با مرگ دابلیو جی. زبالد (۱) در اثر سکته و تصادف، در سال ۲۰۰۱، بیگمان یکی از امیدهای جایزه نوبل ادبیات چشم از جهان فرو بست؛ نویسندهای که با آثاری معدود توانست خود را به قلههای ادبیات جهان برساند و البته تخصص ویژه او تلفیق عکس و متن در قالب روایت بود.
دابلیو جی زبالد (۱۹۴۴-۲۰۰۱) نویسندهٔ آلمانی و مدرس دانشگاه بود که انواع خاطره و فروپاشی (تمدن، سنت، اشیاء) در آثارش جایگاه ویژهای داشتند. او تلاش میکرد که با زبانِ ادبیات آلام بازماندگان جنگ جهانی را کاهش دهد. مهارت نویسندگی زبالد بینظیر بود و مثال شاخص آن جملهای نه صفحهای در رمان Austerlitz است. برخی از آثار وی عبارتند از:
• Vertigo – ۱۹۹۰
• The Emigrants – ۱۹۹۲
• The Rings of Saturn – ۱۹۹۵
• Austerlitz – ۲۰۰۱
نوشتههای زبالد تلفیقی از خودزیستنامه، سفرنامهنویسی و گونههای دیگر است که در قالب روایتهای داستانی و غیرداستانی در هم میآمیزند و مخاطب متوجه مرز این آمیختگی نمیشود. زبالد در مصاحبهای عنوان میکند که مخاطب ایدهآل برای او مخاطبی است که در پروژه مبتنی بر خاطرات او در شکل روایت شرکت میکند.
نمونهای صفحات کتاب زبالد
زبالد معتقد بود که عکسها مخاطب را استنطاق میکنند، با او گفتگو میکنند و نیرویی را به او تحمیل میکنند که نمیتوان به سادگی از کنار آن گذشت. برآیند تاثیر عکسها بر این نویسنده را در روایتهایش میتوان دریافت. زبالد علاقهٔ ویژهای به عکسهای سیاه و سفید داشت، چرا که معتقد بود در مورد عکسهای سیاه و سفید معمولی بودن، کمتر اتفاق میافتد. از نظر زبالد گسستگی عکسهای سیاه و سفید جالب بوده، فضای خاکستری بین این دو رنگ را به فاصلهٔ مرگ و زندگی تشبیه میکرد و معتقد بود انسانها زمان زیادی را در این فاصله میگذرانند.
زبالد از Austerlitz تعریفی ارایه میدهد که آلیدا آسمان (۲) از آن به عنوان خاطرهٔ فرهنگی ادراک شده توسط مخاطب یاد میکند. Austerlitz زیستنامهای تخیلی (؟) است که در آن قهرمان اثر در چهار و نیم سالگی، در سال ۱۹۳۹، در جریان انتقال کودکان، به پراگ منتقل میشود و به نوعی از پدیدهٔ هولوکاست فرار میکند.
Austerlitz در واقع روایت گمگشتگی قهرمان اثر (شاید انسان) است که از دیدگاه عوارض ترومای پساخاطره بسیار مورد توجه قرار گرفته است. زبالد در Austerlitz و سایر آثارش از مجموعهای از عکسها (عمدتا سیاه وسفید) استفاده میکند که بخش اعظم آنها از آرشیو شخصی او و دوستانش بوده است و بسیاری از آنها از لحاظ کیفیت عکاسانه، قابل توجه نیستند.
شاید حضور عکسها در آثار زبالد، دال بر تلاش وی در متقاعد کردن مخاطب دربارهٔ خاطره و تاویل آن به تاریخ باشد. زبالد معتقد بود که تاریخ را نمیتوان دقیق بیان کرد و یافتن شیوههای روایت تاریخ را از دغدغههای خود میدانست. این رویکرد زبالد را میتوان همراستا با تکثر پسامدرنیستی دانست که حتی به تاریخ ماهیت سوبژکتیو میدهد که در این حالت با مبحث خاطره همپوشانی خواهد داشت. ترجیحِ زبالد برای عدم وجود جنبههای هنری در عکسهایش نیز ناظر بر تلاش او بر تقویت جنبههای استنادی روایتهایش است.
