مطابق نظر پل ریکور، روایت رابطهی انسان و زمان است؛ به عبارتی روایت ابزار بنیادینی است که انسان از رهگذر آن زمانمندی را درمییابد. بااینوجود، میدانیم که تحول روایت از انواع کلاسیک تا پسامدرن بسیار زیاد بوده است. اگر در دوران کلاسیک، سخن از روایتهای خداباورانه بود، در دوران مدرن روایت به ساحت انسان مدارانه وارد شد. در این دوران، سوژه و فردیت در هنرهای تجسمی اهمیت یافت و اوج هنر در خرد ستایی بود. در دوران پسامدرن، اثر هنری زیر سلطهی قوانین از پیش تعیینشده نیست. در این دوران، هنگامیکه امری به زبان برگردانده میشود، یک مرحله فاصلهگذاری اتفاق میافتد و با انتقال روایت میان افراد، این فاصلهگذاری تشدید میشود. عدم قطعیت و ناروشنی معنا در روایت پسامدرن جایگاه ویژهای مییابد؛ عدم قطعیتی که در بسیاری موارد عینی و در برخی موارد ذهنی است. به تعبیری میتوان گفت در گذر روایت از دوران کلاسیک به مدرن، شاهد تبدیل آن از ذهن به عین و از ذهن جهانشمول به ذهن متکثر پسامدرن هستیم.
اگر زمانمندی عنصر اصلی روایت در یک متن (عکس) باشد، چگونه میتوان از یک تصویر ایستا، انتظار زمانمندی و بهتبع آن روایتمندی داشت؟
در پاسخ به چینن سؤالی است که سارکوفسکی (John Szarkowski) روایت در عکس را منتفی و نافرجام میداند و پیتر وولن (Peter Wollen) عکس را فقط بهمنزلهی عنصر روایت و نه خودِ روایت در نظر میگیرد. با اینوجود، در تعاریف جامعتر، روایت درونی عکس و بهتبع روایتهای نادقیق ناشی از سویههای ذهنی مطرح میشود.
باربارا پرابست (Barbara Probst)، عکاس آلمانی است که با انتخاب تصاویری از لحظهای واحد، روایت را با تقلیل زمان مدلول و با تأکید بر نگاه ناظر به شکل نامعین به مخاطب منتقل میکند. او در مجموعهی نوردهی، با تصاویر متعدد از یک صحنه که در زمان واحد و با دوربینهای مختلف در زوایای گوناگون گرفته شدهاند، به یک عکس میرسد و به این ترتیب یکتایی ناظر را در هم میشکند و مشخص نیست که ناظر در کدام موقعیت قرارگرفته، زاویهی دید او کدام است. عکسهای او بهگونهای است که مرز آغاز و پایان ترکیببندی ناواضح است. باربارا پرابست همواره تأکید دارد که آثار او الهام گرفته از فیلمهای سینمایی ژان لوک گدار است.
در مجموعهی نوردهی، با آثار متفاوتی مواجه هستیم که واجد درجات مختلف پیچیدگی هستند. در یکسوی این طیف، عکس ۶۵ قرار دارد که از دو تصویر سیاهوسفید پرتره (؟) دو زن تشکیلشده است.
Exposure #65: NYC, 555 8th Avenue, 11.26.08, 6:11 pm
در تصویر سمت راست، زن سمت چپ و در تصویر سمت چپ به دوربین (عکاس؟) نگاه میکند. دو زن دقیقا در کنار هم هستند و تفاوت دو تصویر، ناشی از اختلاف اندک زاویهی دو دوربین است. آیا این دو تصویر، پرتره هستند یا پرترهنگاری؟ اختلاف اندک دو تصویر، نوعی رازگونگی را به عکس میافزاید و مخاطب را از جنبهی روانشناختی درگیر میکند. آیا راوی (عکاس) با انتخاب زوایای دوربین به نوعی مخاطب را با پرسونای این دو شخصیت درگیر می سازد؟
اما در سمت دیگر این پیچیدگی، عکس ۹ قرار دارد که خود متشکل از شش تصویر است که در ژانرهای متفاوت عکاسی شدهاند.
