میتسوکو ناگونه/مجموعه New Self- new to self
روایتِ متانت محبی بر مجموعه هفته اثر مهری رحیمزاده
بیخود و بیجهت به «تخم مرغ» میگویند غذای آدمهای تنها. در خانهٔ ما همه تخم مرغ دوست دارند. یک سال و نیم است مادرم شنبهها برنامهٔ غذایی را که مینویسد، شبهایش را خالی میگذارد. میداند هم من، هم پدر چقدر تخم مرغ دوست داریم. من که هر شب هوس ِ تخم مرغ میکنم؛ اینکه زیر ماهیتابه را آنقدر داغ کنم که روغن به جلز ولز بیافتد؛ بعد با لبهٔ گاز تخم را بشکنم و بیاندازم وسط ِماهتیابه. خیلی از شبها خانهٔ ما شلوغ است و کلی مهمان داریم. آن شبها هم برنامهٔ مادرم تخم مرغ است. مهمانها را عادت دادهایم هوس ِتخم مرغ کنند! شبهایی که حالمان خوب باشد، زردهٔ تخم مرغ را هم نزده نگه میداریم و رویش، نمک و فلفل – به میزان کافی – میریزیم. وقتی حالمان خوب نباشد، تخم مرغ هم زده را به هم نزده ترجیح میدهیم و اغلب فراموش میکنیم نمک بزنیم. اصلا دوست داریم هر شب سه تایی یک تخم مرغ بخوریم. آدم است دیگر، زیاد که باشد دل زده میشود و شب بعد هوس نمیکند. اوایل مادرم اجازه نمیداد این برنامه هر شب مان باشد. میگفت زردی میگیری و نباید تخم مرغ بخوری. پدرم میگفت بگذار هر چه دوست دارد بخورد، مادرم میگفت لا اقل یک شب تخم مرغ و سوسیس، یک شب تخم مرغ و گوشت، یک شب خاگینه، یک شب تخم مرغ و رب، یک شب همراه با سیب زمینی سرخ کرده، این طوری بخور که کبدت از کار نیافتد. پدرم باز میگفت بگذار هر چه دوست دارد بخورد، اما حالا مادرم هم عادت کرده است که هر شب هوس کنیم. هوس ِ طعم ِ تخم ِ مرغ بیحاشیه و خالی. یک شب پدرم تخم مرغ را از وسطِ جا تخم مرغی برمیدارد، یک شب مادرم تخم ِمرغ را از گوشهٔ راست، یک شب من از گوشهای که…….. تکراری نباشد…. تخم مرغ…. تخم مرغ… تخم مرغ. دروغ گفتم! مادرم یک سال و نیم است که از دنیا رفته است. پدر هفت سال است که ازدنیا رفته است. یک سال و نیم است که شبها تکراری است…. و تخم مرغها طعم ِ تکراری دارند…… چاره چیست؟ همین که بگذارم هر دو هفته یک بار جا تخم مرغی خالی شود و آن شب برای نبودن ِ پدر… مادر… و طعمها، با جا تخم مرغی ِخالی خلوت کنم، تا شاید شب ِبعد هر سه بیشتر هوس کنیم.. راست گفتهاند تخم مرغ غذای آدمهای تنهاست….
مجموعه «هفته» مهری رحیمزاده برای نوشتن خلاقانه به شکل عکس نوشت بسیار جذاب است و بخشی از جذابیت خود را از عنوانش میگیرد. عنوانی که متغیر زمان را در بر میگیرد و همان طور که در یادداشت پیشین اشاره شد، این متغیر حتی در غیاب سایر متغیرها، خود میتواند موتور محرکه روایت باشد. از سوی دیگر اشاره کردیم که در سبک زندگی مینیمال که سبک غالب- در طبقه رو به گسترش متوسط شهری- است، همین حداقل متغیرها هم میتواند نقش کلیدی در ایجاد کشمکش، لااقل به صورت درونی، ایفا نماید.