نمونهای صفحات کتاب زبالد
زبالد بارها بر موثق بودن عکسهایش تاکید داشت که میتوان آن را به تعبیری دلیل غیرداستانی بودن آثارش دانست، به عنوان مثال او عنوان میکرد که در پسِ روایت Austerlitz حداقل ۳ یا ۳.۵ نفر! حضور داشتهاند. از نظر زبالد آنها که خاطره ندارند، شانس بیشتری برای خوشبختی دارند، گرچه خاطره گریزناپذیر است و عکسها در این زمینه نقش پررنگی دارند.
حضور عکسها درآثار زبالد را به نوعی میتوان به عنوان فرآیند در نظر گرفت که در آنها تقدم و تاخر روایت و عکس برای مخاطب چندان واضح نیست. در بحث روایت، ژرار ژنت (۳) انواعی را برمیشمارد که عبارتند از:
• روایت پس از داستان (۴)
• روایت پیش از داستان (۵)
• روایت همزمان با داستان (۶)
• روایت جابجا شونده (۷) که در آن، روایت و رخداد هزمان نبوده، طی فواصل اتفاق میافتند.
از آنجا در عکسنوشت، عکس به عنوان منبع الهام نویسنده است، در اکثر انواع گذشتهگرا، روایت با الهام از عکسی آغاز میشود؛ اما در توصیف آثار زبالد شاید بتوان از روایت جابجا شونده استفاده کرد. زبالد بخشی از عکسهای مورد نیازش را خود عکاسی میکند، گرچه به هیچ عنوان زبالد به عنوان عکاس مطرح نیست. زبالد در گفتگویی به علاقهٔ کودکان به جمعآوری اشیای مختلف اشاره میکند و اینکه از کودکی و در فعالیتی غیرمنسجم به جمعآوری عکسها میپرداخته است؛ عکسهایی که گاهی در جعبههای کفش نگهداری میشدند.
کتاب «در جستجوی زبالد: عکاسی پس از زبالد» که سردبیری آن بر عهدهٔ لایس پت (۸) و کریستل دیلبوهنر (۹) بوده است، موید جایگاه این نویسنده در عکاسی معاصر است. مطالب این کتاب را متخصصان در حوزههای مطالعات فرهنگی، تاریخ هنر، مطالعات ادبی و روانشناسی به رشتهٔ تحریر درآوردهاند.
تاثیر زبالد بر عکسنوشت به گونهای است که از روش مورد استفادهٔ در همراهی عکس و متن به عنوان تاکتیک زبالدی یاد میشود و به عنوان مثال شیوهٔ جاناتان سفران فوئر (۱۰) در نوشتن کتاب «شدیدا بلند و فوق العاده نزدیک» (۱۱) را تابعیت از این الگو میدانند.
۱- W.G.Sebald
۲- Aleida Assmann
۳- Gérard Genett
۴- Ulterior Narration
۵- Antenrior Narration
۶- Simultaneous Narratio
۷- Intercaleted Narration
۸- lise Patt
۹- Christel Dillbohner
۱۰- Jonathan Safran Foer
۱۱- Extremely Loud and Incredibly Close
منابع:
قاسمی پور، ق. ۱۳۸۷. زمان و روایت. نقد ادبی ۱(۲): ۱۴۴-۱۲۳.
Blatt, A.J.2009. Phototextuality: photography, fiction, criticism.Visual Studies, 24(2):108-12
Mikulinsky, R. 2009. Photography and trauma in photo-fiction: Literary montage in the the writings of Janathan Safron Foer, Aleksander Hemon and W.G.Sebald. Ph.D. dissertation. University of Toronto
Patt, Lise et al. (eds.). 2007. Searching for Sebald: Photography after W. G. Sebald. ICI Press
ممنون خانم محبی
بسیار مقاله خوبی بود
با سلام
عالبی بود. ممنون خیلی زحمت کشیدید ولی متأسفانه انتشارات کتابساری تندیس تکه پاره ی چندش آوری از این رمان بزرگ را در ۷۰ صفحه ترجمه و چاپ کرده که ذهنیت خواننده خراب شده.