Exposure #9: NYC, Grand Central Station, 12.18.01, 1:21 pm
زنی که در این عکس حضور دارد، یکی از زنهای تصویر ۶۵ است. اصولا باربارا پراست از مدلهای محدودی در این مجموعه استفاده میکند و شاید بهاینترتیب بهجای سوژه، ماهیت ابژه به آنها میبخشد. این عکس از دو تصویر سیاهوسفید و چهار تصویر رنگی تشکیل میشود. عکاسی در ژانرهای مختلف همراه با زاویهی دیدهای متفاوت، شش دیدگاه موضوعی متمایز را دربارهی این عکس فراهم میآورد که منتج به روایتهای مختلفی میشود که درمجموع روایتی متکثر را به ذهن مخاطب متبادر میسازد.
از منظر روایت شناسی، هر روایت داستانی دو جزء دارد: داستان و متن. داستان شامل رخدادها و افرادی است که رخدادها را در مکان تجربه میکنند و دست به انجام کنش میزنند و متن، ابزاری است که نقلِ رخدادها را بر عهده دارد و سرراست در اختیار مخاطب قرار میگیرد. با چنین تعریفی عکسهای باربارپرابست دارای متن (عکس) و داستانی هستند که حوادثِ آن نه معلول مکان که معلول عملِ عکاسی است. در روایت شناسی، بحث «کانون شدگی» به معنی دیدگاهی است که اشیاء و اشخاص، از آن زاویه دیده، احساس، ادراک و سنجیده میشوند. نکتهی مهم در مواجهه با آثار باربار پراست، جنبههای ادراکی و روانشناختی است که در فرآیند خوانش متن (عکس) نقش ایفا میکنند و به غنای متن (عکس) میافزایند.
یک نکتهی جالب درباره آثار باربارپراست، قطعِ ارائهی آثار است که معمولا بسیار بزرگ است و در نتیجه مخاطب نیازمند حرکت مکانی در خود متن (عکس) خواهد بود تا روایتهای متفاوت هر تصویر را دریافته، آنها را با جزییات به یکدیگر پیوند دهد و به تحلیل نهایی برسد.
در مجموع میتوان گفت روایتهای عکاسانه باربارا پرابست، تجربهی ما در مقابل زندگی و روش رسیدن به واقعیت و حقیقت را به چالش میکشد.
منابع:
۱- سجودی، ف. و رودی، ف. ۱۳۸۹. بررسی تحول روایت: از روایت کلاسیک تا روایت پسامدرن. فصلنامه ی پژوهش های زبان و ادبیات تطبیقی. ۱۵۵-۱۷۱.
۲- قاسمی پور، ق. ۱۳۸۷. زمان و روایت. نقد ادبی ۱(۲): ۱۴۴-۱۲۳.
۳- مقیم نژاد، م. ۱۳۹۳. عکاسی و نظریه. انتشارات سوره مهر. تهران.
۴- Rasmussen, J.R. 2013. Sulpting in Time in “Barbara Probst” ed. by Hatje Cantz, Ostfildern, Germany
دکتر محبی عزیز، مقاله، سودمند و روان و گزینش سنجیده بود. گفته اند، «کم گوی و گزیده گوی چون در» اما شما این پیشنهاد زرین را به نفع خوانندگان نادیده بگیرید! چشم انتظار نوشته های بیشتری از شما هستم. مقاله شما افزون بر فایده های فراوانش به من یادآوری کرد که در کتاب نوشته شده و منتشر نشده مجموعه عکس، چنین موردی را فراموش کرده ام. از این بابت هم از شما سپاسگزارم. با احترام.
استاد عباسی برزگوار بسیار ممنونم از همراهی شما. همواره علم و اخلاق را از شما می آموزم. چشم انتظار کتاب منتشر نشده شما هستم. برقرار باشید تا هنوز. با احترام و ارادت فراوان
این متن پر از مطالب جدید، در عین حال روان و عالی بود.
سپاسگزارم
ممنونم خانم سقای عزیز. سرشار باشید.
سپاس و درود فراوان سرکار خانم محبی
مطالب غنی وآموزنده سایت عکاسی که بنده و دوستان هنرجوی دیگر سالهاست از آن ارتزاق می کنیم، در برابر هجوم اطلاعات گاه نادرست و دارای اشکال شبکه های اجتماعی کم رنگ شده و حضور عده ای فرصت طلب و نا آگاه در این زمینه فرصت سودجویی را به ایشان بخشیده است، لذا تمنا دارم اساتید همچون گذشته در این مسیر ما را تنها نگذارند
سپاسگزار لطف و همراهی شما. همه با هم می آموزیم.