در عکس نوشتِ متانت محبی، از شیوه روایت ذهنی استفاده شده است تا موقعیت آیرونیکی به تصویر کشیده شود که با آشکار شدن دروغپردازی بزرگ راوی، مخاطب را درگیر میسازد. از سویی تاکید بر جنبههای ملال انگیز یک زندگی تکراری، حتی در روایت دروغین راوی، به چشم میخورد و امکانات محدود و اندک راوی و خانوادهای که ندارد، برای ایجاد تغییر در یک شیوه خاکستری زندگی، از جمله برداشتن تخم مرغ از خانههای مختلف جا تخم مرغی!
در روایتهای سیال ذهن که نویسنده از دیدگاهی مدرن به روایت مینگرد، به جهت پرهیز از اخلال در تجربه زیستی واقعی، زمان کارکرد مهمی مییابد. در این شیوه روایت، رویدادها چندان از روابط منطقی کلاسیک تبعیت نمیکنند، چرا که در ذهن اتفاق میافتند. آمیختگی خودآگاه و ناخودآگاه نیز از ویژگیهای چنین روایتهایی است. اگرچه در اکثر تعاریف از زمان غیرخطی در جریال سیال ذهن نام برده میشود، یکی از اشکال مختلف درگیری با زمان در این گونه از روایت، تاکید بر مقطع خاصی از گذشته است؛ چرا که در اصل این شیوه بر مبنای نظریاتی شکل میگیرد که انسان را فراتر از خاطراتش نمیداند. اگرچه در این عکس نوشت، آنچه راوی بدان میپردازد و در نهایت برای مخاطب آشکار میشود، بیشتر به خاطرهای ساختگی میماند.
در «تخم مرغها طعم تکراری دارند» مخاطب با خانوادهای آشنا میشود که عادت غذایی عجیبی دارند و به تدریج بر میزان شگفتی افزوده میشود. آن هنگام که از خوردن یک تخم مرغ توسط سه عضو خانواده سخن به میان میآید تا موضوع پذیرایی از میهمانها با تخم مرغ و در نهایت اعتراف راوی که البته وجود یا عدم وجود این اعتراف پایانی میتواند روایت را به دو فضای مختلف منتقل نماید که هر یک تحلیل خود را میطلبد.
در این شیوه روایت، بسیاری از ذهنیات نویسنده برای مخاطب مبهم است و رفع ابهام گاهی تا پایان نوشته به طول میانجامد و گاهی در پایان هم رفع ابهامی وجود ندارد و حدس و گمانهای مخاطب در مورد روایت است که او را به شکل فعال وارد روایت میکند. در عکس نوشتِ متانت محبی، ابهام زدایی در چند جمله نهایی اتفاق میافتد. لازم به ذکر است که ایجاز عکس نوشت بر خلاف سایر اشکل روایی و حتی داستانِ عکس و گزینش این گونه از روایت، به دقت بیشتر مخاطب و حتی خوانش چند باره برای برقراری ارتباط موثر نیاز دارد؛ گرچه در این عکس نوشت، ایجاد ابهام و ابهام زدایی نهایی نرم و روان و فاقد پیچیدگی است.
در خاتمه نگاهی بیاندازیم به دو عکس که تخم مرغ از عناصر روایی اصلی آنهاست و البته تفاوت بسیاری با مجموعه هفته مهری رحیمزاده دارند:
محمد رضا میرزایی/ از مجموعه Rewind
عکس محمدرضا میرزایی بویژه اگر در قالب مجموعه بررسی شود، میتواند بر نوعی از سبک زندگی دلالت داشته باشد. نکته جالب اینکه عکاس در مقدمه مجموعهاش اشاره دارد که این عکسها برگرفته از زندگی شخصی و روتین او بوده که همراه با نامههایی برای یک دوست ارسال و در نهایت تبدیل به یک مجموعه شده است.
از آثار عکاسان خارجی میتوان به عکس از میتسوکو ناگونه اشاره داشت که با عکسهای مجموعه مهری رحیمزاده و محمدرضا میرزایی تفاوت آشکاری دارد و با تلفیق چهره پنهان یک زن و نیمرو میتواند بر نوعی فردیت از یاد رفته در ملال زندگی تکراری تاکید داشته باشد.
__________________________________________
• عنوان عکس نوشت برگرفته از شعری از احمدرضا احمدی است.