ایشون رو نمی پسندم و تنها معدود کار با ارزشی رو در کارنامشون می بینم.
اینو گفتم که علت تمجید من روشن تر بشه!
فعلا…